شهرستان ادب: استاد محمدجواد غفورزاده (شفق) را امروز به عنوانِ یکی از سرآمدان شعر اهلبیت و ادبیات آیینی میشناسیم. از تألیفات ایشان چه در زمینه شعر مذهبی، چه شعر آیینی برای کودکان و چه جمعآوری و گزینش اشعار مذهبی از شاعران دیگر، میتوان به کتابهایی از جمله «از کعبه تا محراب»، «جام ارغوان»، «سلام بر حسین»، «این حسین کیست»، «چلچراغ صلوات»، «آهو و کبوتر»، «نماز عشق»، «ستایش گران خورشید»، «کتیبه خورشید» و «سلام بر خورشید» اشاره کرد.
اینک همزمان با ایام عزاداری حضرت زهرا (سلامالله علیها) غزلی از آقای غفورزاده در سوگ حضرت را مرور میکنیم:
زهرا گذشت و خاطرههایش هنوز هست
در مسجد مدینه صدایش، هنوز هست
شهری که بود شاهد غمهای فاطمه
پر از صدای گریه، فضایش هنوز هست
از گلشن امید به تاراج حادثات
گل رفته است و عطر وفایش هنوز هست
یاد مصیبتش نشد از سینهها برون
آن داغ بر دل همه، جایش هنوز هست
در هر دلی که داشت تجلی، به جای ماند
در هر سری که بود هوایش، هنوز هست
در آستانهی درِ آن روضهی بهشت
بانگ و نوای «وا ابتایش» هنوز هست
راز و نیاز فاطمه را تا دهد گواه
محراب هست و موج دعایش هنوز هست
چون آرزوی خفته در آغوش سرد خاک
محسن به جا نماند و عزایش هنوز هست
گر سر زند به کلبهی احزان او کسی
پی میبرد که شور و نوایش هنوز هست
سودی نخواست از فدک، اما به یادگار
آن خطبهی بلیغ و رسایش هنوز هست
تا انتقام مادر خود را کشد ز خصم
مهدی که باد جان به فدایش! هنوز هست
گر نیستیم قابل دیدار او «شفق»
ما را به سینه، شوق لقایش هنوز هست