شهرستان ادب: امیرابوعبدالله محمد معزی نیشابوری شاعر مشهور قرن پنجم و سبک خراسانی است که علیرغم سرایش غزلها و قصیدههایی زیبا و ماندگار به گناه بزرگی چون «تقلید از روی دست گذشتگان» متهم است. مرتضی امیری اسفندقه در کتاب «این شرح شرحه شرحه» (تجلی و بررسی اجمالی رمضان در ادوار شعر پارسی) بخش گستردهای از فصل امیر معزی را به بررسی انتقادی رمضانیههای معزی، ارزش هنریشان و میزان تقلید و تاثیر پذیریشان از گذشتگان اختصاص داده است، اما در انتهای فصل امیر معزی با تعجب و تحسین از این قصیدهی او یاد میکند و آن را اثری خاص و خواندنی معرفی میکند. اسفندقه در بخشی از کتاب خود درباره این قصیدهی زیبا می گوید:
«و این نیز قصیدهای ست بیسابقه، با توجه به ذهن و زبان معزی!
امیر معزی در این قصیده از «باز»ی سخن میگوید مبارک که از آشیانهی شرع رسولالله آمده است و نامهی حکم الهی در منقار دارد. این باز شکاری جز هوای نفس شکار نمیکند و اگر بالش را بگشایند و بشمارند «سی بال» دارد و سی شاه پر.
و با بال و پر باز کردن این باز شکاری دهان خلق بسته و باز میشود شب و روز. این باز شکاری جز بر کوهسار تسبیح نمینشیند و جز در مرغزار استغفار بال نمی گشاید و منادیان شریعت با طبل و جلجل او مردم را از شب و روز مطلع می کنند (در قدیم گروهی طبّال در سحرهای رمضان المبارک طبل می زدند تا مردم برای گرفتن روزه در خواب نمانند.) »
یکی از ویژگیهای خوب و خاص این قصیده این است که پای هیچ ممدوح و محبوب دیگری غیر ماه مبارک در میان نیست. مثلا همه از مطلع زیبای انوری در استقبال از ماه مبارک رمضان بسیار لذت می بریم: «مرحبا نو شدن و آمدن ماه صیام | حبذا واسطهی عقد شهور ایام» اما مشکل اینجاست که این قصیدهی گرامی با این بیت درخشان و خواندنیش از بیت دوم، ماه رمضان را بدرود گفته و میرود که تا انتهای قصیده درود و تبریکش را خدمت ممدوح خویش نثار کند «خرم و فرخ و میمون و مبارک بادا | بر خداوند من آن صدر کرم فخر کرام...» اتفاقی که به خاطر شرایط و محدودیتهای احتمالا گریزناپذیر و نا گزیر آن روزگار در مورد خیلی شعرهای زیبای دیگر هم افتاده است و کاش در مورد شعرهای مذهبی کمتر شاهدش بودیم.
گفتنی ست آنگاه که نام شاعری به ننگ «تقلید» آلوده میشود، نه تنها آثار ضعیفش بلکه اشعار ارزشمندش نیز مورد بیرحمیِ غفلت و فراموشی واقع میشود، که این قصیدهی تمثیلی معزی نیز از این دست است. از آنجا که پیش از این در صفحههای مجازی خبری از این قصیده نبود امیدواریم با بازنشرش در اینجا بتوانیم این شعر خوب را تا حدی از مظلومیت درآوریم.
مبارک آمد بازی بدیع طرفه شکار
از آشیانه ی شرع محمد مختار
گرفته نامه ی حکم خدای در مخلب
گرفته خاتم عهد رسول در منقار
هوای نفس بشر در هوای خدمت خلق
شکار اوست، ز دریای مصر تا بلغار
که دید در همه عالم بدین صفت بازی
که در هوا نکند جز هوای نفس شکار؟
چو پرّ او بگشایند سی بود به عدد
چو بال او بشمارند سی بود به شمار
شود گشاده و بسته دهان خلق جهان
چو پرّ و بال زند _بالعَشیِّ و الاَبکار_
نشستنش همه بر کوهسار تسبیح است
پریدنش همه در مرغزار استغفار
منادیان طریقت خبر دهند همی
ز طبل و جلجل او خلق را به لیل و نهار
امیر میکده را کُند شد از او شمشیر
امام مدرسه را تیز شد از او بازار
شد از حضورش قندیلها ستاره صفت
شد از ظهورش محرابها سپهر آثار
حضور اوست در خیر و امن را مفتاح
ظهور اوست در شر و فتنه را مسمار
دلیل دولت سعد است و اختر پیروز
نشان راحت خلق است و رحمت دادار
عبادت تو به ماه صیام و طاعت تو
چنان به طاعت ابدال و طاعت ابرار