موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

نیویورک درون نیویورک | شعری از احمد میراحسان

23 اردیبهشت 1399 01:12 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4 با 1 رای
نیویورک درون نیویورک | شعری از احمد میراحسان

شهرستان ادب: ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از «احمد میراحسان» با عنوان «نیویورک درون نیویورک» به‌روز می‌کنیم:
نیویورک درون نیویورک (1)

شاعر!
درویش!

شعرت را می‌خوانی برایم 
شعرم را می‌خوانم برایت 
تو در دنیای پیشاکرونا مرده‌ای 
من در دنیا پساکرونا نیویورک را برمی‌گردانم 
به زبان جهانی که تو در آن مأوا داری 

کلماتت را بیادآور:
اما به هشدار سرخپوستان گوش فراده:
نه به اسبت دل ببند
نه به مدرنیته
زیرا هیچ قربانی از جلادش نمی‌پرسد: آیا من تو هستم؟ 

اما تو هم آیا مثل ادوارد سعید دوستت 
دو زبان دو نام داری
هم‌چون همه مردانی که ترک دیار کرده‌اند
زبانی با واژگانی دیگر برای ترک گذشته 
ترک اندوه و پیامبران
برای ترک رؤیا،
ترک خاطرات ازل
ترک فرشتگان، مادر، شعر
زبانی برای مدرن بودن
بودن
دلخواه دنیا 
در دنیا شنا کردن، غرق شدن 
پول در آوردن، سخنرانی کردن
نوشتن
مشهور شدن 
و مردن

و زبانی دیگر
که آسمان و بیت‌المقدس و شاعر درآن گفتگو می‌کنند
زبانی دیگر، به آهنگی ماه
نقرهفام
تابستان مهتاب
که در آستان خدا می‌توانی با کلماتش
از خود بپرسی
آیا من چندگانه بودم هنوز
درونم با بیرونم در تشتت است هنوز؟

از نیویورک بگریز شاعر!
چنانکه مردی از کرونا

بیا گل سرخی را بسرا
که گل تو بود از شمشیر برّاتر
گلی، پنجره‌ای رو به سوی جبرائیل
و کربلا
رو به سوی همۀ کشتگان مشرف به خدا
بیا و قدم در راه دیگر بگذار شاعر!
از خود سئوال کن
تردید کن
خلاف جریان آب شنا کن
بازگرد از نیویورک
بازگرد از بوی خون پنهان در بن‌شهر در هوای شهر، در جان شهر
خون قاره‌ها 
خون زمین
خون جاری در جنگ‌های سرزمین‌های غریب
در کودتاها 
خون مس
خون سیاه
خون نفت
خون طلا 
خون انسان بی‌پناه

بیا و بازگرد از شب‌نشینی جهنم 
از همنشینی جنایت
از وانموده‌ها
بازگرد از نیویورک متلاشی
نه به سوی بربریت
با بال‌های باد راه برو
بر بال‌های باد راه برو 
همانگون که گونه‌به‌گونه کلمات سرایی
باد که
به سوی غریب میوزد
به سوی مظلوم
به سوی خون 
خون خدا

 

نیویورک درون نیویورک (2)
دوست مرده من درویش!
شعرت را می‌خوانی شعرت را گوش می‌دهم
در می‌آمیزد کلماتم با کلماتت
اندوهم با اندوهت
بارانم با بارانت
چه روزگاری، چه دنیایی
شاعر اما پس از تمام صداهات
تمام قصیده‌ات
همچنان
نوامبر و تمام ماه‌ها
نیویورک نیویورک است
کانسپچوالآرت سرمایهسالاری جهانی
درندگی سود و کائوس
بانقاب آفرینش و الوهیت
بت و ربالارباب مدرنیته متأخر
زهدان واشنگتندیسی
مغز آمریکا
معنای ابدی آز
تأویل اندی وارهول، بروس نومان، بارابارا کروگر
I shop, therefore 
I am
یعنی شهری برای سربریدن انسان در آستان بت سود
یعنی شهری لاابالی که گرفتار تفرعنی کمیک بود 
می‌پنداشت از شب تراژیک جنون نیچه گریزیش هست 
وقتی اینبار به هیئت قوادی مدعی‌ست
خدا را به قتل رسانده است
و نمی‌داند مشغول ساختار زدایی پسامدرن است:
جهانی‌سازی اغتشاش
سردرگمی
جهانی‌سازی بیهودگی
ایده‌های جنون
جهانی‌سازی فکرهای خراب
نیات مخرب
بازی با مستهجن
بازی با هجو
تغییر در چهره عفیف مریم مقدس
بازی با نگاه محجوب مونالیزا
پسامدرنیته بی‌همه چیز
افشاگری خطوط سایتومبلی
براندازی راشنبرگ از بادیبیلدینگ روح اسیر شیطان و شهوت
نیویورک یعنی صفر شئ، صفر نقاش، صفر مجسمه....
اما تسخیر دنیا با وهم بینهایتش
آه
نیویورک یعنی قلب بادکنکی جف کونز
نیویورک یعنی یعنی!

دوست شاعر من
شاعر مرده‌ی من، درویش!
اکنون زمان پساکرونا 
نیویورک همچنان نیویورک است
اما نیویورک فروپاشی وال استریت
به دست رب‌الارباب سرمایه
تا چند صباحی بیشتر زندگی کند
با صورتک استبداد چینی یا نازی چه فرق می‌کند!؟
حالا نمرود مارخورده افعی شده
اکنون برج دوقلویش را خود ویران میکند 
وال‌استریتش را فرو میپاشد 
و وانموده نمایش تغییر اینسان پرده می‌گشاید
پس بگذار بگویم آنجا که تو و ادوارد
همدیگر را ملاقات کردید 
بلندای اسمان نبود
نه بلند بود، نه آسمان
پینت‌هاوسی در اسفل‌السافلین جهنم بود
نه سی‌سال پیشتر از سرایش نیویورک
در ازل
همان‌جا که شیطان در کمین انسان نشسته بود
و اغوا نفس فراموش کار را وسوسه می‌کرد
نه در زمان‌های که کمتر از امروز جنون داشت
بلکه در زهدان همین سرکشی و تفرعن
در روح همین اسراف و مفسده
و دیگر نیویورک نیویورک ....... چیست درویش؟
طلیعه فروپاشی ظلمات است
و تابش انوار نیر اعظم
پس رجعت کن تا از سر بگیریم
سعی بزرگ را
با دلی شیدا
که روز دارد به رؤیا و معنا بدل می‌شود
آن امیدی که چشم‌دوخته به راه طولانی
همچنان با پلک‌های باز منتظر است
و نیویورک دیگر نیویورک نیست
صدای گامی نزدیک و نزدیک‌تر می شود
این پاسخ آن پرسش باستانی آدم است و قلب توست 
که تمام عمر سرودی، بی که بدانی او را میخوانی:
این هادم ابنیه الشرک و النفاق
این مبید اهل الفسوق و العصیان
این بقیه‌الله التی لاتخلو من العتره الهادیه
این المعد لقطع دابرالظلمه
این السبب المتّصّل بین الارض و السماء
این مؤلف شمل و الصلاح
این صاحب یوم الفتح و ناشر رایه‌الهدی....


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نیویورک درون نیویورک | شعری از احمد میراحسان
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.