شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ قدس: به نظر میرسد هرگاه بخواهیم در مورد تاریخ، حرف بزنیم باید به خشونت بپردازیم. بهواقع خشونت جزء لاینفک تاریخ است. گویی این امر در تاریخ ما نهادینه شده است. چه سرها بریده شده و چه چشمها که کور نشدهاند. حال این پرسش مطرح میشود؛ آیا این همه خشونت دارای مشروعیت است؟ و این مشروعیت از کدام ناحیه حاصل میشود؟
با بیان اینمقدمه میپردازم به رمان «شاهکشی» نوشتۀ «ابراهیم اکبری دیزگاه» که سعی کرده به دو بازۀ زمانی مهم در تاریخ معاصر بپردازد. از طرفی به کشتار فیضیه در سال 42 و از طرف دیگر به جشنهای 2500ساله در سال 50. نویسنده کوشیده این بازۀ زمانی مهم را که از نظر بسیاری، جزء عوامل اصلی انقلاب اسلامی سال 57 بوده، بنمایۀ اصلی رمان خود قرار دهد.
این اثر برخلاف بسیاری از رمانهای دیگر که با موضوع انقلاب نوشته میشوند، بهصورت مستقیم به این مسأله نمیپردازد. در بسیاری از آثاری که به این مسأله میپردازند، عناصر تشکیلدهندۀ رمان برای نیل به هدفی دیگر و نه صرفاً نوشتن رمانی خوشخوان و یا ارائۀ پیامی تبلیغی در راستای منویات طبقهای خاص نوشته میشوند. اما در رمان شاهکشی، این مسأله (داشتن پیامی خاص و یا رویکردی ایدئولوژیکی که به داستان، لطمه بزند) وجود ندارد و نویسنده کوشیده روایت خاص خودش را ارائه بدهد.
در این میان میتوان به ابعاد مختلف شخصیتپردازی اشاره کرد. بهطورمثال، شخصیت راوی که روایت اصلی رمان، حول او شکل میگیرد، جوانی (سهراب) است که پدرش را در سال 42 از دست داده. مرگ پدر (شهادت وی) باعث ازهمپاشیدهشدن خانواده میشود. پدر او یکی از روحانیون متنفذ قم است که او را یکی از مراجع آینده میدانند، اما شهادت وی باعث میشود سهفرزند او هریک به مسیری خاص برود. راوی بهزعم همه، فردی بیخیال است و خود را از تمامی جریانهای سیاسی کنار کشیده. در این میان، خواهر او «مهسا» شاعری میشود که اشعاری سیاسی در رد شاه و حمله به او و خاندانش میسراید. حجاب از سر برمیدارد و چریکی، خشمگین میشود که همواره با نیروهای امنیتی درگیر است.
برادر دیگر راوی (حجت)، وارد جریانهای چپ میشود و دست به یکسری فعالیتهای سیاسی خرابکارانه میزند که دستگیر میشود و توبه میکند.
در این میان، شخصیت سهراب میان این دوطیف قرار میگیرد؛ او نه رویکرد خواهرش را دنبال میکند و نه نگاه برادرش را. درواقع، نیت اصلی او نه ایجاد یکتحول عظیم اجتماعیـسیاسی بلکه مسألهای شخصی است. درواقع سهراب برای انتقام خون پدر خود و بیشتر نشاندادن جربزۀ خودش قصد ترور شاه را دارد.
در این میان، تناقضهای شدیدی که شخصیت اصلی دچار آن است، باعثشده بتوان با تردیدهای او همگام شد و قدمبهقدم با او حرکت کرد. سهراب بهخاطر نداشتن ایدهای محکم و رویکردی نیرومند در کل رمان و تا صحنههای پایانی، دچار تردید است. هرچه به پایان رمان نزدیکتر میشویم تردید او بیشتر و بیشتر میشود و در پایان، این تردید در متن باقی میماند که آیا بهواقع، ماشه را خواهد کشید یا نه؟
از نکات جالبی که در شخصیتپردازی رمان، نویسنده روی آن کار کرده و با شیطنت چندباری روی آن تأکید میکند، علاقۀ سهراب به فرح دیبا است.
ازسوی دیگر، شخصیتهای این رمان برخلاف بسیاری از آثار ادبی که در زمینۀ انقلاب و ریشههای آن نوشته میشوند، دارای دغدغههایی سطحی است. بهنظر میرسد بسیاری از این شخصیتها دارای رویکردی خاص و یا پرسشی بنیادین در برخورد با قدرت نیستند و فقط راه اصلاح امور را در کشتن شخص اول کشور، یعنی شاه میدانند.
در کنار مسائل یاد شده، باید به برخی نواقص رمان نیز اشاره کرد. راوی در ابتدا از درد دندان خود شکایت میکند. این درد، همواره با او هست و رهایش نمیکند. اما این مشکل، خللی در روایت او ایجاد نمیکند. بهنظر میرسد نویسنده باید تمهیدی برای این مسألۀ داستان میاندیشید. اینکه دنداندرد در ادامه، تبدیل به مسألۀ مهمی میشود و به سردرد و گاهی به هذیانگفتن شخصیت میرسد، باید در ابتدای داستان توجیه میشد. این مسأله را میتوان عدم تطبیق موقعیت راوی با روایتش در نظر گرفت. در این وضعیت در برخی از موقعیتهای رمان، راوی میتوانست لغزشهایی داشته باشد که با موقعیت او دقیقتر ساخته شود.
محدودکردن خود به موقعیتی خاص یعنی مجموعۀ پاسارگاد که بخش اعظمی از روایت را دربرمیگیرد، باعثشده دست نویسنده برای ایجاد فضاهای جدید بسته باشد. همین امر موجب شده که بخشی از روایت به نظر تکراری و فاقد ریتم باشد.
در میانۀ رمان، این مسأله بهوضوح دیده میشود که گویی داستان از ایجاد ابتکاری جدید، عاجز است و رمان پیش نمیرود. شاید اگر نویسنده، روی فضای «تختجمشید» بیشتر کار میکرد، میتوانست از این فضا بهرۀ بیشتری ببرد که این امر باعث ایجاد ریتم و همینطور پیشروی داستان میشد.
درعینحال میتوان رمان شاهکشی را باتوجه به داشتن رویکرد تاریخی و روایتی که آن را با زمان اکنون منطبق نموده، اثری در خور توجه دانست. اثری که اگرچه شاید ضعفهایی داشته باشد اما اثری است خواندنی که نمیتوان بهراحتی از کنار آن گذشت.
شاهکشی را میتوان روایت انسانهایی مفلوک دانست که در مقابله با قدرت حقیرند و حرفی برای گفتن ندارند. انسانیهایی که برای تغییر تاریخ و تغییر این مسیر، ناچیزند و قدرت این تغییر را ندارند.
بهعنوان یکمخاطب، همواره متن برایم چالشی بود میان کشف مفاهیمی خاص و ارتباط آن با مسألهای مانند فرهنگ، تاریخ، فلسفه و نظایر آن. از این رهگذر میتوانم رمان شاهکشی را یکی از چالشبرانگیزترین رمانهایی بدانم که در این مدت خواندهام؛ چراکه مسألهای در رمان مطرح میشود که مناقشهای مهم در تاریخ سیاسی کشور را به همراه داشته و چهبسا خط باریکی میان گمراهی و رستگاری بوده است؛ آن هم مفهوم ترور است.
رمان با جملهای از هویدا آغاز میشود که شخص اول جامعه را غیرقابل انتقاد و یا هرگونه اصلاحی میداند؛ چون قائل به شخص دومی نیست. همین امر بهنوعی نیروی محرکهای میشود برای کاری که راوی قصد انجام آن را دارد، یعنی ترور شاه.
همین برخورد را میتوان در مورد ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر دورۀ شاه، دید. آیا با ترور او رویۀ سرکوب و سایر مباحثی که شاه داشت، تغییر کرد و یا بهانهای شد برای سرکوب بیشتر آزادیخواهان در آن دوره؟ درعینحال مجوز کشتن یکفرد از کجا صادر میشود؟ راوی دارای گرایشهای دینی است و در خانوادهای مذهبی بزرگ شده، میداند که کشتن یکفرد به این سادگیها نیست. پس با چه ادلهای به این سو حرکت میکند؟ بهنظر میرسد در این میان، نویسنده دست روی موضوع جالبی گذاشته هرچند که بسیاری از این مباحث، مغفول مانده و میشد بیشتر به آنها پرداخت.
مسألۀ ترور و خشونت، جزأ لاینفک تاریخ معاصر ایران بوده است. در کمتر اثری، ما به این مسائل و پیوند میان خشونت در تاریخ معاصرمان پرداختهایم. جایی که خشونت با خشونتیتمام، سرکوب شده است و خود، عاملی برای ایجاد خشونتی دیگر شده است. امری که گاهیاوقات میتوانیم آن را در بخشهایی از زندگی روزمرۀ خود ببنیم، جایی که گویی گفتگو راه به جایی نمیبرد و مردم با درگیری، گفتگوهای خویش را جلو میبرند، آیا این نمودی از خشونتی تمامعیار در بطن جامعۀ ما نیست؟