موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
با حضور شاعران و نویسندگان متولد خرداد

سلام ماه خرداد برگزار شد

12 خرداد 1395 15:41 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
سلام ماه خرداد برگزار شد

«سلام ماه» آخر بهار، که روز سه‌شنبه یازدهم خرداد در موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب برگزار شد، با مرور خاطراتِ مصطفی جمشیدی، داستان‌نویس، متولد اول خرداد 1340، آغاز شد که در ابتدای صحبت‌های خود از «کم‌لطفی به نویسندگان قصه» گلایه کرد. او که به گفته خود در «قریه سعادت‌آباد» در تهران به دنیا آمده است، از روزگار کودکی خود گفت: «من از محل زندگی خود تصاویر نابی به یاد دارم: سربازانی که در پالتوهای رضاشاهی با دماغ‌های آویزان پست می‌دادند، کفاشی ارمنی و پشتکارش. مادرم هم از چیزی می‌گوید که من یادم نیست. می‌گوید که گاوهایی بودند که شیر زیادی می‌دادند، تو از آن شیرها یک سطل بزرگ می‌خوردی و هل من مزید می‌طلبیدی!» او سپس از اولین داستانی گفت که نوشت: «خدا امیرحسین فردی را بیامرزد. من سرباز بودم و در سنگر وقتی بیکار بودم مطالبی می‌نوشتم و با پست به جنگ بچه‌های مسجد می‌فرستادم که به همت مرحوم فردی و محسن سلیمانی چاپ می‌شد.» او از خاطره سربازی رفتن خود و فرارش از دست مرحوم پدرش نیز یادی کرد: «آن زمان یعنی در اوایل انقلاب، خیلی از جوانان به سربازی نمی‌رفتند. اما من با اصرار راهی شدم. در کوپه قطار قایم شدم تا پدرم مرا پیدا نکند. از این کارهای جنونمند در زندگی زیاد کردم. برخی خوب بود و برخی هم بد.»

یادی از مدافعان حرم

پس از جمشیدی که پوستر جشن سلام ماه را طبق رسم این برنامه به یادبود امضا کرد نوبت به علی داودی، شاعر و گرافیست، رسید که در 15 خرداد سال 1352 به دنیا آمده است. او از کودکی خود یاد کرد و نام‌های متفاوت خانوادگی پدر و پدربزرگش: «من نوه میرزا قربانعلی رحمانی، و فرزند احمد رحمانی و خودم نامم علی داودی است. اگر به همین روال پیش برود فرزندم باید قاعدتاً نام فامیلی متفاوتی داشته باشد. من در روستا به دنیا آمدم، پدرم کشاورز بود و باغی داشت که هنوز هم هست. من خودم را قمی می‌دانم اگر چه اهالی ادبیات قم چندان من را اهل آن‌جا به حساب نمی‌آورند!» این شاعر و هنرمند، از چگونگی شاعر شدن خود نیز یاد کرد: «دبیرستان که بودیم به هر بهانه‌ای مدرسه را تعطیل می‌کردیم و در برنامه‌های مفصل حرم حضرت معصومه (س) شرکت می‌کردیم. یکی از این برنامه‌ها هم شعرخوانی بود و یکی از همکلاسی‌های رفقای من در آن‌جا شعر می‌خواند. من هم یک بار چیزی نوشتم و با خجالت، به همین شخص نشان دادم. او من را تشویق کرد و دو روز بعد من را به یک جلسه‌ای برد که ناصر فیض داشت شعر می‌خواند.» داودی سپس غزلی خواند که با این مصرع آغاز می‌شد: «گل یخ هستم، آری، آن‌چنان سردم که می‌خواهی». او در نهایت، یکی از اشعار نیمایی مجموعه جدید خود «گاهی حواست نیست» را برای حضار خواند و پوستر یادبود را امضا کرد.

مجید سعدآبادی، شاعر، متولد خرداد 1362، دیگر مهمان جشن سلام ماه بود. او که از جمله مجموعه «سربازی با گلوله برفی» را منتشر کرده است درباره آغاز کار شاعری خود گفت: «از زمانی که به یادم می‌آید مشغول نوشتن هستم. شروعش را اصلا یادم نیست. من برای هر اتفاقی در زندگیم شعری می‌سرودم.» او درباره اهمیت فضای مکانی برای سرودن توضیح داد: «شاعر باید در محیط حضور داشته باشد و آن فضا را درک کند. در ادامه باید ذهنیتی را که از آن فضا داری توسعه بدهی. گاهی البته این تجربه در ذهن اتفاق می‌افتد. در غیر این صورت شعر تصنعی می‌شود. گاهی درگیری ذهنی با موضوع البته آسیب‌هایی هم دارد که چاره‌ای ندارد.» سعدآبادی در پایان شعری از مجموعه تازه خود را برای نخستین بار خواند و پیش از آن گفت: «در بحث مدافعان حرم ما این همه شهید داده‌ایم، و وقتی در شبکه‌های اجتماعی به کانال‌های بچه‌های مدافع می‌روم چیزهایی می‌بینم که اذیت می‌شوم.»

شعری که خسرو شکیبایی پسندید

یوسف قوجق، نویسنده دیگری بود که در این جشن شرکت کرده بود و ابتدا از نام خانوادگی خود گفت: «فامیلی من ترکمنی است. قوجق نام طایفه‌ای است و وجه تسمیه‌های مختلفی برایش ذکر شده است، از جمله قوچ کوچک.» او سپس از اهمیت توجه به پیشکسوتان ادبیات گفت و از این‌که تولدش در همان روزی بوده است که مصطفی جمشیدی به دنیا آمده است ابراز خوشحالی کرد. این نویسنده سپس از دوران کودکی و علاقه‌اش به کتاب نیز گفت: «فروشگاهی در گنبد بود که من هر روز به آن‌جا سر می‌زدم و کتاب‌هایش را نگاه می‌کردم. پول نداشتم و از روی جلد کتاب‌ها سعی می‌کردم بفهمم قصه‌اش چیست.» او سپس از پسرعموی شهیدش هم گفت: «ما همه کتاب‌های کتابخانه عمومی شهر را خوانده بودیم. از کتاب‌فروشی سازمان تبلیغات هم بدون اجازه کتاب برمی‌داشتیم و بعد آن را برمی‌گرداندیم.»

در ادامه محمدرضا عبدالملکیان، دیگر شاعر متولد خرداد بود که ابتدا پدر خود را علت شاعری خود دانست: «در مقدمه یکی از کتابهایم نیز توضیح داده‌ام. اگر پدرم سواد داشت احتمالا او شاعر می‌شد. اما این میراث به من منتقل شد. هر کس ذهنیتی از علت شاعر شدن خود دارد. این هم پاسخ من به این سوال است. پدرم علاقه زیادی به ادبیات داشت اما به دلیل جنگ جهانی در به دری‌های فراوانی در کودکی کشید و نتوانست به شعر بپردازد.» در سال‌های پس از جنگ، زمانی که مرحوم خسرو شکیبایی قرار بود آلبومی از اشعار مرا بخواند. دوستی که تهیه‌کننده بود، قرار شد اشعار من را انتخاب کند. از قضا یکی از اشعارم را این دوست انتخاب کرده بود که من به کلی از یاد برده بودم. من اصرار داشتم که این شعر نباشد و او نظرش کاملا برعکس بود. در نهایت تصمیم گرفتیم که نظر خسرو را بپرسیم. ایشان هم‌نظر با دوست تهیه‌کننده بود. این شعر همان بود که با «زیبا هوای حوصله ابری است» آغاز می‌شود. جالب بود که این شعر فراموش‌شده به نوعی شناسنامه این آلبوم شد.» عبدالملکیان سپس بخشی از این شعر را خواند که به گفته خود «در 21 سالگی سروده بود.»

وی همچنین خاطره‌ای از جشن تولد گفت: «خانم من متولد 6 خرداد است. ایشان روز تولد من را همیشه مهری ورزیده و جشن کوچکی برایم گرفته است. من البته مدام فراموش می‌کردم. یک بار با فرزندانم تصمیم گرفتیم جبران کنیم و برای ایشان تولدی بگیریم. همه چیز از کیک و شیرینی و گل مهیا شد و خلاصه منتظر بازگشت همسرم شدیم. وقتی برگشت و اوضاع را دید شگفت‌زده شد. تولدشان را تبریک گفتیم، گفت: "تولد من؟" تازه متوجه شدیم که برایشان در ماه اردیبهشت تولد گرفته‌ایم!»

فوتبال و ادبیات

حمیدرضا شکارسری، شاعر متولد خرداد 1345، نیز تولد خود را در کنار دوستداران ادبیات و دیگر نویسندگان در موسسه شهرستان ادب جشن گرفت. او پس از توضیح نخستین تجربه‌های شاعرانه خود و تشویق معلمش گفت: «زمان جنگ بود. من به حوزه رفتم و در جلسات شعرش شرکت کردم که با قرآن‌خوانی‌های ساعد باقری و وحید امیری آغاز می‌شد و با نقدهای وحشتناک سید حسن حسینی و سپس صحبت‌های آرامش‌بخش قیصر امین‌پور و شهرام رجب‌زاده و دیگر دوستان ادامه می‌یافت.» او که از سال 1380 جلسات خاوران را به صورت هفتگی برگزار می‌کند درباره این جلسات گفت: «از جمله خاطرات خوبم بازی کردن فوتبال پس از جلسات شعر است. ما تا شب در همان‌جا بازی می‌کردیم. فوتبالیست‌های خوبی هم داشتیم.» شکارسری در پایان غزلی قدیمی با این مطلع خواند: « من چهره‌ای در آینه‌ها دیدم از خودم/آنقدر هولناک که ترسیدم از خودم».

محمدقائم خانی، داستان‌نویس متولد خرداد دیگر مهمان جشن سلام ماه بود که از خاطرات کودکی خود و سپس چگونگی قصه‌نویس شدن خود گفت: «در بچگی همیشه از درس انشا می‌ترسیدم. دو سالی است که به صورت جدی با شروع مدرسه رمان در شهرستان ادب می‌نویسم. خانم سلیمانی که مدرس این دوره بود زمانی که اولین نوشته‌ام را دید گفت که همه‌اش را دور بریزم! چند بار آن را نوشتم و نمی‌دانم بالاخره پسندیدند یا خسته شدند، ولی قرار شد آن را چاپ کنم.»

محمود حبیبی کسبی، متولد هفده خرداد سال 1360 در تهران، آخرین شاعری بود که مهمان جشن سلام ماه بود. این شاعر آیینی از کودکی خود نیز خاطراتی گفت: «من تا پایان دبستان، درسم خوب بود. از راهنمایی به سمپاد رفتم و نتوانستم خودم را با نظم آن‌جا همراه کنم. اما خوشبختانه اول جشن تولدم برگزار می‌شد و بعد کارنامه‌ام را می‌گرفتم!» او از علاقه خود به شعر سبک هندی یا اصفهانی نیز گفت: «ما نمی‌توانیم چشم خود را بر هزار سال ادبیات فارسی ببندیم، و نیز نمی‌توانیم در این هزار سال متوقف بشویم. باید از هر کدام از این دوره‌ها گلی بچینیم. اما من به طور خاص به شعر دوران صفویه علاقه دارم.»

 

 

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
  • سلام ماه خرداد برگزار شد
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: