شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ صبح نو: چند سالی است نویسندگان روحانی دستبهقلم شده و داستانهایی با حالوهوایی دینیتر خلق میکنند. در اتفاقی جدیدتر، این روحانیون فضای تبلیغی در ایام رمضان و محرم را هم دستمایۀ خلق آثار داستانی کردهاند. ابتدا آقای ابراهیم اکبریدیزگاه بود که در رمان «برکت» به زندگی یکی از روحانیون در فضای تبلیغی پرداخت. اثر بعدی در این حوزه «سیوده» روزنوشتهای تبلیغی آقای سیداحمد بطحایی بود. آخرین نمونۀ این اثر، کتاب «بهنام یونس» است که آقای علی آرمین آن را نوشته است. وجه مشخصۀ همۀ این آثار، آن است که از تجربۀ شخصی برآمده و نویسندگانش هم روحانی بوده و هم در بطن ماجرای تبلیغ حضور داشتهاند و کسی نمیتواند آنها را متهم کند فضای این اتفاق را درک نکردهاند.
رمان «بهنام یونس» سال 1396 منتشر شد و در میان نامزدهای نهایی جایزۀ «قلم زرین» در سال 1397 قرار گرفت. این کتاب در جشنوارۀ «هنر آسمانی طلاب» رتبۀ دوم را بهدست آورده و در جایزۀ کتاب سال نیز تحسین شده است. حجتالاسلام علی آرمین، نویسندۀ کتاب، متولد 1361 و دانشجوی دکترای دانشگاه معارف و هماکنون به درس خارج حوزه مشغول است. سه رمان «پرواز با پاراموتور را دوست دارم»، «کمیکاستریپهای شهاب» و «بهنام یونس» از آثار اوست. در مجموعهداستانهای «کتاب خاتم»، «مرا عقیق تو باید» و «ردپای نامنظم روی برفها» داستان کوتاه دارد. داستانهای او در برخی مجلات، مانند «سلام بچهها» و «آفرینه» منتشر شده است. وی تاکنون در بخش داستان کوتاه و رمان جوایز متعددی دریافت کرده است.
چه شد تصمیم گرفتید قشر روحانیت را، که خودتان هم جزء آن هستید، بهعنوان سوژه مطرح کنید؟
اوایل دوران طلبگی تبلیغی که رفته بودم، شبیه این روستایی بود که در رمان «بهنام یونس» نوشتم و اصلش خاطرات دوران تبلیغ از آدمها و فضای آنجا بود و بهعنوان خاطره این مسائل برایم مانده بود؛ اما داستان چندانی نداشت. من این خاطرات را نوشته بودم. یکبار این خاطرات را به آقای سالاری نشان دادم که گفتند خوب است؛ اما باید داستان داشته باشد. بعدازآن، با مؤسسۀ شهرستان ادب آشنا شدم و گفتند میتوانم شروع کنم بهعنوان رمان. قرار شد طرح خود را براساس این خاطرات بدهم که داستان تخیلی شد؛ مثل مریضی دختر روحانی داستان. باوجوداین، فضا و شخصیتها از آن خاطرات شکل گرفته است.
برداشت من این است روحانیای که شما ترسیم کردید، اگر مریضی دخترش نبود، شاید در حالت عادی اصلاً بهسراغ تبلیغ نمیرفت. این نقصی برای روحانی داستان شما نیست؟
البته، فکر نمیکنم اینطور بوده باشد.آنجایی که همسر و دخترش برای درمان به انگلستان میروند و رفیق این روحانی میخواهد حالوهوایش را عوض کند، یونس میگوید من نذر میکنم بروم تبلیغ تا دخترم شفا بگیرد. فکر میکنم تبلیغ روحیه میخواهد. بهطورمثال سوار اتوبوسی میشوید و فردی میخواهد با شما صحبت کند، ولی شما حوصله ندارید. کسی هم مثل یونس که در این وضعیت روحی خراب، شاید به ذهنش نمیرسد برای تبلیغ برود. این بحث تبلیغ باید آرامش نسبی بر فرد حاکم باشد تا با مردم سروکله بزند. شاید به این دلیل بوده که نمیخواسته به تبلیغ برود.
هم در این رمان شما و هم در چند رمان دیگر اینطور نشان داده شده که روحانی بهخاطر مسألهای برای تبلیغ رفته و خودِ تبلیغ اصل نبوده است.
من احساس نکردم طوری نشان دادم که روحانی ما از ابتدا به تبلیغ نمیرفته است و نخستینبارش است که میرود. این مسأله نذر هم مسأله بدی نیست که کسی بهخاطر نذر به تبلیغ برود. البته درست نیست روحانی کلاً به تبلیغ نرود و فقط بهخاطر نذر این کار را بکند. در اینجا، حق بهعنوان مخاطب با شماست.
در رمان شما و چند کتاب دیگر، اینطور نشان داده شد که مردم روستا از روحانیها خوششان نمیآید. در داستان، مثالهای زیادی است؛ مثل بحث نحسی که به یونس نسبت میدهند یا نگهداشتن روحانی در اتاقی سرد در ابتدای ورودش. بهنظرتان این تصویر واقعی است؟
بهنظر من، انسان وقتی درونش بیرون ریخته میشود که به او فشار بیاید و آزمونهای زندگی را پشتسر بگذارد؛ مثل طلا که در کوره میرود تا ناخالصیهایش را بگیرند. انسان هم شبیه این باید پستیوبلندی داشته باشد تا درونش بیرون ریخته شود؛ والا در حالت عادی، روحانی اگر به جای خوبی برود که برخورد خوبی داشته باشند، داستان شکل نمیگیرد. اکثر داستانهای موفق با سوژههایی مثل جنگ، فقر و خانواده است که روحانیت با آن دستوپنجه نرم میکند. بهنظرم این بستر خوبی است که سختی و ناسازگاری مردم در داستان نشان داده شود.
حاجیونس داستان ما گویا خیلی نازکنارنجی هم بوده، درست است؟
بله، یونس خیلی اهل تندی و دل به دریازدن و ریسک نیست.
باتوجهبه اینکه خود شما هم روحانی هستید، طراحی این مدل شخصیت برای روحانی عجیب نیست؟ مثلاً چند بار در حین کار تصمیم به ترک تبلیغ میگیرد.
روحانیها باهم دیگر متفاوت هستند و اخلاق و روحیاتشان باهم فرق دارد. شاید یکی از دلایل این است که یونس اوایل کار ساخته نشده بود و کمکم میخواهد آزمونش هایش را شروع کند. اوایل کار زود از کوره درمیرود و روی عمامهاش حساس است؛ اما بعدها در این مسیر احساس میشود که مقداری ساخته شده و ضعفهای اولیهاش رفع میشود.
بهنظر میرسد روحانیونی که برای تبلیغ به روستاهای محروم میروند، بیشتر برای خودسازی میروند نه حل مشکلات مردم. این تبلیغ بیشتر برای خودشان است؟
بله، این هم درست است؛ اما این مسأله دوطرفه است. در قرآن هم آمده که خداوند به پیامبر میگوید این قوم هدایت نمیشوند. حالا باید بگوییم پیامبر الکی خودش را حرص میداده؛ درحالیکه اینطور نیست و درواقع، آن شخص در حال آزمایش است. درکنار بازخورد افراد و روحانیت هم آزمایش میشوند؛ بهطورمثال، امام حسین (ع) که به کربلا میرود، هم خودش و هم طرف مقابلش آزمایش میشوند. بالاخره خودسازی در تبلیغ هست. برای مثال، روحانیای که از تاریکی میترسد، وقتی برای تبلیغ میرود مجبور میشود به تاریکی هم برود که این مسائل باعث ساختگی خودش هم میشود. فرمایش شما صحیح است و تبلیغ باعث ساختن خودِ روحانی میشود و مردم هم میتوانند درکنارش استفاده کنند.
بهنظر من، بخش گمشدن دختربچه از کار بیرون زده است. باتوجهبه تمهید شما که یونس به داخل چاه برود، بهنظر خیلی طولانی شده و حوصلۀ مخاطب سر میرود و این به رمان ضربه زده است؟
شاید بعضی از نظرات عکس فرمایش شما باشد و میگویند داستان از گمشدن دختربچه بهمعنای واقعی شروع شد. چاه میتواند هم باعث ساختهشدن یونس شود؛ مثلاً هم کاری که محال میدانست، انجام داد و هم تنبیهی بود برای یونس که میخواست مردم روستا را رها کند؛ درست مانند حضرت یونس که میخواست قومش را رها کند و در دریا گرفتار شکم ماهی شد. این بخش اقتباس از قرآن است.
دو سال از انتشار کتابتان گذشته است. دیگر روحانیون به این کتاب چه واکنشی نشان دادند؟
الآن در ذهنم نیست که روحانیون معمم این کتاب را خوانده باشند؛ ولی دوستان من که اهل داستان هستند، معمم نیستند و این کتاب را خواندند.
چون این رمان دربارۀ روحانیت است و نویسندهاش هم روحانی است، بهنظرم واکنش این طیف مهم است؟
دوست داشتم جامعۀ روحانیت به این اثر واکنش نشان دهد، اما شاید یکی از دلایلش این باشد که حوزه به آن صورت در مسألۀ داستان و رمان ورود نکرده است که بخوانند و اهمیت داشته باشد. دفتر تبلیغات و مدرسۀ اسلامی هنر کارهای خوبی دراینزمینه انجام میدهند؛ ولی بدنۀ حوزه با رمان نتوانسته ارتباط بگیرد و آن را قبول کند.
اینکه بدنۀ حوزه از این فضا دور است، بهنظر شما مثبت است یا منفی؟
اتفاق مثبتی نیست. حداقلش این است که دوستان کارهایی را بخوانند و نظر بدهند که دربارۀ طلبهها نوشته میشود. البته هرچه از انتشار این کتاب میگذرد، بیشتر خودش را نشان میدهد و استقبال از آن زیاد میشود.
گفتگو از: مصطفی وثوقکیا