شهرستان ادب: در تازهترین مطلبِ پروندۀ بهاریه قصیدۀ بهاریۀ جمعی از اساتید پیشکسوت و شاعران جوان ایران و افغانستان که بهطور بداهه و جمعی برای فروردین سال ۹۴ سرودهاند را میخوانید. ایشان عنوانِ شعر جمعی خود را «بداهۀ فروردین نود و چهار» گذاشتهاند. این شاعران عبارتاند از آقایان و خانمها: مصطفی محدثی خراسانی، علیرضا قزوه، حجتالاسلام سید فضلالله قدسی، رضا اسماعیلی، قاسم رفیعا، بهزاد پورحاجیان، سعید مسگرپور، حجتالاسلام محمدحسین انصارینژاد، سید حسن مبارز، سید حمید سجادیمنش، سیده تکتم حسینی، نفیسه سادات موسوی، محمد جمالی، داریوش شیدایی، سید سکندر حسینی، سید ابوالفضل مبارز، علی حاتمی، سید ابوالفضل عصمتپرست، اباصلت رضوانی، مجتبی خرسندی.
بداهۀ فروردینِ ۹۴
میرسد بهاری نو پابهپای فروردین
زنده میشود هستی در هوای فروردین
هر گلی که میروید از بهار میگوید
تازه میشود در دل، یادهای فروردین
«یا مقلب القلوب» ای یار! شستشو کن این ابصار
تا به فطر برگردیم با دعای فروردین
رهگذر به هر کوچه، گل به شاخه، میگوید :
میرسد نوای عـشق با صدای فروردین
مثل نقطهی صفرِ مرزی دلت هستم
ای تو آخر اسفند، ابتدای فروردین!
در حکومت چشمت، فصل فصل آشوب است
انقلاب تابستان، کودتای فروردین
یک تبسّمت ما را میبرد به رؤیایی
از کجای فروردین تا کجای فروردین!
مرده بودهام عمری در شب زمستانی
زنده میشوم حالا در هوای فروردین
شوکت زمستان رفت، نوبت بهاران شد
تازه کن مرا هم باز، ای خدای فروردین!
میرود شتابان غم، میرسد شب شادی
میدود دلم در شهر، پابهپای فروردین
میشود جهان سرسبز با ردای فرودین
میروم به دنبال ردّپای فروردین
میتراود از چشمت شبنمی شرابآلود
میشود دلم سرشار از هوای فروردین
یک شروع دیگر با بوی سبزه و باران
راز زندگی پیداست لابهلای فروردین
خسته از تمدنها، از ستاره میپرسم
در کجای این شهرست روستای فروردین؟
میشود طلاکاری گنبد دلم وقتی
میرسد به روح من کیمیای فروردین
شهر من که شیراز است، عالمی دگر دارد
ای خدا بیفزایش آن صفای فروردین!
حس و حال من خوب است در کنار این دریا
با گناوه میمانم در هوای فروردین
در گناوه دریایش، موج خونفشان دارد؟
رو به سوی حافظ کن، با وفای فروردین
بلخ و کابل و غزنین، شور دیگری دارد
بیرق بهار اینجاست، در هوای فروردین
ماه دوم شمسی که سرآمد سال است
خود نشسته در نوبت از برای فروردین
دل به دیده میتابد با ردای فروردین
تا رها کند خود را در هوای فروردین
میروم به شهر عشق تا دلم درآویزد
در پناه شوقی پاک با خدای فروردین
روم را کشاندم تا کوچههای آبادی
روس را نهادم در روستای فروردین
تپههای مهآلود رفته تا دل جنگل
چند شب شدم مهمان در سرای فروردین
میرود دلم با او تا نهایت پرواز
سال تازه را گویم با بنای فروردین
شد جهان بهارستان، میوزد نسیم جان
روی سینهی هستی، جای پای فروردین
«دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین»
«میتوان تو را گفتن» : همنوای فروردین
ای طراوت تسنیم! بی تو خسته شد تقویم
با تو میشود تقسیم این صفای فروردین
ای شلال گیسویت، منبع گلاب و گل
ای امام لبخندت، مقتدای فروردین
گل به گل شکوفا شد، حال دشت را بنگر
تازههای اکران ِ سینمای فروردین
دلبری و ایوانی، گیسوی پریشانی
لب به بوسهافشانی، عصر و چای فروردین
دشتی از بهارانم، نینوای چوپانم
پابهپای بارانم، روستای فروردین
آسمان بی باران، شاخههای بیاحساس!
صادقانه! باید رفت تا کجای فروردین؟
من که دل نمیبندم، این قضیّه معلوم است
اینکه میشود تنها ادعای فروردین
داد میزند بیخود، آنچنان که میافتد
مرغ زندگی از تخم با صدای فروردین
بلبلی غزلخوان است با ترنم گلها
تا شود شبیه من، جانفدای فروردین
زلف سرکشم آمد، آن پریوشم آمد
آمد و خوشم آمد، پابهپای فروردین
غنچه شد تبسم شد، لابلای گل گم شد
یک غزل تکلم شد، با صدای فروردین
یخ کنی اگر خوب است، کیف مفرطی دارد
میشود تنت حیران از شنای فروردین!
گرچه یازده ماهم میرود ز کف، ای کاش
او به جای من بود و من به جای فروردین
همت رفیقان شد دستمایهی این شعر
کاینچنین سخن گل کرد از برای فروردین
دختر بهارانی، هفت نسل بعدت گل
ای یگانه فرزند مصطفای فروردین
فاطمیه شد شهرم با شمیم یاس امسال
یا علی مدد کن ای ایلیای فروردین!
زخمی غم زهراست اینچنین اگر امسال
میرسد به گوش دل، هایهای فروردین
لب به آب و آتش گل، لب پر از عطش، لب گل
زخم اینچنین دارد، کربلای فروردین
بوی یاس زهرایی است روی دوش تابستان
عطر گل اگر پیچید در فضای فروردین
بوی یاس میآید، بوی مادر گلها
این شکوفه باران است، گریههای فروردین