موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
مروری بر شخصیت «سیمور گلس» در داستان‌های «جروم دیوید سلینجر»

ملاقات «سیمور» با «نیروانا» در ساحل موزماهی‌ها

07 بهمن 1396 17:12 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 12 رای
ملاقات «سیمور» با «نیروانا» در ساحل موزماهی‌ها

شهرستان ادب: خانه همواره در محاصرۀ نرده‌ها و فنس‌ها بود. هیچ‌کس از زندگی شخص آقای نویسنده خبر نداشت. کنجکاوی‌ها به آن‌جا رسیده بود که یک روز در غیبت او و همسرش، همسایه‌ها از نرده‌ها بالا کشیده بودند تا به آن خانۀ بزرگ اخرایی که آرام و بی‌حاشیه، سال‌ها در تپه‌ای در نیوهمپشر، محل تولد بزرگ‌ترین شخصیت‌های داستانی جهان بود، نگاهی بیندازند؛ خانۀ معروفی که در بیست‌وهفتم ژانویۀ 2010، درست هشت سال پیش، آخرین نفس‌های مالکش، یکی از محبوب‌ترین نویسندگان معاصر جهان را شاهد بود؛ «جروم دیوید سلینجر».

سلینجر را در ایران بیش از هر چیز با «ناطور دشت»ش می‌شناسند؛ رمانی پرفروش و جهانی دربارۀ پسری به‌نام «هولدن کالفیلد» که به‌عنوان راوی داستان، سرگشتگی‌های خود را در جامعۀ وحشی یا به قول خودش «عوضی» آمریکا شرح می‌دهد. این کتاب به‌شکل دنباله‌دار در سال‌های 1945 تا 1946 در آمریکا منتشر شد و سپس در سال 1951 به‌صورت یک کتاب، چاپ و روانۀ بازار نشر شد. اما سلینجر به‌جز «هولدن کالفیلد»، به‌عنوان خالق شخصیت‌های محبوب دیگری نیز شناخته شده است. مهم‌ترین این شخصیت‌ها، «خانوادۀ گلس» هستند.

خانوادۀ گلس به سرپرستی «لس گلس» و «بسی گلس»، پدر و مادر خانواده که هر دو بازیگران بازنشستۀ تئاتر وودویل هستند، دارای هفت فرزند است که هرکدام به نوبۀ خود، در جای‌جای آثار سلینجر حاضر شده‌اند و عبارت‌اند از: سیمور، بادی، بئاتریس (بوبو)، دوقلوهایی به‌نام واکر و والت، زویی و سرانجام فرانی که کوچک‌ترین فرزند خانواده است. تمرکز یادداشت حاضر بر بزرگ‌ترین فرزند خانواده است؛ سیمور.

سیمور گلس که در سال 1917 در نیویورک به دنیا آمده است، بزرگ‌ترین، مهم‌ترین و محوری‌ترین فرزند خانوادۀ گلس است. همۀ فرزندان خانواده به تبعیت از او در مسابقه‌ای تلویزیونی برای تعیین باهوش‌ترین بچه “who’s the wisest guy?” شرکت کرده و با دشواری بسیار، در آن برنده شده‌اند. سیمور اولین برندۀ این برنامه در خانواده بوده و سلینجر بارها اشاره می‌کند سیمور آسان‌تر از همۀ خواهرها و برادرانش و بی‌هیچ دردسری، با نبوغ ذاتی خود در این مسابقه برنده شده و جایزۀ ویژۀ آن را که ورود به کالج بوده، به دست آورده است.

این سیمور است که علاقه به عرفان شرق و ذن را در خانواده پایه‌گذاری می‌کند و پس از او، بادی راهش را ادامه می‌دهد. شخصیتی که از او می‌شناسیم، پسری بسیار آرام، درون‌گرا و کم‌حرف است که بیشتر اوقات روی تختش دراز کشیده و کتاب‌های عرفانی-فلسفی می‌خواند. تصویری که از سیمور می‌بینیم به‌واسطۀ حضور او در این داستان‌هاست: یک روز خوش برای موزماهی، تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران، سیمور: پیش‌گفتار، فرانی و زویی و هپ‌ورث که آخرین اثر سلینجر و تنها داستانی است که سیمور در کسوت راوی در آن حضور دارد. درحقیقت مثل سایر اعضای خانوادۀ گلس که در داستان‌های متنوعی حضور دارند و در هر یک با بخشی از روحیات و سرگذشت آن‌ها آشنا می‌شویم، تصویر سیمور نیز در داستان‌های مختلف، مثل تکه‌هایی از یک پازل کنار هم قرار می‌گیرد و تصویر کاملی از او به دست می‌دهد.

سیمور، در اوج جوانی، وارد جنگ جهانی دوم می‌شود و به‌شدت از این حضور لطمه می‌خورد. خشونت، کشتار و خونریزی گسترده‌ای که سیمور در جریان جنگ تجربه می‌کند، پیش‌درآمد نوعی از بیماری روانی حاد در او می‌شود که شخصیتش را بیش از پیش به سوی انزوا می‌برد. این درست مشابه همان تجربه‌ای است که خود سلینجر با آن دست‌وپنجه نرم کرده و بسیاری؛ علت انزوای او و گوشه‌گیری‌اش از مردم و مطبوعات را، تجربه‌های تلخ او در جنگ جهانی می‌دانند. همین‌جا باید عنوان کنیم که بادی گلس، پسر دوم خانواده که همواره به‌علت شباهتش به سیمور مورد تحسین پدر و مادرش قرار می‌گیرد و درست مثل او، تمرین ذن و عرفان دارد، نویسنده‌ای است که بیشترین شباهت را به خود سلینجر دارد و بخش اعظمی از شناختمان از سیمور را مدیون بادی گلس هستیم. بنابراین می‌توانیم نتیجه بگیریم که سیمور و سپس بادی، هر دو در کنار هم تصویر کاملی از آقای نویسنده را به ما می‌دهند و تجربه‌های زیستی آن‌ها نیز بیش از سایر شخصیت‌ها به خالقشان شبیه است.

هپ‌ورث، آخرین کتاب سلینجر، چنان که ذکر آن رفت، تنها کتابی است که از زبان سیمور روایت می‌شود. این روایت در قالب فرم‌نامه‌ای از زبان سیمور هفت‌ساله است که در آن عاقبت خود را پیش‌بینی کرده است. این عاقبت را در کتاب «نه داستان» (در ایران به‌نام «دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل‌وهشتم» با ترجمۀ «احمد گلشیری» در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است) می‌بینیم؛ در پیچیده‌ترین داستان سلینجر به‌زعم بسیاری از منتقدان و اولین داستان این مجموعه: «یک روز خوش برای موزماهی» با عنوان اصلی “A perfect day for bananafish”. این داستان در سال 1949، چهارسال پس از پایان جنگ جهانی دوم و بازگشت سیمور به خانه اتفاق می‌افتد. سیمور که در میانۀ سال‌های جنگ با دختری به‌نام «موریل» آشنا و به او علاقه‌مند شده، یک سال پیش از زمان داستان با او ازدواج کرده و در تابستان 1949 برای ماه عسل با او به سواحل فلوریدا آمده است. داستان با مکالمۀ تلفنی نسبتاً طولانی موریل با مادرش که تقریباً یک‌سوم داستان را شامل می‌شود، آغاز می‌شود. از خلال این مکالمه و داوری‌های مادر موریل که از مخالفان جدی سیمور و طرفداری‌های موریل که عاشقانه او را دوست دارد، ما به درون این شخصیت راه پیدا می‌کنیم. این‌جاست که درمی‌یابیم سیمور سخت افسرده و منزوی شده است و مدام با توهمات خود درگیر است. در ادامۀ داستان، سیمور را می‌بینیم که آسوده، بر پهنۀ ساحل دراز کشیده و با دختر خردسالی به‌نام «سی‌بل» گفتگو می‌کند. در این گفتگوی شیرین دونفره که از نمونه‌های نادری است که جملات سیمور را مستقیم می‌شنویم، تصویری از او به دست می‌آوریم که با تصویر حاصل از گفتگوی تلفنی موریل و مادرش کاملاً متفاوت است. در این مکالمه، با سیموری مواجهیم که بسیار آرام و مهربان، درست مثل یک بچۀ خالص و بی‌گناه، با سی‌بل کوچک ارتباط برقرار می‌کند، سربه‌سرش می‌گذارد و به‌آسانی با او دوست می‌شود. این بچه، تفاوتی با بچه‌های واقعی دارد و آن، دل‌آزردگی شدیدی است که از دنیای کثیف بزرگسالان دارد. این نفرت از دنیای عوضی بزرگسالان که همواره در مقابل «دنیای قشنگ» قرار گرفته، از مختصات اصلی داستان‌ها و شخصیت سلینجر است که در گفتگوی سادۀ سیمور و سی‌بل، با نهایت هنرمندی و بی‌هیج نشانی از شعارهای فلسفی، جملات پیچیده یا حتی دوپهلو، استادانه مصور شده است؛ چنان کاری که تنها از عهدۀ سلینجر بزرگ برمی‌آید. در ادامۀ داستان موزماهی، با صحنه‌ای روبرو می‌شویم که در آن، سیمور کف پای سی‌بل را، تو گویی به‌مثابۀ نمادی از معصومیت و پاکی، می‌بوسد و این تجلی همۀ آن چیزی است که سیمور، حسرت از دست رفتنش را دارد. او سپس برای سی‌بل از موزماهی‌ها حرف می‌زند؛ موجوداتی زایدۀ ذهن او که به گفتۀ خودش «وارد سوراخ‌های تنگ می‌شوند، بعد آن‌قدر موز می‌خورند که حالشان بد می‌شود و باد می‌کنند و آ‌ن‌وقت دیگر نمی‌توانند از سوراخ بیرون بیایند و می‌میرند». این موزماهی‌ها استعاره‌ای از خود سیمور و آدم‌های اطرافش هستند، شخصیت‌هایی که چنان در تعفن دنیای وحشی غرب غرق شده‌اند که در خانه‌های تنگ و تاریک، مشغول جان‌کندن‌اند.

در بازگشت سیمور به هتل، صحنه‌ای در آسانسور داریم که در آن، سیمور با زنی که به پاهای خیس او خیره نگاه می کند، مشاجره‌ای لفظی دارد. در این صحنۀ ساده هم سلینجر تردستانه انزجار سیمور را از «آدم‌بزرگ‌ها» نشان داده است. پس از این برخورد است که سیمور به اتاقشان برمی‌گردد، به موریل که روی تخت خوابیده نگاه می‌کند، از چمدانش اسلحه‌ای بیرون می‌آورد و به شقیقۀ راستش شلیک می‌کند؛ بی‌آن‌که از پس این سرخوردگی و ناامیدی معلوم باشد این نخبۀ سربه‌زیر خانوادۀ گلس، پس از همۀ این سال‌های تمرین ذن و مطالعۀ عرفان شرق، به ملاقات با نیروانای محبوبش رسیده است یا نه.

زندگی سیمور در داستان موزماهی تمام می‌شود و پس از آن، در داستان «فرانی و زویی» ، به‌طور مکرر با جای خالی او و ارجاعات سایر اعضای خانواده به او مواجه می‌شویم. (باید اشاره کنیم این کتاب درواقع شکل ادغام‌شدۀ دو کتاب «فرانی» و «زویی» است که اولی، هدیۀ سلینجر برای شب تولد همسرش به او بوده است). برای فرانی که با ملغمه‌ای از تشویش‌ها و تردیدهای مختلف، با هویت و آیندۀ خود دچار مشکل شده است و به دنبال حقیقت محض می‌گردد، سیمور کعبۀ حاجاتی است که خاطرات و نقل قول‌هایش، راه‌گشای افکار درهم‌تنیدۀ اوست. درحقیقت، پس از مرگ سیمور، تقدس شخصیت مبهم و اسرارآمیز او دوچندان می‌شود؛ به‌ویژه با حضور بادی که مدام سیمور را برای همه تداعی می‌کند. در کتاب «تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران» نیز، بادی همواره از سیمور سخن می‌گوید و شخصیت او را بسط می‌دهد.

در پایان باید گفت خانوادۀ گلس با همۀ ماجراهای ساده و پیچیده‌شان، از مهم‌ترین و ماندگارترین شخصیت‌های داستانی در قرن حاضر هستند. هر خواننده، به فراخور روحیات و علاقه‌مندی‌های خود، می‌تواند نخ یکی از آن‌ها را در دست بگیرد و در داستان‌های مختلف، دنبالشان کند و تکه‌های این پازل شخصیتی سازۀ دست سلینجر را در کنار هم بگذارد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • ملاقات «سیمور» با «نیروانا» در ساحل موزماهی‌ها
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.