موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
غزلی از حسین منزوی در سالروز درگذشت او

کسی از آن سوی ظلمت، مرا صدا می­کرد

16 اردیبهشت 1392 19:27 | 2 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.22 با 9 رای
کسی از آن سوی ظلمت، مرا صدا می­کرد
کسی از آن سوی ظلمت، مرا صدا می­کرد
که باد بادک خورشید را، هوا می­کرد
کسی- سبک­تر از اندیشه­ای- که چون می­رفت،
به جای گام زدن در هوا، شنا می­کرد
به شکل کودکی من کسی که با یک برگ
به قدر یک چمن غرق گل، صفا می­کرد
کسی که دفتر عمر مرا، به هم می­ریخت
و برگ­های نشان خورده را جدا می­کرد 
□□
دلم به وسوسه­اش رفته بود و تجربه­ام
در آستانه­ی تردید پا به پا می­کرد:
مگر نه کودکی­ام، راهکوب پیری بود
که ز ابتدای سفر، مشق انتها می­کرد؟
کسی نگفت نسیم از تبار توفان است 
وگرنه غنچه کجا، مشت بسته، وا می­کرد؟
بهار نیز که با خون گل وضو می­ساخت 
هم از نخست به پاییز، اقتدا می­کرد 
□□
«که می­گرفت» رها کن. صفای صلح کسی 
که آهوان گرفتار را رها می­کرد 
ترا به کینه چه دینی است؟ کاش می­آمد،
کسی که دین جهان را، به عشق ادا می­کرد 
عصا که مار شد اعجاز بود، کاش امّا 
کسی به معجزه­ای، مار را، عصا می­کرد

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • کسی از آن سوی ظلمت، مرا صدا می­کرد
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: