شهرستان ادب: پروندهپرترهی حمیدرضا شاهآبادی را با یادداشتی از یک زوج نویسنده ادامه میدهیم؛ هادی خورشاهیان و لیلا عباسعلیزاده که هردو با کتابهای الفبای مردگان و راز آن صدا مؤلفان انتشارات شهرستان ادب هستند. شما را به خواندن این یادداشت دعوت میکنیم: «حمیدرضا شاهآبادی» یک نویسنده است. اینگزاره البته به همین سادگی که خوانده میشود، نوشته نشده است. نویسنده، جهانی را خلق میکند. برای جهانش تصمیم میگیرد و دربارۀ اتفاقها قضاوت میکند. آیا نویسنده در جهان داستان، خداوندگار است؟ به این سؤال جوابی نمیدهیم و میگذاریم در حدّ سؤال باقی بماند. بحث اکنون بر سر عدالت نویسنده است. تناسب مجازات با جُرم، نقطۀ ثقل این بخش از نوشتار ماست. قاضی، حکمی را صادر میکند که باتوجه به همۀ مدارک، متناسب با جُرمی است که اتفاق افتاده است. آیا نویسنده، قاضی است و مخاطب میتواند حکمت حکم را متوجه شود یا نویسنده، خداوندگار متن است و الزاماً مخاطب حکمت حکم را در اولین و یا حتی آخرین دقت هم متوجه نخواهد شد؟ برویم سراغ بخش دوم مقدمۀ این مقدمه. از «حمیدرضا شاهآبادی» حداقل «لالایی برای دختر مرده»، «دیلماج»، «اعترافات غلامان»، «کافۀ خیابان گوته»، «وقتی مژی گم شد» و «قبرستان عمودی» را خواندهایم و وجه تمایز بیشتر این آثار را اشارات تاریخی یا پرداختن به حوادث تاریخی میبینیم که با شاخۀ تحصیلی و مطالعات آکادمیک او منطبق است و بهنظر میرسد او از سواد تاریخی خود در خلق آثارش بهرۀ کافی میبرد و برای مخاطب نوجوان به بهترین شیوه، پلی میزند از گذشته به حال تا هم مخاطب با گوشهای از تاریخ مملکت خود آشنا شود و هم به نسل جدید بگوید قبول که شما با مشکلاتی در خانواده یا جامعه دستوپنجه نرم میکنید، اما در گذشته همسنوسالهای شما در سختیهایی بودند که تصورش هم برای نسل امروز ما سخت است. این ویژگیها بهخصوص در «لالایی برای دختر مرده» و «قبرستان عمودی» بارزتر است. او در رمانهایی که برای نوجوانان مینویسد هرچند نسبتاً تلخ مینویسد، اما با نشاندادن گذشتۀ تلختر نوجوانان دیروز، نسل امروز را به آنچه دارد خرسند هم اگر نکند، امیدوار میکند. حال برویم سراغ بخش بعدی گزارههایمان. «حمیدرضا شاهآبادی» نویسنده است و جایگاهی بالاتر از قضاوت دارد و خداوندگار متن است. قاضی بر اساس عمل فردی دیگر و با توجه به مدارک، قضاوت میکند و حکم میدهد و احتمال دارد حکمش ناعادلانه باشد، ولی در جهان متن نویسنده، جُرم و قضاوت و مجازات را یکنفر مرتکب شده است و او باید در برابر مخاطب پاسخگو باشد. حال اگر نویسنده خداوندگار است، میتوان از او حکمت حکمش را پرسید؟ حکمت ارتکاب جُرم را چطور؟ حکمت قضاوت را؟ تاریخ را نویسنده ننوشته است. در کتابهای «حمیدرضا شاهآبادی» بخشی از جهان متن را خداوندگار دیگری رقم زده است. حالا نویسنده انگار باید پس از ارتکاب عمل، برای آن راهحل پیدا کند و قضاوت کند و خود را نیز نزد مخاطب به قضاوت بگذارد. در تلفیق جهان تاریخی و جهان ذهنی نویسنده، اتفاقهایی میافتد که انگار دارد راهی را میگشاید. نویسنده باید مراقب باشد راهی را نبندد. نویسنده میخواهد گذشتهای را به مخاطب نشان بدهد و حالی را و آیندهای را. از مجموع کتابهایش بهنظر میرسد موفق هم بوده است، ولی فقط یکنکته میماند؛ آیا خداوندگار متن توانسته است عادلانه قضاوت کند؟ عادلانه حکم کند؟ نه، انگار یکنکتۀ مهمتر باقی مانده است. آیا نویسنده توانسته است عادلانه شخصیتهای داستان را در معرض قضاوت و مجازات قرار بدهد؟
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز