شهرستان ادب: پروندهی شعرپاییزی شهرستان ادب را با شعری معروف از فروغ فرخزاد ادامه میدهیم:
کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملالانگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد آسمان سینهام پردرد میشد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ میزد وه، چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگآمیز بودم شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی در کنار قلب عاشق شعله میزد در شرار آتش دردی نهانی نغمهی من همچو آوای نسیم پر شکسته عطر غم میریخت بر دلهای خسته پیش رویم چهرهی تلخ زمستان جوانی پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی سینهام منزلگه اندوه و درد و بدگمانی کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز