عاشقانهای از محمدرضا عبدالملکیان
29 اردیبهشت 1397
15:27 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.25 با 4 رای
روبهروی من فقط تو بودهای
از همان نگاه اولین
از همان زمان که آفتاب
با تو آفتاب شد
از همان زمان که کوه استوار
آب شد
از همان زمان که جستجوی عاشقانهٔ مرا
نگاه تو جواب شد
روبهروی من فقط تو بودهای
از همان اشاره، از همان شروع
از همان بهانهای که برگ
باغ شد
از همان جرقهای که
چلچراغ شد
چارسوی من پر است از همان غروب
از همان غروب جاده
از همان طلوع
از همان حضور تا هنوز
روبهروی من فقط تو بودهای
من درست رفتهام
در تمام طول راه
درههای سیب بود و
خستگی نبود
در تمام طول راه
یک پرنده پابهپای من
بال میگشود و اوج میگرفت
پونه غرق در پیام نورس بهار
چشمه غرق در ترانههای تازگی
فرصتی عجیب بود
شور بود و شبنم و اشارههای آسمان
رقص عاشقانهٔ زمین
زادروز دل
ترانه
چشمک ستاره
پیچ و تاب رود
هرچه بود، بود
فرصت شکستگی نبود
در کنار من درخت
چشمه
چارسوی زندگی
روبهروی من ولی
در تمام طول راه
روبهروی من تو
روبهروی من فقط تو بودهای...
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.