شهرستان ادب: در نودمین زادروز مهدی اخوان ثالث،شاعر بزرگ معاصر، به بازخوانی یکی از اشعار شاخص او با عنوان «نماز» میپردازیم:
باغ بود و درّه، چشماندازِ پر مهتاب
ذاتها با سایههای خود هماندازه
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب،
چشم من بیدار و چشم عالمی در خواب
نه صدایی جز صدای رازهای شب،
و آب و نرمای نسیم و جیرجیرکها،
پاسداران حریم خفتگان باغ،
و صدای حیرت بیدار من
(من مست بودم، مست)
خاستم از جا
سوی جو رفتم، چه میآمد
آب!
یا نه، چه میرفت، هم زانسانکه حافظ گفت: عمر تو
با گروهی شرم و بیخویشی وضو کردم
مست بودم، مست سرنشناس، پانشناس، امّا لحظۀ پاک و عزیزی بود
برگکی کندم
از نهال گردوی نزدیک؛
و نگاهم رفته تا بس دور،
شبنمآجین سبزفرشِ باغ هم گسترده سجّاده
قبله، گو هر سو که خواهی باش
با تو دارد گفتوگو شوریدۀ مستی:
_ مستم و دانم که هستم؛
ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز