به قلم الهام استرابی
جمجمهات را به «خدا» قرض بده برادر | یادداشتی بر رمان مرتضی کربلاییلو
04 بهمن 1397
14:11 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 2 رای
شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری تسنیم: جنگ تحمیلی یکی از نقاط حساس و مهم تاریخ ایران بعد از انقلاب اسلامی سال 57 است. لذا برای بهتر شناساندن این دورۀ هشتساله در زمینههای مختلف فرهنگی و هنری همچون سینما، هنرهای تجسمی، موسیقی و ادبیات فعالیتهای گستردهای صورت گرفته است؛ بهطوریکه در حوزۀ ادبیات نویسندگان با تلاشهای زیاد آثار درخوری بهجاگذاشتهاند، اما اغلب این آثار به صورت خاطرات فرماندهان و روزشمارهای تقویمی و همچنین زندگینامۀ فرماندهان است که مکتوب گردیده است.
در رمان «جمجمهات را قرض بده برادر» اما، نویسنده قهرمانان داستانش را از بین سربازانی خاص در یک گروهان انتخاب کرده: غواصان! غواصانی که برای شناسایی عملیات، طول اروند را فین میزنند و در خاک دشمن رفتوآمد میکنند. یک گروه هفتنفره با سرگروهی مصطفی که منتظر میماند تا پس از هر بازگشت گرمشان کند و برساندشان تا سنگر انتهایی گردان؛ سرگروهی که پذیرفته نیست در جمع.
رمان در روزهای سرد زمستان 65 میگذرد، در کناره رود اروند جایی که رودخانه ایران و عراق را جدا میکند؛ نی هایی که قد علم کرده اند و کمی دورتر بعد از نخل هایی که هنوز جان دارند گردانی را در خود جا داده است. گردانی با سنگرهای تنگ هم و چادری تک افتاده از دسته. در همسایگی روستایی متروکه، با فاصله ای نه چندان دور از آبادان که خالی از سکنه شده و ویران. پیش از عملیاتی مهم که شکست و پیروزی جنگ را رقم خواهد زد؛ فتح فاو.
نویسنده با استفاده از راوی سوم شخص به دور از احساساتزدگی همهچیز را کنار هم میچیند و قصهاش را پیش میبرد. خردهروایتهایی میسازد که تا روز عملیات پیش میآیند و هربار یکی از افراد دسته را هدف قرار میدهد تا بهواسطۀ آن شخصیت و روابطش با فضا و افراد دسته را بشناساند. روابطی که گاه عاطفی و گاه از جانب مسئولیت و وظیفه است. گذشته و آیندهای که توأمان میشود و خط ربطهای داستان را برای خواننده مشخص میکند.
مصطفی که سردسته است، در زمان سفر میکند و پیشگوی ماجراست. میداند کجا باشد، کجا عمل کند و قهرمان میشود. نورالله و هادی که آرزویی دارند و باهم برایش نقشه میکشند، دو پسرعمویی که رابطهای فراتر از دو فامیل دارند. کاظم خیالپردازی شدید دارد؛ خیالپردازی که به مکاشفات عرفانی ختم میشود. حسین که خودش را وقف میهن میکند و وابستگیاش به خانواده را کتمان میکند و فرزند تازهمتولدشدهاش را با این منطق که حضورش در جنگ الزام دارد، نادیده می گیرد. سلیم که بعد از شکست در عملیاتهای قبل، هنوز خودش را پیدا نکرده و گروه را رها کرده و گوشهنشین میشود تا خودش را بیابد و درگیر ماجرایی تازه میشود و اما هلال که داستان با او آغاز میشود؛ مردی که در شهر و دیار خودش قهرمان است و در طول داستان بارها اینگونه خطاب میشود: از تو روایتی نخواهد ماند... ترس از فراموش شدن دارد و در آخر دلیل این نامگذاری عجیب را خواهیم دانست.
در جمجمهات را قرض بده برادر، قرار نیست با یک فضای کاملاً رئالیستی روبرو باشیم و همین باعث تمایز این کتاب از سایر آثار دفاع مقدس میشود. روایت آنقدر جذاب میشود که خواننده از زمان جدا میشود. خیسی لباس سیاه را روی پوست حس میکند. از میان نیهای بیرونزده از آب و نخلها عبور میکند تا خودش را برساند به زیر کرسی گرمی که برایش آماده کردهاند، تا بخزد به گوشۀ امن چادر تا شبی دیگر پا بگذارد در سرمای اروند تا برسد به لجنهای آن طرف رود و از میان بلوکها و سنگرها منطقه را رصد کند. سایهای باشد در بین لهجۀ عربی و آواز ام کلثوم.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.