از کتاب تازه منتشر شدهی «کابوس شاخههای شکسته»
طوفان گرفت... | شعری از مهدی زارعی
20 شهریور 1397
16:35 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 4 رای
شهرستان ادب: ستون شعر سایت شهرستان ادب را با خوانش ابتدایی منظومهی «کابوس شاخههای شکسته» سرودهی «مهدی زارعی» تازه میکنیم:
طوفان گرفت و گردوغبار از چهارسو
درهم تنید هرچه که در پیش چشم بود
دختر به چشم کوچک خود دید از آسمان
هرچه رسید، درد و بلا، خوف و خشم بود
طوفان چنان گرفت که او را شبیه پر
از خاک کند و خواست به بادِ فنا دهد
اما درخت پیر و کهنسالی آنطرف
آغوش باز کرد به آن طفل جا دهد
وقتی رساند بر تنهی آن درخت دست
طوفان شدیدتر شد و حتی درخت را
از ریشه کند و گفت: «نشان میدهم به تو
شبهای شوم و غربت ایّام سخت را»
دختر به سمت شاخهی نزدیک خیز برد
دستی دراز کرد و به آن شاخه بند شد
شاخه شکست و دخترک افتاد و باز هم
از شاخهای گرفت و دوباره بلند شد
گویا که آسمان، سرِ سازش نداشت، نه!
طوفان به سمت دخترک و شاخهاش شتافت
آن را شکست و قهقههای زد که هیبتش
صخرهبهصخره، سینهی هرکوه را شکافت
دختر نگاه کرد، دوتا شاخه مانده بود
هر دو ولی شبیه خودش، نونهال و خُرد
دستی به هرکدام رساند از کمر شکست
طوفان هرآنچه بود، گرفت و شکست و بُرد
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.