موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
برادرت را صدا کن!

حمایت از کالای ایرانی به روایت نادر ابراهیمی

02 اسفند 1396 18:09 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.5 با 6 رای
حمایت از کالای ایرانی به روایت نادر ابراهیمی

شهرستان ادب: چند سالی هست که خرید کالای ایرانی به قول و فعل ایرانیان دغدغه‌مند تبدیل شده است و هر از چندگاهی در پی وقایعی شدت می‌یابد. اما این مساله، بسیار پیش از این هم دغدغه ایرانیان میهن‌دوست و انقلابی بوده است. چند سطری از داستان نوجوان «برادرت را صدا کن» به قلم نادر ابراهیمی را می‌خوانیم که مربوط به روزهای پرالتهاب پیروزی انقلاب اسلامی است و این وجه وطن‌دوستی و در وجه دیگر، مرعوب‌بودن بخشی از جامعه در برابر کالای خارجی را نیز به نوعی، به تصویر کشیده است. نادر ابراهیمی در مقدمه این کتاب قید کرده است که داستان این کتاب از سری یادداشتها و خاطراتی است که بچه های ایران برایش فرستاده اند و او به قصه درآورده است.

«صبح زود با دوتا پسر که همراهم کرده بودند رفتم سربازخانه. سه تایی نزدیک در بزرگ سربازخانه ایستادیم. پسرها –مثلا- آب نبات و آدامس و اینجور چیزها می‌فروختند و شلوغ بازی درمی آوردند. خوشحالی و بازیگوشی آنها من را هم کمی سر حال آورد. به من میگفتند: «خانم، آب نبات! خانم، شکلات! خانم، آدامس! سیگار خارجی هم داریم‌ها!» بعد هم قاه قاه می‌خندیدند.

بعضی وقتها که کسی می‌آمد، پسرها می‌دویدند جلو و می‌گفتند: «سرکار آبنبات! سرکار شکلات! سرکار آدامس خارجی هم داریم ها!» بعد نزدیکتر می‌شدند و می‌گفتند: «ببخشید سرکار! ما با محمد...کار داریم. پدرش مریض است. دور از جان شما، حالش خیلی بد است. تو را خدا اگر می‌دانید کجاست به ما بگویید! پدرش خدای نکرده ممکن است یک بلایی سرش بیاید و گناهش گردن شما را بگیرد سرکار!  

بعضی‌ها اصلا جواب نمی‌دادند. بعضی‌ها جواب‌های بیخودی می‌دادند، بعضی ها هم کمی فکر می‌کردند، آدامسی، آبنباتی، چیزی می‌خریدند و زیر لب می‌گفتند: ما همچو آدمی را نمی‌شناسیم...عاقبت نزدیک ظهر، یک نفر پیدا شد و گفت: من می‌شناسمش. بهش خبر می‌دهم. بروید پی کارتان!

یکی از پسرها گفت: کار ما فقط همین است سرکار! جان آقامان راست می‌گوییم. ما همین جا منتظر می‌مانیم سرکار! می‌رویم آن طرف! اما ما حتما حتما باید باهاش حرف بزنیم. فقط دو کلمه سرکار! تو را جان هر کی دوست داری کمکمان کن سرکار! ناامیدمان نکن سرکار! این دختر بیچاره را نگاه کن سرکار! این خواهر محمد است...گناه دارد...

سرکار گفت: حقه‌بازها! بگذارید ببینم چکار می‌توانم بکنم؛ اما اگر سرتان درد نمی‌کند از اینجا بروید! بروید آن طرف!

یکی از پسرها گفت: چشم آقا! آب نبات! شکلات! سیگار! آدامس خارجی هم داریم‌ها. چیزی نمی خواهید سرکار؟

سرکار خندید، یک بسته آدامس خرید و رفت.

آن یکی پسر از خنده غش کرد و افتاد. پرسیدم چی شده؟

گفت: این دیوانه به جای آنکه بگوید: «سیگار خارجی هم داریم‌ها» می‌گوید: «آب نبات! شکلات! سیگار! آدامس خارجی هم داریم‌ها!» بعد هم آدامس‌های وطنی را به جای خارجی می‌فروشد.

دوتایی آنقدر خندیدند که اشک آمد توی چشم‌شان. من خوشحال بودم از اینکه پدر آنها را با چماق له نکرده‌اند. اما بعد یکی‌شان گفت: ما به کلی یتیم هستیم. نه پدر داریم نه مادر. برادر بزرگمان هم سه ماه پیش فدای سر انقلاب شد.

 

به انتخاب عصمت زارعی


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • حمایت از کالای ایرانی به روایت نادر ابراهیمی
  • حمایت از کالای ایرانی به روایت نادر ابراهیمی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.