شهرستان ادب به نقل از روزنامه خراسان: ملیحه رفیعطلب | «معلم» الفبای زندگی به ما میآموزد و راه آزادگی را نشانمان میدهد و تنها دیدن موفقیتهایمان است که گرد خستگی را از شانههایش میزداید. در وصف او زیاد گفته و زیاد شنیدهایم، اما هر سال حوالی 12 اردیبهشت، دوباره سینه پُر میشود از کلماتی که باید در وصف این خادمان آگاهی و روشنایی گفت و نوشت. در آستانه هفته معلم به سراغ معلم روشندلی رفتیم که به عنوان چهره سال نابینایان انتخاب شده است. او برایمان از یک مبارزه پایانناپذیر گفت.
انتقال تجربیات ادبی
موسی عصمتی متولد سرخس است. برایمان تعریف میکند که چطور در 12سالگی، بیماری مننژیت، بینایی او را میگیرد و ناگزیرش میکند تا درس و مشق را رها کند: «معالجاتم افاقه نکرد و والدینم که ناامید از بهبودی من شده بودند، مرا برای ادامه تحصیل به یک مدرسه نابینایان سپردند».
وی به دشواری کنار آمدن با این حقیقت تلخ اشاره میکند و میگوید: «در ابتدا پذیرش نابینا بودن برایم سخت بود و منتظر بودم تا معجزهای بشود و چشمهایم یک بار دیگر رو به جهان پیرامونم گشوده شود؛ اما چون اتفاقی نیفتاد، بهتدریج با این حقیقت کنار آمدم. در آن روزها برای ادامه تحصیل، به واسطه نبود مرکزی شبانهروزی در مشهد، ناگزیر از مهاجرت به تهران شدم و در مدرسه شبانهروزی شهید محبی، شش سال دبیرستان را گذراندم. بعدتر، دیپلمم را در مشهد گرفتم و سال ۷۶ نیز در رشته ادبیات، وارد دانشگاه بیرجند شدم و تا مقطع فوق لیسانس ادامه دادم».
او این روزها در جامه معلمی به جامعه خود خدمت میکند. از وی درباره دلایل ورودش به این حرفه میپرسیم که در جواب بیان میکند: «معلمی را از همان ابتدا دوست داشتم و با توجه به این که رشتهام ادبیات بود، میخواستم تجربه ادبی خود را به بقیه انتقال دهم. بچه های نابینا با توجه به شرایط جسمی خود، محدودیت مطالعه دارند؛ البته با پیشرفت فضای مجازی و فناوری اوضاع بهتر شده است، اما انتقال تجربههای ادبی بین آنها کم پیش میآید و این یکی از انگیزههای من برای انتخاب این شغل بود».
این معلم روشندل در ادامه از سختیها و شیرینیهای حرفهای میگوید که طی این سالها با جان و دل در آن ایفای نقش کرده است: «معلمی از نظر من یک حرفه دشوار نیست؛ بلکه سراسر شیرینکامی است. وقتی تجربههایمان را در اختیار دیگران قرار میدهیم، انگار بخشی از جریان ساختن یک شخصیت و انسان شدهایم. لذت دارد وقتی میبینی دانشآموزت سرنوشت خوبی پیدا کرده و در مسیر درستی قرار گرفته است. انگار دلت آرام میگیرد. این حس خوب برای معلمانی که در مدارس استثنایی تدریس میکنند، دوچندان است. سختیهای کار آنقدرها به چشم نمیآید؛ چون همه از یک جنس هستند و درد مشترکی دارند».
حنجره هایی از جنس طلا
عصمتی برایمان توضیح میدهد: «برای دانشآموزان نابینا، به دلیل شرایطشان، کمتر از وسایل تصویری استفاده میکنیم و بیشتر بهصورت باکلام و چهرهبهچهره گفتوگو داریم؛ آن هم به صورت انفرادی تا درک از موضوع به صورت کامل اتفاق بیفتد. معلمان استثنایی و معلمانی که در مدارس نابینایان تدریس میکنند، از حنجرههای طلایی بهرهمند هستند و دلیلش هم این است که از طریق کلام و با بیانی عاطفی با بچهها ارتباط برقرار میکنند. جالب است بدانید دانشآموزان نابینا با معلمان نابینای خودشان ارتباط عاطفی و کلامی بهتری دارند. البته ما همکاران بینا نیز در مدارس استثنایی داریم که با دلسوزی تمام کار میکنند، اما وقتی دانشآموز درک میکند که معلمش از جنس اوست و شرایط جسمی مشابهی دارد، ارتباطش با او قویتر می شود و احساس نزدیکی بیشتری پیدامیکند که این ارتباط دوسویه روی یادگیری نیز تأثیر مطلوبی دارد.
چهره برتر نابینایان در 3 سال گذشته
این معلم روشندل از عمق رابطهاش با دانشآموزان خود چنین میگوید: «بعضی از آنها حتی در ایام تعطیلات تابستان هم با من در ارتباط هستند و چه بسا بعد از دانشآموختگی نیز سراغم را می گیرند. واقعاً حس خوبی است که تأثیر تو چنان باشد که گرد فراموشی، نامت را از خاطره آدمها پاک نکند».
وی چندی پیش، در یک نظرسنجی به عنوان چهره برتر نابینایان در سه سال گذشته معرفی میشود. خودش درباره این موفقیت میگوید: «علاوه بر این، کتابم با عنوان «بیچشمداشت» برگزیده جشنواره ملی کتاب نابینایی و کمبینایی شد و همین اثر در تابستان ۹۶ نیز کاندیدای قلم زرین از طرف انجمن قلم ایران شد. درواقع بین سه هزار و 500 کتاب شعری که در سرتاسر ایران چاپ شده بود، ۹ کتاب به مرحله نهایی راه یافتند که این مجموعه جزء آنها بود.
هر روز برایم روز معلم است
او برایمان میگوید که هر روز حضورش سر کلاس درس و تعامل با دانشآموزانش برای او به خاطرهای ماندگار تبدیل میشود و ادامه میدهد: «سعی کردهام طوری رفتار کنم که دانشآموزانم در کنارم احساس خستگی نکنند. راحت بگویم هر روز برای من روز معلم است. این حس خوب را مدیون دانشآموزان مهربان و قدرشناسم هستم».
وی یادآور میشود: «ما حتی در اوقات فراغتمان نیز درگیر بچهها هستیم و به این فکر میکنیم که چطور دغدغههایشان را برطرف کنیم».
وی میافزاید: «معلمها باید قدر خودشان را بدانند؛ آنها نسل آینده یک جامعه را پرورش میدهند و میسازند. متأسفانه گاهی خبرهای ناگواری میشنویم که به معلمی هتک حرمت میشود. اینطور رفتارها نیاز به رسیدگی جدی دارد تا حرمت این شغل مهم، محفوظ بماند».
وی تأکید میکند: «به عنوان معلم از شغلم بسیار راضی هستم و از این که به دانشآموزان نابینا درس میدهم، افتخار میکنم و زمانی که میفهمم به مدارج عالی رسیدهاند، خستگیام رفع میشود».
به من از راه نگویید خودم می بینم
این معلم روشندل اشارهای هم به اشعارش میکند و چندبیتی از آنها را برایمان میخواند: «به من از راه نگویید خودم میبینم/ از شب و ماه نگویید خودم میبینم... جادههای سفرم تا به خدا نزدیک است/ راه را چاه نگویید خودم میبینم...» این مطلع یکی از شعرهای من است که بسیار دوستش دارم. به لطف خدا در جشنوارههای شعر مختلف رتبههایی کسب کردهام. این زبان شاعرانگی را بخشی از نعمتی میدانم که به نوعی با حرفه معلمیام پیوند خورده است.