خاقاني از جمله نامدارترين شاعران قرن ششم هجري و يكي از بزرگترين قصيدهسرايان شعر و ادب پارسي به شمار ميرود. خاقاني در خانوادهاي فقير در شروان به دنيا آمد. مادر وي نصراني بود و پس از ازدواج به اسلام گرويد و پدرش از درودگري (نجاري) مخارج خانواده را تامين كرد.
شايد كمتر كسي باشد كه قصيدة ايوان مدائن را كه از مشهورترين اشعار اوست نشنيده و نخوانده باشد. زبان پخته و محكم و استفاده از اصطلاحات و كلمات مربوط به علوم مختلف از جمله طب و نجوم و.. كه وي به آنها آشنايي كامل داشته است از خاقاني شاعري منحصر به فرد ساخته است.
بيشك براي كساني كه تنها قصايد خاقاني را خواندهاند و با زبان شعري او آشنايي دارند كمي باور اين موضوع كه دو غزل آتي سروده اين شاعر پرآوازه است سخت باشد.
یارب از عشق چه سرمستم و بیخویشتنم
دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
شوم از خون جگر پرده به پیشش بتنم
یا مرا بر در میخانة آن ماه برید
که خمار من از آنجاست هم آنجا شکنم
صورت من همه او شد صفت من همه او
لاجرم کس من و ما نشنود اندر سخنم
نزنم هیچ دری تام نگویند آن کیست
چو بگویند مرا باید گفتن که منم
نیم جان دارم و جان سایه ندارد به زمین
من به جان میزیم و سایة جان است تنم
از ضعیفی که تنم هست نهان گشته چنانک
سالها هست که در آرزوی خویشتنم
گر مرا پرسی و چیزی به تو آواز دهد
آن نه خاقانی باشد، که بود پیرهنم
کاشکی جز تو کسی داشتمی
یا به تو دسترسی داشتمی
یا در این غم که مرا هر دم هست
همدم خویش کسی داشتمی
کی غمم بودی اگر در غم تو
نفسی، همنفسی داشتمی
گر لبت آن منستی ز جهان
کافرم گر هوسي داشتمی
خوان عیسی بر من وانگه من
باک هر خرمگسی داشتمی
سر و زر ریختمی در پایت
گر از این دست، بسی داشتمی
گر نه عشق تو بدی لعب فلک
هر رخی را فرسی داشتمی
گرنه خاقانی خاک تو شدی
کی جهان را به خسی داشتمی
انتخاب و معرفی امیر مرادی