موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

اردونامه یادداشت جواد شیخ الاسلامی از اعضای دوره شعر آفتابگردانها

03 شهریور 1391 12:08 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3 با 1 رای
اردونامه  یادداشت جواد شیخ الاسلامی از اعضای دوره شعر آفتابگردانها

جواد شیخ الاسلامی را دیگر همه اعضای دوره  می شناسند جوان پر شور و حرارتی که همه جا را به هم می ریزد و می خواهد از همه چیز سر دربیاورد و شایدبه جای فرهاد کنجکاور باید نام او را می نوشتند چرا که سوالات او اساسی تر از این حرف ها است

اما خواندن حال و هوایش در اردو بسیار جذاب است انچه می خوانید یادداشتی است که او با عنوان اردو نامه در وبلاگ شخصیش که حالا دیگر جواد اقا نام دارد منتشر نموده است

اردونامه ی ورامین!  

بسم الرحمن الرحیم

رب الشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

حالا که هر کس به بهانه ای چیز می نویسد؛ بنده، جواد شیخ الاسلامی، بدین شرح "اردونامه" خود را می نویسم:

دیگر خبرش به آسمان هشتم هم رسیده که چند روز پیش اردویی در شهرستان ورامین بود به اسم "نخستین دوره ی آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی" .

همین الآن که دارم می نویسم و تایپ می کنم سعی می کنم نکاتی که در ذهنم بود را با مطالبی که همین الآن به ذهنم خطور می کند قاطی کنم و بدین ترتیب اردونامه ی خودم را بنویسم.

1-  جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم/ این سلسه تا روز جزا نگسلد از هم....

اولین چیزی که درباره ی این اردوی تقریباً سه روزه به ذهنم می رسد همین بیتی بود که در دیدار اخیر شاعران کشور با مقام معظم رهبری توسط ایشان قرائت شد. شاید به طور قطع و یقین بتوانیم بگوییم صمیمیت و دوستی و آشنایی جماعت شاعر با یکدیگر در این اردو بهترین و ارزشمندترین ارمغانی بود که برای شاعران به همراه داشت. تا قبل از این اردو خود من هم زیاد فکر نمی کردم که این تعداد جواد خوش ذوق و با استعداد در جبهه فرهنگی انقلاب هستند و البته پُر هستند از نشاط و امید و  پشتکار. حالا حداقل من چل پنجاه تا رفیق پیدا کرده ام و این رفاقت خودش ثمرات خیلی زیادی دارد که طی ارتباط های بعد از اینِ ما با هم خودش را نشان خواهد داد.

2- "شعر جوان انقلاب اسلامی"

خود این عنوان در من دو تا احساس را به وجود آورد. یک: روحیه ی امید و غرور و خودباوری. در واقع از اینکه من را با این عنوان بخوانند خوشحال بودم و غروری زیبا به من دست داده بود.

اما احساس دوم با اولی کمی فرق داشت. آن هم هم یک ترسی بود که گاهی به سراغ من می آمد. بالأخره عنوان "شاعر جوان انقلاب" عنوانی است که انسان را به یک سری ملزوماتی متعهد می کند. شاعر انقلاب با دیگران فرق هایی دارند که آن ها را با کسانی که این عنوان بر آن ها نیست متفاوت می کند. حداقل آن این هست که شاعر انقلاب باید بیدار و هشیار باشد و گاهی دعبل گونه جانش را کف دستش بگیرد و خانه اش را به دوش. در این باره حرف زیاد است و من به همین  قدر بسنده می کنم که بگویم: خودتان مانیفستی که خدا برایمان طراحی کرده را بخوانید؛ آیت پایانی سوره شعرا.

3-

این هایی که تا به حال نوشته بودم فرع بود! حالا اصل مطلب:

توی اردو هرکاری که از دستم بر می آمد و دلم می خواست انجام می دادم و اصلاً حالی ام نبود که :

-بابا! بچه! الآن جلسه رسمیه و اینقدر خزعبلات نگو!"

اینها حرفای بعضی از مسئولین اردو بود. خب چه می کردم؟! دست خودم نبودکه. وقتی یاد لطیفه ای می افتادم یا فکر می کردم این نکته ای که به یادم آمده قدری خنده دار است، دوست داشتم دیگران را هم در شادی خودم شریک کنم. حالا دیگه کار نداشتم الآن وقت حرف زدن هست یا نه!

توی یکی از کلاس ها که خودم از حرفای استاد چیزی حالی ام نمی شد، البته که نمی گذاشتم بقیه هم چیزی دستگیرشان بشود! دروغ نگفته باشم چند بار استاد را سر کار گذاشتم و بچه ها هم قاه قاه خندیدند!(البته ما مخلص شما هم هستیم استاد!)

گاهی وقت ها هم یهو می پریدم جلوی دوربین فیلمبرداری و شکلک در می آوردم. یکی هم نبود بگه: "بچه! کلی پول دادند تا این بنده خدا بیاد فیلم با کلاس بگیره! چرا نمی فهمی؟!"

مثلاً یک بار که بچه ها داشتند نماز را به جماعت می خواندند و از قضا خودم هم مکبّر بودم(!) دیدم دوربین به خاطر اینکه مکبّر رو هم نشان بدهد روی من زوم کرده. از فرصت کمال استفاده رو کردم و وسط مکبری براش شکلک درآوردن تا فیلمش خراب بشه. بیچاره داشت از تعجب شاخ در می آورد! اصلاً باورش نمی شد که اونجا هم دست از سرش برندارم!

خلاصه که اینجوریا بود دیگه. این هم از اصل مطلب! خدا کند که همیشه از این دست اردوها باشد تا شاعران قدری شاد شوند! البته این را بگویم که من هم دوست داشتم بیشتر از اردو استفاده کنم. این ها فقط برای این بود که جماعت شاعر قدری بیشتر توی این چند روز بخندند. این را هم بگویم که گاهی خیلی خیلی جدی بودم. نمونه اش آن اوقاتی است که نوبت شعرخوانی خودم بود!

یک عالمه حرف داشتم ولی دیگر فک ام درد گرفته. بقیه ی اردونامه باشد برای بعد. برای بار آخر از صمیم جان دعا می کنم تا باز هم از این دست اردوها برگزار شود!

مخلص شما، جواداقا!

منبع :

وبلاگ جواد آقا

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • اردونامه  یادداشت جواد شیخ الاسلامی از اعضای دوره شعر آفتابگردانها
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.