موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
شعر تازه‌ای از شاعر «آن‌جا که نامی نیست»

چکامۀ تو به شعرِ کهن شرف بخشید | قصیدۀ یوسفعلی میرشکاک برای سیدعلی موسوی گرمارودی

02 اسفند 1397 15:14 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 5 رای
چکامۀ تو به شعرِ کهن شرف بخشید | قصیدۀ یوسفعلی میرشکاک برای سیدعلی موسوی گرمارودی

شهرستان ادب: یوسفعلی میرشکاک شاعر معاصر ایران که اخیراً مجموعه غزلِ «آن‌جا که نامی نیست» او توسط انتشارات شهرستان ادب به دست علاقه‌مندانش رسیده قصیده‌ای خطاب به سیدعلی موسوی گرمارودی سرود. این شعر که به‌تازگی منتشرشده‌است همراه با این جملات به استاد گرمارودی تقدیم‌شده‌است:

«اوّل و آخرِ یار
با عرض دست‌بوسی تقدیم شد به محضرِ حضرتِ سیّدالشعرا استادِ گرانمایه 
دکتر سیّدعلی موسوی گرمارودی. دیرزیاد آن بزرگوار خداوند!

یوسفعلی میرشکاک-97/11/16»


سلام سرِّ ثریا، بنفشه زارِ شهود
گواهِ لطفِ خدایان به خاکِ گور و کبود

سلام ای شرفِ روزگارِ شور و شعور
سلام بدرقه قرن‌ها سرور و سرود

 بیا بیا بنشینیم و یاد هند کنیم
به صد هزار سلام و دو صدهزار درود

 بیا بیا بگشاییم از بهشتِ «وِدا»
به روی خویش دری از دِژی که کس نگشود

 دژی که ماند نهان از هزار چشم و در آن
نکرد نیم‌نظر چشمِ نادر و محمود

 دژی سرش به ثریا رسیده از حکمت
دژی فراتر از این هفت بامِ قیراندود

 دژی که نامِ «کریشنا» ست قفلِ درگهِ آن
شگفت آنکه کلیدش جز این کلام نبود

 به یادِ حضرتِ «راما» مرا زِ روزنِ دل
دری بدان دژ، واشد برون زِ گفت و شنود

 دری به خانه خورشیدِ چهره «سیتا»
که مهر و ماه به گیتی چنان رخی ننمود

 رخی بهارِ تجلّی به فرِّ میکائیل
چو شعرِ پیرِ خردمند: شاهِ گرمارود

 نه من سخنورم ایدر، نه فرصتی مانده‌است
که در مجامله پیچم و الفتی که نبود

 برادران صفی آراستیم رویارو
به نابرادر پرداختن ز نطعِ وجود

 گذشت هرچه که بر ما گذشت و ماند زیان
به من که دیر تُرا یافتم به کامِ حسود

 توای بلند و سرافراز مردِ مردانه
که بند و زندانت، استخوانِ جان فرسود

 به روزگارِ جوانیت بهره شد زنجیر
که جانت در تنِ بیداردل نمی‌آسود

 دلیرمردا! شیراوژنا! که در پیِ دین
دلت گُداخت زِ بیدادِ زمره نمرود

 به کام اهل درایش، زمامِ اهلِ خرد
سپرد چرخ و ز سودای حق ندیدی سود

 به رغم باورِ ما رفت هرچه بر ما رفت
به کامِ دشمن ما بود هرچه بود و نبود

 به ضعفِ طالعِ من بود گرچه طالعِ تو
به روزِ پیریت ای پیر! بختِ خواب‌آلود

چنان رسید به بیداری آفتابِ نمون
که نامِ پاکِ تو رغمِ معاندانِ جحود

اگرچه سود زیان شد به هرچه کوشیدیم
اگرچه رشته ما را نه تار ماند و نه پود

 تُرا بس این که جهانیت مدح می‌گوید
مرا بس این که به مدح تواَم بها افزود

 به شعر در همه فن، یک فنی ادب‌مردا!
به حُسن خُلق، ادب را ز تو کمال افزود

تو سیّدالشعرایی به فرّ و بُرز و کلام
تو سیّدالشعرایی به‌رغم هرچه عنود

چکامه تو به شعرِ کهن شرف بخشید
چرا که از درِ یُمگان به یوش راه گشود

به شعرِ مُرسل «محبوبه شب»ت سَروی‌ست
به سبزبختی آن‌کو به سایه‌اش آسود

مبین که دیر به عذر ایستاده‌ام، بگذر
اگر جوانیِ من روی خاطرِ تو شخود

غلام فاطمه‌ام من، خدا کند که شَود

پرندِ فاطمه بفتِ دلت زِ من خشنود

بلندنامیِ من زین مدیح خواهد بود
چنانکه از تو بلند است نام گرمارود


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • چکامۀ تو به شعرِ کهن شرف بخشید | قصیدۀ یوسفعلی میرشکاک برای سیدعلی موسوی گرمارودی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.