شهرستان ادب: ضمن گرامیداشت روز حافظ و به بهانۀ این روز، یادداشتی میخوانیم از خانم المیرا شاهان، درخصوص فال و تفأل بر دیوان حافظ.
میگوید: «خاله؟ یه فال ازم میخری؟» و جوری سرش را کج میکند و به چشمهایت زل میزند که گاهی وقتها نمیشود دست رد به سینهاش زد و بیخیالِ نگاه و خواهش کودکانهاش شد. بعد، اسکناسی سبز تقدیمش میکنی و او فالهای سبز، نارنجی، بنفش و صورتی را روبرویت میگیرد تا انتخاب کنی. بعد از نیت با چشمهایی بسته و «بسم الله»گویان یکی از فالها را بر میداری و شروع میکنی به خواندن. این اتفاقیست که میتواند خیلی جاها رخ دهد؛ در اتوبوس و مترو یا خیابانهای شلوغِ پر از آدم. و گویای این نکته است که فال حافظ خواه ناخواه با زندگی ما گره خورده و این، اتفاق کمی نیست.
با اینکه برخلاف قرون گذشته که گاهی نسخههای حافظ جز در خانههای طبقۀ متوسطِ رو به بالا یافت نمیشد، این روزها غزلهای حافظِ شیراز به یک اشاره، قابل دستیابیست. کافیست ورای خرید دیوان او از کتابفروشیها که از هر نسخهای، جلدهای متنوعی را ارائه میکنند، به اینترنت و فضای مجازی متصل شویم و با جستجو در سایتها یا نصب اپلیکیشنهایی روی گوشیِ همراه، برای همیشه شعرهای حافظ را با خود به همراه داشته باشیم.
تو کاشف هر رازی، ما طالب یک فالیم
اما قصۀ تفأل به غزلهای او و فالِ حافظ کمی متفاوت است. تاریخچۀ نخستین تفأل زدن به دیوان او را به زمان خاکسپاریاش نسبت میدهند. ادوارد براون، مستشرق نامی، در جلد سوم کتاب «تاریخ ادبیات ایران» اینطور آورده: اولین فال متعلق به زمانیست که موافقان و مخالفان حافظ، پای جنازهاش ایستاده بودند و مخالفان، نماز خواندن بر جنازه و آداب کفن و دفن مسلمانی را برای او که در زمانِ حیات از میگُساری و ساقی و شراب سروده بود، جایز نمیدانستند. کما اینکه مریدانِ حافظ، او را فردی مؤمن به خداوند و مسلمان میخواندند. بههمین خاطر تفألی زدند به دیوان او و منابع تاریخی بیت مشهورِ «قدم دریغ مدار از جنازۀ حافظ/ که گرچه غرق گناه است، میرود به بهشت» را روایت کردهاند که پاسخی دندانشکن به مخالفانِ او داد. اگرچه در تاریخ ادبیات ادوارد براون این شعر آمده: «ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰه ﺳﺮﺷﺖ/ ﮐﻪ ﮔﻨﺎه ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ/ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎش/ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩﺭﻭﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ که ﮐﺸﺖ».
بعد از آن بود که آهستهآهسته تفأل به دیوانِ حافظ در زندگی مردم رواج پیدا کرد و از سالها پیش همین که شب یلدا، چهارشنبهسوری، نوروز یا جشنهای دیگر میرسید، وقت آن بود که دیوان او بین دستهای شخصِ بزرگِ خانواده بنشیند و هرکس با ارادت قلبی و خلوص نیت، تحفهای از حافظ بگیرد. اما سؤال اینجاست که چهچیزی در شعرهای حافظ هست که این احترام و ارادت را موجب میشود؟ چرا از بین شاعرانی که از نام و شهرتی مانند حافظ برخوردارند، تنها دیوانِ حافظ است که با مناسبات ما عجین است؟
محمدعلی اسلامی ندوشن، در کتاب چهار سخنگوی وجدان ایرانی، در اینباره میگوید: «یکی از رمزهایی که در حافظ هست و اشخاص را به طرف خود میکشد، سؤال انگیزیست. یعنی انسان را به فکر وامیدارد که از حافظ سؤال کند و بخواهد سرنوشت خود را لابهلای غزلهای او و از خلال تمام دورهها و تمام آنچه در اطراف او میگذرد، بخواند». اما بحثی که ممکن است در اینجا مطرح شود، خرافه بودن موضوع فال و تعبیر پیشگویی از شعرهاست که میتواند مانعی برای تفأل زدن به دیوان او باشد. با این حال صدق گفتار حافظ و نزدیکی شعر او به نیت افراد در این تفألها، بر هیچکس پوشیده نیست که این خود نشان از رازآلودی شخصیت حافظ و شعرهای اوست. بهاءالدین خرمشاهی، این راز را نظرکردگی او میداند و معتقد است: «حافظ نظر کرده است، او به مردم ایران نظر دارد و مردم به او نظر دارند و خدا به هر دو». به گفتۀ این حافظشناس، اعتقاد به آخرت و معاد، از گفتمانهای شعر حافظ است. حافظ به معنا بیشتر پرداخته و بسیار با ما حرف زده است؛ بیش از هر کسی، هرچند نه به اندازۀ سعدی. به این ترتیب شخصیت حافظ و نزدیکی او با ذات اقدس پروردگار را نباید دور از ذهن داشت. چرا که در شعرهای او به خوبی مضامین عرفانی و معنوی از شخصیت روحانی و خداجویش سخن به میان میآورد.
قسم به شاخه نبات
بسیار پیش آمده که نقلهای متفاوتی از شاخه نبات و کیستیاش شنیدهایم. اما شاخه نباتِ شعر حافظ که ما حتی موقع تفأل زدن، حافظ را به جان او قسم میدهیم چه کسیست؟ آیا او معشوق حافظ یا همسر اوست یا در کلام حافظ مفهوم دیگری دارد؟ محمدعلی اسلامی ندوشن در صفحه 201 کتاب یاد شده، میگوید: «به نظر من شاخه نبات را بعدها ساخته اند، چون کلمۀ شاخه نبات در اشعار حافظ دو سه بار آمده، آن را به عنوان معشوق او تعبیر کردهاند. من قرینۀ قانعکنندهای نمیبینم که این معنا را تأیید کند. این جزء افسانههایی است که در اطراف حافظ ساخته شده. شاخه نبات نشانه و نماد شیرینی است. چون در گذشته مثل حالا نبود که شیرینی توی دست و پا بیفتد، کوپن بدهند، یا همه به آن دسترسی داشته باشند و زیاد شیرینی مصرف شود. شیرینی خیلی گرانبها بوده. این که شاعران ما اینقدر راجع به آن حرف زدهاند، به این خاطر است که مادّۀ کمیابی بوده و خیلی به آن علاقه داشتهاند. مزاج انسان شیرینی میطلبد. من شخصاً برای شاخه نبات همین معنی را قائل میشوم، مثل این غزل معروف که «شیرینی» را در اصطلاح شاخه نبات اینطور آورده: اجر صبری است کز آن شاخه نباتم دادند ... اینجا شاخه نبات ایهام دارد؛ یکی معشوق است، یعنی آنقدر صبر کردم تا تو را به من رساندند که در اینجا شاخه نبات یک کلمۀ عامّ و کلّی و کنایه از معشوق است - چون شاخه نبات هم شیرین بوده و هم کشیدگی داشته. الآن هم نباتهایی هستند که به شکل سرو ریخته شدهاند -. معنی دیگرش در این بیت ناظر به شعر خودش است، یعنی بر اثر صبر است که این شیرینی کلام به من ارزانی شده. جای دیگر میگوید: حافظ چه طرفه شاخه نباتی است کلک تو... »[1]
در باب حافظ شدن و مذهب او
در توضیح «حافظ» شدنِ او، اقوال گوناگونیست؛ بعضی مکتب رفتن و حضور در محضر علما و بهدنبال آن آشنایی و حفظ قرآن را علتِ انتخاب این لقب و تخلص برای او دانستهاند، عدهای خواب امام علی(ع) را دیدن و الهام قرآن به حافظ را دلیلی برای این لقب بر میشمرند و چندی معتقدند که او در چهلمین شبی که به نیت رسیدن به دختر محبوبش آن را احیا داشته، جامی از علم و دانایی را از دست مردانِ خدا گرفته و نوشیده و قرآن را از بر شده است. در توضیح مورد سوم هم، چنین گفتهاند که معشوق زیباروی او در شب چهلم از رفتن او به مسجد ممانعت میکند اما حافظ راه مسجد را پیش میگیرد و قرارش با خدا را بر هم نمیزند، حتی به ازای از دست دادن معشوق. با این حال این لقب به هر سببی که باشد، گویای این است که او کلام خداوند را در ذهن و سینه خود داشته که در تمام عمر و حتی پس از مرگ به او عزت و بزرگی بخشیدهاست. او بارها در شعرهای خود، این ویژگی را میستاید و به آن اقرار میکند. آنطور که در کتاب خود با استفاده از نام امام علی(ع) و ائمه معصومین شیعه بودنش را روایت کرده است. بهاءالدین خرمشاهی میگوید: «نگارنده این سطور به سائقه و سابقه انس سی ساله خود با شعر حافظ، و با اعتقاد به این اصل كه شعر حافظ آیینۀ تمام نمای روح و روحیه و عقیده و سلیقه و نگاه و نگرش او به انسان و جهان و طبیعت و ماورای طبیعت است، در این چند نكته تردیدی ندارد كه حافظ: یک، مسلمانی پاك اعتقاد است، سهل است، راسخ در علم است. دو، حافظی كه من میشناسم ایمانش آمیزهای از معنویت و رهیافت سه گانه و در عین حال یگانۀ «شریعت، طریقت، حقیقت» است. سه، حافظ در اصول عقاید، یعنی مكتب كلامی، پیرو اشعری و در فروع (مذهب فقهی) شافعی است و در عین حال آشكارا گرایش به تشیع دارد، اما شیعی كامل عیار نیست و مسلّم است كه مثل هر مسلمان پاك اعتقاد بی تعصب صاحبدلی دوستدار خاندان عصمت و طهارت(ع) است».
حافظِ قرن چهاردهم
به جرئت میتوان گفت از همان روزی که زیر شعرهای حافظ، چه در دیوان او و چه در فالهای دستفروشان، تعبیر فال و معنی آن، جا خوش کرد، بسیاری از خود شعر و آنچه حافظ به زبان میآورد غافل شدند. کمتر کسی همین که فال خود را باز کرد، شعر حافظ را خواند و بسیاری در جستجوی سرنوشت، همین که تعابیر زیر شعر را خواندند، متوجه شعرهای حافظ نبودند. با این حال، شعر با فال حافظ خودش را در جامعه بازتولید میکند. اما همواره این سؤال مطرح است که آیا فال حافظ به خاطر شعریت آن مورد توجه است یا برای فال بودنش؟ اگر عنوان «فال»، روی برگه های سبز و نارنجی و بنفش و صورتی نبود، باز هم برای خواندن چند بیت از شعرهای شاعری که به عنوان شاعری آگاه و عالم با لقب لسان الغیب شهره است، اسکناس سبز میدادیم؟ راستی، خوب است که در روز بزرگداشت او از خود سوال کنیم که ما خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی را که این روزها منبع درآمد خوبی برای دختران و پسران فال فروش است، چقدر میشناسیم؟
[1] با کمی تلخیص و بازنویسی