شهرستان ادب: بیشک موضوع زن در شعر، اصلاً موضوع جدیدی نیست و بیجستجو میتوان حدس زد مطالب متعددی در این موضوع نگاشته شده باشد؛ اما جدا از همۀ آن بحثها، فارغ از بررسی زن در شعر فردوسی و حافظ و مولوی و سعدی و... درخصوص بررسی نظراتشان راجع به زن و جدال بر سر زنستیز یا زنمدار بودن آنها، پیشۀ شاعران توجه به کلمه و جهان آن است. اینجا می خواهیم به تعریف زن توجه کنیم.
هستی است آنِ زنان و کار مردان نیستیست
مصرع بالا از مولوی است؛ این «هستی» قاعدتاً از توجه شاعران به ارتباط «زن» و «زادن» و در نتیجه «زندگی» نشأت گرفته (البته استاد شفیعی کدکنی در پانوشت شعر توضیح میدهد که این هستی، در اینجا نفس است). حالا ببینید شاعران معاصر چه زیبا این میراث ادبی (البته باید بگوییم میراث جهانی) را به ما منتقل کردهاند:
بیژن ارژن، چارانهها :
خرگوش تویی و قصۀ شاهین، مرگ
آرام، چنان که سایهای سنگین، مرگ
زن زندگی است، مرد هم مردن؛ آه
آه از این زندگی و آه از این مرگ
و این تعریف در رباعی عاشقانۀ زیبایی از میلاد عرفانپور چنین به بار مینشیند:
میلاد عرفانپور، راهبندان:
ای بال و پرم شکوه بالندگیام
دامن زده خوبیات به شرمندگیام
زن زندگی است و مرد مرگ است؛ ولی
مادام که با توام پر از زندگیام
مقدمه و انتخاب شعر: عصمت زارعی