شهرستان ادب به نقل از مهر:علی اصغر عزتیپاک از نویسندگان توانای معاصر است. نویسنده و منتقدی که برای اظهارنظر، تامل بسیاری دارد اما وقتی زبان به صحبت باز میکند بیمحابا و تعارف نقد میکند و حرفش را میزند.او در چند سال اخیر مدیر بخش داستان و رمان موسسه فرهنگی شهرستان ادب بوده و از این منظر آثار داستانی و نویسندگان بسیاری را به جامعه ادبی ایران معرفی کرده است که آخرین نمونه آن رمان برگزیده جایزه ادبی جلال آلاحمد در سال جاری بود.عزتیپاک در مقام نویسنده نیز خالق آثاری چون «باغ کیانوش»، «آواز بلند»، «نفس عمیق» و «موج فرشته» است. به بهانه فعالیت او و موسسه شهرستان ادب در زمینه تولید و ترویج ادبیات انقلاب اسلامی با وی به گفتگو نشستیم و کمی درباره جایگاه داستان و رمان در شهرستان ادب گپ و گفت داشتیم.
این بخش دوم گفتگو با علی اصغر عزتی پاک است. بخش اول این گفتگو که قبلا منتشر شده است را می توانید از اینجا بخوانید : * آقای عزتی اجازه بدهید بدون حاشیه یک سوال خاص از شما داشته باشم. در جوامع ادبی در سالهای گذشته شایعه بود که شما حقالتالیف کلانی میدهید برای نویسندگی و از اهل قلم میخواهید که با دریافت مبلغی قابل توجه، کاری بنویسند و آن را هر جا خواستند منتشر کنند. این مساله صحت داشت؟ ما برای فقط دو نویسنده این کار را کردیم. هر دو هم نویسنده مهم و معتبری بودند، و در موسسه فعال نبودند. به آنها گفتیم سوژه بیاورید و اگر قابل حمایت باشد ما حمایت میکنیم. این را هم بگویم که شهرستان ادب تا به حال جز در یک مورد به هیچ نویسندهای سوژه پیشنهاد نداده است. آن دو نفر سوژه آوردند و شروع کردند. یکی از آنها کار را نوشت و تمام کرد و مبلغ مورد حمایت را گرفت و یکی دیگر کار را به پایان رساند و در نهایت هم کار در موسسه منتشر شد. این مساله اما حاشیه ساز شد و خودمان هم متوجه شدیم که فکری خام بوده است. ایده اولیه شهرستان ادب هم البته حمایت از نویسندگان جوان و شهرستانی بود؛ اما با نگاه حرفهای. و حالا هم داریم همین کار را به زعم خودمان اصولیتر انجام میدهیم. اما آنچه که شما به آن اشاره میکنید، در حد همان دو اثر ماند. همزمان با ما مثلا بنیاد ادبیات داستانی هم این کار را کرد که خب کار آنها فراگیرتر و گستردهتر بود. ما ولی متوقف کردیم در همان ابتدا. دیدیم ناشدنی است. ولی من هم شنیدم این طرف و آن طرف خیلی پر و بال دادند به آن و افسانهها ساخته شد. شاید هم حق بود این بازخورد. نمیدانم. ولی در همین حد بود و دیگر تمام شد. الآن هم که دیگر ماجرا به کلی فرق کرده و درِ نشر باز است و هر روز کار میرسد، کارشناسی میشود و رد یا قبول. اگرچه موسسه برنامههای خود را دارد و کمک به خلق آثار جدی و پرمایه همچنان سیاستی است که دنبال میشود. اما نحوه تعامل کاملا روشن و مبتنی بر بازار است. و این خیلی خوب و منطقی است؛ هم به نفع موسسه است و هم به نفع نویسنده. این نوع کارها کم هستند. * بسیار عالی. نکتهای هست که مایلم دربارهاش توضیح بفرمایید. بازار رمان ایرانی این روزها بازار جذابی برای سرمایهگذاری نیست. حتی ناشران قدر و قدیمی هم با ترس و لرز در این وادی گام بر میدارند. شما در این بازار چطور عمل میکنید. سوبسید میدهید یا اینکه طبق قاعده بازار دنبال یک حرکت هدفمند هستید؟ به هر حال به ما به عنوان موسسه شهرستان ادب از سوی جمهوری اسلامی ایران کمک میشود تا در حوزه ادبیات خلاقه با مختصات فرهنگی کشور کار کنیم و ادبیات تولید کنیم؛ ادبیاتی که در آن گفتگو حاکم است و برای نوشتنش وقت صرف شده و نفس کار محترم دانسته شده. شما هم بالطبع میدانید که در این سالها ترجمه به فرهنگ ما حمله شدیدی کرده. به نظر شخص من دیگر بدتر از این ممکن نیست. حتما آسیبها و تخریبهایی که این حجم از ترجمه بر بنیانهای فرهنگی ما وارد خواهد کرد، جبرانش بسیار سخت است. پس ما نباید در این فضا مردمی منفعل باشیم و دست روی دست بگذاریم تا ببینیم تقدیر ما را به کدام سمت میبرد. نه؛ حتما باید کار کنیم و صدایمان را بلند کنیم. من فکر میکنم عموم علاقمندان کتاب حتما دغدغهی فرهنگ و هویت خودشان را دارند. آنان بهدنبال خوراک دلچسب فرهنگی هستند. حتما ضعف ما باعث شده که این وضعیت بر بازار نشر کشور حاکم شده. البته در این میان گاه صداهای ناخوشی هم شنیدهایم از برخی افراد سرشناس فرهنگی که گفتهاند ما کار ایرانی نمیخوانیم و به این افتخار هم کردهاند. اما اینها استثنا هستند و نه قاعده. و در این وضعیت به نظر میرسد وظیفهی حاکمیت حمایت از تولید آثار بومی است. این حمایت هم حتما لازم نیست که با تزریق مستقیم پول باشد. مهیا کردن زمینه بسیار مهم است. اگر اجازه بدهید من به یکی از این نوع حمایتها اشاره کنم. ببینید الآن در برخی فصول وزارت ارشاد فروشهای فصلی کتاب را با تشویقهایی رونق بخشیده. این حرکت بسیار خوب و قابل تقدیر است. اما به نظر میرسد که این حمایت میتواند کمی بیشتر از آنچه بوده بشود و البته فقط به کارهای ایرانی اختصاص پیدا کند. یعنی فقط طرحهای فصلی اختصاص به حمایت از رمان و کتاب ایرانی بکند. کتاب خارجی در بازار هست و هر کس میخواهد و طالب است برود بخرد، اما دیگر پول کشور ما نباید خرج ترویج کتابهای حضرات آمریکایی و اروپائی و ژاپنی شود. این واقعا منطقی نیست. لااقل من شخصا به عنوان یک شهروند ایرانی رضایت به همچین خبطی نمیدهم. امیدوارم نویسندگانمان در این باره حرف بزنند و اگر به جمعبندی رسیدند، این رفتار متوقف شود. البته ناشرها حتما مخالفت خواهند کرد و من از همین الآن فریادهایشان را میشنوم. اما مهم نیست این. مهم کار درست و بقاعدهی فرهنگی است. خب اگر این مسیر اصلاح شود، حتما کمکی به نشر و بازار رمان ایرانی خواهد بود. و حتما بصرفه خواهد بود چاپ انتشار آثار ایرانی. ولی در مجموع باید از تولید ادبی در کشور حمایت شود اگر نه بازی را ده هیچ میبازیم. و تمام. از طرف دیگر مجموعهای مثل شهرستان ادب هم دارد تمام سعی خود را میکند که کار ادبی درست و دارای استاندارد ارائه کند و با تکیه بر جوانهایی که مستعد هستند و توانمند، به وظیفهی ملی خودش عمل کند. من به عنوان یک مخاطب ادبیات داستانی خیلی از آثار ترجمه روز را هم میخوانم. واقعا آنجا هم کفگیر رسیده به ته دیگ و دیگر اثر قابل احترام بسیار کم است. همه جور کار ضعیف و بیربط دارد ترجمه میشود. * از سوال دور نشویم... پرسیدید که ما سوبسیدی کار میکنیم یا نه. باید بگویم که ما دنبال کسب جایگاه در بازار هستیم و کتابها باید خرج خود و انتشارات را در بیاورند و به سوددهی هم برسند. این برنامهی راهبردی است در شهرستان ادب. جواب هم گرفتیم تا امروز. الان ما متعدد کتابهای چاپ ده و هشت و پنج داریم. طبق قاعدهی بازار هم قیمت گذاری میکنیم و ارائه میکنیم. نمیشود گفت که در این حوزه الان سود دهی نداریم. * شما در حالی از ادبیات ایرانی در مقابل ترجمه دفاع میکنید که در این سالها به کرات از شما گلههایی شنیدم که اگر در فضای ادبیات امروز ایران خط و ربطی نداشته باشی دیده نمیشوی؛ و شنیدم که این فضا را ناسالم معرفی کردید. هنوز و در این موقعیت بر همان ایده و نظر هستید؟ حتی حالا که شهرستان ادب امسال بالاخره جایزه مهمی در ادبیات داستانی کشور به دست آورد و رمان دیگرش هم نامزد دریافت این جایزه شد. این بحث خیلی پردامنه است. دعوای اصلی این است که بدنهای از نشر و کتابخوانهای کشور ذهنیتی اینچنینی دارند و مخالفخوان هستند. یعنی اگر هر مجموعهای در کشور بگویم با نظام همراه است برایش نسخه میپیچند که دیگر حرف و کارش معلوم است و آنچه او میخواهد بگوید را رادیو تلویزیون اعلام میکنند. این نگاهی است ساده لوحانه و شکلگرفته از یک پروپاگاندای رسانهای. من گاهی هم گفتهام که خب اگر این طیف حرفش را صداوسیما میزند، آن طیف هم تلویزیونهای خاص خودش را دارد و دهها نشریه و سایت که حرفهایشان را پیدار و یکریز تکرار میکنند. پس چرا باید کارشان را خواند؟ ما هم میرویم و همان تلویزیونها را میبینیم و همان نشریات و سایتها را میخوانیم. اما واقعا اینطور نیست. ادبیات و نوشتار ادبی اقتضائات خودش را دارد و منظری هم که وجود دارد در آن، بسیار شخصی و راجع به نویسنده است. بنابراین، وقتی کار خوانده نمیشود، قضاوت هم طبعا نمیتواند عادلانه باشد و سنجه مثلا ادبیات باشد. فعلا که نیست. بخش بزرگی از جامعه اهل قلم و کتاب ما دارای رهبران فکری هستند که برایشان تصمیم میگیرد؛ دقیقا همان خُردهای که به دیگران میگیرند، خودشان درش گیر هستند. ولی حالا دیگر از این مراحل عبور کردهایم ما. و فقط به کار تولید ادبی فکر میکنیم. به نظرم در طولانی مدت وقتی کار درست ادبی انجام دهیم، که ما در شهرستان ادب مدعی انجام آن هستیم، اعتماد جلب خوانندگان جلب میشود. اعتماد نه به ما، که ادبیات سالم. و هنوز به همان ایده و نظر هستم. یک دوره خیلی به ادبیاتچیها اعتماد داشتم و در نظرم انسانهایی میآمدند که به حقیقت پایبندند. الآن ولی دیگر نه. راستش را بخواهید، خیلی چیزها فروریخت وقتی مواجه شدم با عمق ماجرا. ماجرا منیت است؛ فارغ از هر فکر و نگاه. * از بدنه انقلابی نشر هم شکایت دارید؟ آنها اهل کتاب نیستند، اهل شعارند. فقط میگویند که نشنویم از جایی که کتابی درآورده باشید که فلان چیز در آن گفته شده باشد. نمیگویند بخوانم، میگویند نشنوم! یعنی حتی حاضر نیستند کاری را بخوانند و خود قضاوت کنند. سطح دغدغه این است. به نظرم نسبتشان با زبان ادبیات، آن هم از نوع رمان، نسبت دوری است. بسیار پیش آمده که با این طیف حرف زدم و دعوت کردم به خواندن آثار. اما میگویند به جای خواندن خلاصه آن را بگو. یعنی هیچ. حالا کسی نیاید بگوید که ما یک گروه تشکیل دادیم و داریم میخوانیم. نه؛ منظور کارهای جزیرهای نیست. دارم از جریان حرف میزنیم. * در مورد جوایز ادبی چیزی نگفتید. و اینکه حالا که موسسه شما حائز جایزه شده باز هم معتقدید جوایز با خط و ربط اهدا میشود یا نه؟ من معتقدم که وضعیت همین است و تنها باید با کار کردن بر آن غلبه کرد. با نوشتن و کار کردن است که میشود پروپاگاندای فعلی جوایز دولتی و خصوصی را شکاند. اعتماد مخاطب این کار را میکند. یک دورهای دوستانی شعار ادبیات ناب را اشاعه دادند و ملت را متوجه خود کردند. اما به محض توجه، زدند به خاکی و مسئلهشان شد پول. دیدند غیر از ادبیات ناب، چیزهای دیگری هم هست؛ درآمد هم خوشمزه است. افتادند به فکر پول درآوردن و چاپ آثار مزخرف و جایزه برگزار کردن برایش. امیدوارم جامعه کتابخوان در ایران امروز به این بلوغ رسیده باشد که بفهمد همهآثار یک طیف، و آثار معرفی شده در جوایز این طیفها ارزش خواندن ندارد، و باید گزیده دست به انتخاب بزنند. مثلا امسال جوایز را ببینید؛ بسیار خودمانی و بین پسرخاله دخترخالهها دارد برگزار میشود. مضحکه است. واقعا مضحک است. بعد میآیند میگویند تاریخ قضاوت خواهد کرد. تو بگو تاریخ به این آقایان از قبل ok داده که آقا تو خیالت تخت؛ من تو و دوستانت را برخواهم کشید و پدر جریان مقابل تو را درخواهم آورد. یعنی توهم به این حد رسیده. به هر حال ماجرا این است. خط و ربط فعلا که خیلی مهم است. از طرف دیگر ما الان جوایز حاکمیتی داریم که ظاهرا عموم کشورها دارند. اگر این جوایز نبود همینها که الان علمدار جایزه خصوصیاند چشم دولت را در میآوردند که چرا حمایت نمیکنی، و حالا هم که هست تخطئهاش میکنند. بازی، بازی همان پدر و پسر و مرکبشان است؛ که در هر حال یک عده غُرشان را خواهند زد. حرف آخرم این است که ارزش ادبی را نمیشود به این راحتی انکار کرد. قرار نیست تاریخ الزاما به نفع کسی حکم صادر کند.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز