بهقلم «مصطفی وثوقکیا»
روایتهایی از دل وادیالسلام | یادداشتی بر «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» اثر «محمدرضا شرفیخبوشان»
14 آذر 1398
14:14 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 2 رای
شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ صبح نو: تازهترین کتاب محمدرضا شرفیخبوشان منتشر شد. کتابی که با اسمی جالب و البته طراحی جلدی متفاوت منتشر شده است. آخرین اثر خبوشان که این روزها دبیر علمی دوازدهمین دوره جایزه جلال نیز هست با عنوان «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» از سوی انتشارات شهرستان ادب روانه بازار نشر شده است.
طرح جلد خاص کتاب!
قبل از این که به خود رمان و اثر بپردازیم نگاهی به جلد این کتاب داشته باشیم که به نوعی بسیار خاص است. جلد کتاب یک پیراهن نظامی است که سه دکمه آن سمت چپ جلد بر روی عکسی از جوانی امام خمینی؟ره؟ قرار گرفته که هم به پیراهن دوخته شده است. باید دقت کرد که عکس به صورت فیزیکی با آویز پلاستیکی با دوخت به جلد کتاب متصل شده است. در این روزگار که عموم ناشران برای طرح جلد کتاب خیلی وقت صرف نمیکنند اینکه کتابی با این طرح خاص بیرون بیاید واقعاً تحسینبرانگیز است. اگر نگاهی به شناسنامه کتاب داشته باشیم با دیدن اسم طراح جلد که آقای مجید زارع باشد متوجه میشویم که این طرح جلد خاص هم باز از کارهای اوست هر چند برخی مواقع وسواس زیادی این طراح باعث تأخیر در انتشار کتاب میشود اما خیلی اوقات میتوان از ارتباط کاملاً مستقیمی میان جلد و محتوای کتاب برقرار کرد.
قبل از اینکه حرفهای مجید زارع طراح جلد کتاب را بیاوریم این بخش از متن کتاب را بخوانید و آن وقت فلسفه طرح جلد کاملاً درک میشود: ««قرار نبود کسی عکس را بدوزد به لباس خاکیاش. عکس توی یک مشمّای نرم، پرس شده بود. گفتند اگر اسیر شدید، این عکس را با شما نبینند، بهتر است. اگر ببینند، اذیتوآزارشان بیشتر میشود. من یکجوری به غیرتم برخورد. گفتم حالا که اینطور گفتید، نخوسوزن برمیدارم، عکس را میدوزم همانجایی که باید باشد؛ درست روی قلبم!» مجید زارع میگوید: «ایده کتابسازی از متن داستان شکل گرفت (همان بخشی که یکی، دو خط بالاتر خواندید) بخشی از اطلاعات کتاب روی لباس میآید. برای طبیعیتر شدن آن، ابتدا متنها روی پارچه سفید بافتدار نوشته شد. و بعد از اسکن، به کار اضافه شدند. عنوان کتاب و عکس امام بعد از چاپ، قالب خوردند و مونتاژ شدند و داخل مشمّای نرم قرار گرفتند.مشمّای نرم با چرخ خیاطی به جلد دوخته شد. برای هماهنگی رو و پشت جلد یک دوخت هم روی بارکد آمد. رنگ دوم متن کتاب از روی تسمه نخی نظامی انتخاب شد. رنگ نخ دوخت روی جلد با رنگ زمینه صفحه اول کتاب هماهنگ شد.» آنطور که زارع میگوید برای رسیدن به این طرح جلد متن کتاب سه بارخوانده شده و کل فرایند طراحی و اجرای جلد هم مجموعاً 18روز طول کشیده است.
آنچه در وادیالسلام گذشت!
«روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» کتاب روایتهاست. روایت آدمهای مرده . مردههایی میآیند تا روایت و داستان خود را بگویند. داستانهایی که خاص است و شما را میبرد به دل تاریخ. کتاب راوی اصلی ندارد. همه شخصیتهای کتاب راوی هستند از آنچه در دل تاریخ گذشته است اما همه روایتها با محوریت «سمیر» شروع میشود که رزمندهای است ایرانی که در جنگ مجروح شده و توسط یک شیعه عراقی متصل به حزب بعث که او را شبیه پسرش که سمیر نام داشته و در جنگ کشته شده در وادیالسلام شهر نجف مخفی میشود و مادرش هم هر روز به او سر میزند و اینچنین است که روایت آدمها شروع میشود. خبوشان در «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» آدمهایی را که مردهاند بیرون میآورد تا داستانشان را بگوید. یکی از جنگ میگوید و یکی از مبارزه . یکی از زندگی شخصیاش میگوید که نابود شد و دیگری از زندگیاش که بعث نابود کرد. همه روایتها در کنار هم پیش میرود. همه جور آدم در کنار هم هستند و مخاطب این روایتها را مثل پازل بایدکنار هم بچیند تا آخر کار بتواند بفهمد نویسنده چه چیزی را میخواهد بگوید.
روایت تاریخی برای ایران و عراق از دل تاریخ
«روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» روایت تاریخ تولد دو جریان است. این کتاب ابتدا روایت حزب بعث است که از زبان حامیان،مقتولان و صدمهدیدگان و دیگر شخصیتهای عراقی گفته میشود. شما در خلال این روایتها میتوانید تاریخی از سرنوشتی که عراق به آن دچار شد را ببینید. کشوری که در میان جریانهای سیاسی دستبهدست شد تا نهایتاً به یکی از خونبارترین دوران خود رسید. روایت صدام را میتوانید بخوانید و ببینید این شخص با کشورش چه کرد و البته با کشور همسایهاش. روایت دیگر کتاب برای ایران است؛ روایت یک مبارزه و یک تولد. آدمهای داستان خبوشان کنار هم پازل چگونگی مبارزه را تکمیل میکند. یکی از افراد حزب بعث حضور امام خمینی را در دوران تبعید بیان میکند. او روایتش را حتی تا ترکیه پیش میبرد . تا قم میرود و فاجعه فیضیه را هم بیان میکند. شما امام را از دید عراقیهایی میبینید که خیلی ازآنها دلبستگی به او ندارند اما به او احترام میگذارند. روایت، روایت تولدی از یک انقلاب است که جهان را تکان میدهد. خبوشان به جای اینکه تاریخ بنویسد تاریخ را در داستانش حل کرده است بیآنکه شما احساس کنید در حال خواندن تاریخ هستید و این کاری است که این نویسنده خوش قریحه در همه داستانهایش انجام میدهد. داستانهای خبوشان از تاریخ جدا نیست ولی تاریخی نیست.
خبوشان دررمانهایش با تاریخ سروکله میزند و آدمهایش را بیرون میکشد مثل همان کاری که در «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» کرده است. شخصیتهای زیاد این کتاب میتوانست پاشنه آشیل کتاب شود اما خبوشان از پس آنها برآمده است. تحلیل فنیتر این کتاب بماند برای گفتوگوی مفصل با خبوشان اما عجالتاً خالی از لطف نیست که با این جمله از خبوشان این متن را به پایان برسانیم: « رویگردانی از تاریخ و نخواندن آن باعث میشود من به گذشته تاریخی خودم رجعت کنم؛ چون آن را نخواندهام فکر میکنم دورههایی از تاریخ وجود دارند که میتوانم برگردم و همان شوم.چون آنها را نخواندهام و کنکاش نکردهام. بنابراین با هیجانی کاذب و عدماطلاع از تاریخ ممکن است شعار دهم که «شاه باید برگردد»؛ این بهخاطر نخواندن تاریخ است. فرهیختگان3/11/96».
گزارش از: مصطفی وثوقکیا
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.