موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
نوشته‌ی محمدرضا شرفی‌خبوشان

یادداشت مهدی کفاش بر رمان «بی‌کتابی»

23 خرداد 1396 12:22 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 5 رای
یادداشت مهدی کفاش بر رمان «بی‌کتابی»

شهرستان ادب:  مهدی کفاش نویسنده که به تازگی رمان «وقت معلوم» به قلم وی  از سوی انتشارات شهرستان ادب روانه بازار کتاب شده، در یادداشتی به بررسی رمان «بی‌‌کتابی» اثر محمدرضا شزفی خبوشان پرداخته که در ادامه آن را می‌خوانید:

انتشارات شهرستان ادب در نمایشگاه کتاب 96 کتاب متفاوتی را پیش روی خوانندگان جدی ادبیات داستانی قرار داد. رمان «بی­‌کتابی» نوشته محمدرضا شرفی خبوشان.

طرح جلد کتاب نقاشی مردی با البسه و کلاه قجری است که کتابی در بغل دارد و میان زمین و هوا معلق است. بخشی که مربوط به صورت مرد است و دو جای دیگر نقاشی گویی به ضرب سر چاقویی پاره شده و زخمی است. این طرح جلد پرکشش خواننده را دعوت به خواندن رمانی اسرارآمیز با موضوع کتاب می­‌کند.

*ماجرای «بی­‌کتابی»

داستان با ورود مخفیانه قهرمان اصلی رمان «میرزا یعقوب خاصه فروش» و آدمش – شاگردش- به خانه زنی زیبا به نام زکیه شروع می­‌شود. از شواهدی که میرزا یعقوب از به هم­‌ریخته­‌گی خانه برای خواننده تصویر می­‌کند، می­‌فهمیم قتلی اتفاق افتاده است. قاتل به دنبال متاع قیمتی بوده، متاعی که میرزا یعقوب و آدم­ش را هم به طمع به چنگ آوردنش به خانه زکیه کشانده و در مظان اتهام قتل زکیه قرارشان داده­‌است. در ابتدای صفحه سوم می­‌فهمیم آن متاع نفیس، کتاب مرقع گلشن نادری است. در چند خط بعد راوی خودش را معرفی می­‌کند که: «من نه از خواصم، نه از عوام، من میرزا یعقوب خاصه‌فروشم. من توانستم علی­رغم هم­‌صنفان خرمرد رندم، خودم را تا یک قدمی آن گنج منقش تماشایی برسانم و آن اوراق را که از دریای نور و کوه نور قیمتی­‌تر است، به چشم ببینم.»

در همین سه صفحه آغازین با شروع پرکشش و سریع رمان، ما با قهرمان و شخصیت‌های اصلی و ماجرای اصلی رمان «بی­­‌کتابی» آشنا می­‌شویم. قهرمان داستان؛ میرزا یعقوب خاصه فروش، که شغلش خرید و فروش کتاب‌های عتیقه و تاریخی و خطی است با لسان الدوله، رئیس کتابخانه سلطنتی ارتباط برقرار می­‌کند. میرزا یعقوب به دنبال کتاب مرقع گلشن نادری است. او به طمع به دست آوردن کتاب گلشن نادری وارد خانه زنی – زکیه- که با لسان الدوله مرتبط است؛ شده و با جنازه زکیه که کشته شده مواجه می‌شود. معلوم نیست آیا این صحنه­‌آرایی، توطئه­‌ای برای نسبت دادن قتل به میرزا یعقوب است یا تصادفی است! با این همه خبری از کتاب مرقع گلشن نادری در خانه زکیه نیست. اما میرزا یعقوب و آدم­ش دست خالی هم برنگشته­‌اند و هنگام دفن کردن زکیه در باغچه خانه­‌اش جعبه قفل زده­‌ای را یافته­‌اند که در آن کتاب دیگری است. کتابی که در فصل‌های بعد می­‌فهمیم که این کتاب «جای­نامه ماردوش» یا کتاب ضحاک است. تمام رمان قصه یافتن کتاب ضحاک در مقطعی پر التهاب از تاریخ ایران است. رمزی در جوف جلد این کتاب است که مکان واقعی که ضحاک را در آن به بند کشیده­‌اند، نشان می­‌دهد!

*زمان و مکان

ماجرای کتاب ­«بی­‌کتابی» از شب به توپ بستن مجلس مشروطه در زمان محمد علی شاه قاجار، توسط لیاخوف روسی؛ سرکرده نیروهای قزاق تا دو هفته بعد از آن را شامل می‌شود. دو هفته­‌ای که پر از ماجرا و تعقیب و گریز است.

مکان داستان هم شهر تهران است. بیشتر وقایع اطراف مدرسه و مسجد سپهسالار و ساختمان مجلس و کوچه­‌ها اطراف و بازار گلوبندک تهران است. محلات و بناهایی که مربوط به خاندان عریض و طویل قاجار است. البته نویسنده آنجا که به ترور ناصرالدین شاه قاجار می­‌رسد از شاه­‌عبدالعظیم و بازار و بقعه­‌های اطراف به قدر ضرورت داستان می­‌گوید.

*کتابی وحشتناک اما خواندنی

اگر شما به دنبال کتابی هستید که با خواندن آن بتوانید آرام بخوابید؛ مطمئن باشید «بی­‌کتابی» اصلاً انتخاب مناسبی نیست. «بی­‌کتابی» با خشونت بی­‌حد و لجام گسیخته‌­اش، خواب را از چشمان شما خواهد ربود و تا مدت­ها دچار بی­‌خوابی خواهید شد.

- در این رمان قتل­‌ها به شنیع­‌ترین شکل ممکن و با شرح جزئیات سلاخی مطرح می­‌شود.

- با اجساد مرده­‌ها هم این برخوردهای خشونت آمیز ادامه می­‌یابد.

- کتک کاری و شکنجه کاراکترها همراه با مثله کردن و قطع عضو است.

اما نمایش این خشونت بی­‌پروا تنها دلیل خواندنی بودن این کتاب نیست. این خشونت با مضمون کتاب ارتباط منطقی و بینامتنی دارد که در ادامه یادداشت خواهد آمد.

*خلاقیت در روایت

جذابیت اصلی این رمان را باید در طرح و زبان خوب رمان جستجو کرد. نویسنده زبان تاریخی را برای روایت داستانش به کار گرفته­ است. زبانی که لازمه­‌اش پژوهش و تسلط بر نثر و منشآت دوره قاجار است. شرفی خبوشان احتمالاً زمان زیادی را صرف تحقیق و پژوهش برای یافتن اسامی اشیاء و لوازم خانه و ابزار کسب و کارِ مشاغل زمان قاجار کرده­ است؛ تا با آفرینش زبان تاریخی مخصوص «بی­‌کتابی»، خواننده را در این سفر تاریخی به عصر مشروطه با خود همراه کند. او با به کار بردن جزئیات ابزار و محیط زندگی و روابط افراد، داستانش را برای مخاطب باورپذیر کرده­ است.

این تمام کار او در مرحله خلق زبان رمان «بی­‌کتابی» نیست. او به ضرباهنگی خاص در ریتم کلمات دست می­‌یابد و حتی جاهایی برخی اسامی و کلمات را در معنایی تازه بازسازی می­‌کند. کلماتی مانند «بمباردمان» که کلمه­‌ای فرانسوی است را به جای «بمباران» استفاده می­‌کند که مخفف بمب باران و به معنی بمباردمان فرانسه است و کلمه­‌ای است که هرچند مأنوس­‌تر است اما با قیاس با سنگباران و با عنایت به کلمه بمباردمان فرانسه ساخته شده است. یا به کار بردن کلمه «یوم التوپ» برای یادآوری روز به توپ بستن مجلس. همین­طور به کار بردن کلمه «مجموعه» برای ظرف بزرگ به جای «مجمعه»! او به جای کلمه «قمه» در کتاب از کلمه «شوشکه» که از کلمه روسی «شاشکار» به زبان فارسی آمده استفاده می­‌کند.

او با این شگرد نشان می­‌دهد که اجانب و فرنگیان فقط کتاب‌ها را به تاراج نمی‌برند بلکه حتی زبان فارسی را هم مورد هجوم کلمات بیگانه قرار می‌دهند. کلماتی که از بیرون از سرزمین ایران آمده­‌اند هم­زمان با غارت کتاب‌های اصیل فارسی توسط سفیران روس و انگلیس به جای کلمات فارسی می­‌آیند و جا خوش می­‌کنند!

می­‌توان به فراوانی  از این استفاده­‌های تازه برای کلمات مستعمل یا به کار بردن کلمات کم­ استفاده در معنای تازه در این رمان سراغ گرفت. خواندن سهل و آسان «بی­‌کتابی» و عبور از کلمه دشوار در فرآیند خواندن و درک معنای مجموع جملات به جای توقف بر تک­‌تک کلمات، هدف اصلی نویسنده «بی‌کتابی» است تا رمانش بتواند با خواننده عادی کتابخوان هم ارتباط برقرار کند و با این­حال لذت بیشتری برای خواننده حرف‌ه­ای با کشف معنای تازه کلمات حاصل شود.

تخیل راوی – میرزا یعقوب - آنقدر بالاست که می­‌تواند با جزئیات، جاهایی که نبوده و ندیده حتی اندرونی ظهیرالدوله! را روایت کند. نویسنده برای اینکه خواننده داستانش را باور کند شگرد خلاقانه­ دیگری را استفاده می­‌کند. دائم ناپدری او را بی­‌بهانه در هر جایی که نیاز به روایتی تازه از مکان یا شخصیتی خاص مانند ضحاک است، احضار می­‌کند و پیش چشم راوی می­‌نشاند و از کتابی احتمالاً تاریخی، روایت مربوط به آن ماجرا را می­‌خواند.

البته این اشکال را نمی­‌توان نادیده­ گرفت که دلیل تأثیرپذیری روان میرزا یعقوب با این شدت و حدت از ناپدری را نمی­‌فهمیم! چه میان آنها در سال‌های پیش گذشته است؟ آیا ناپدری بد است یا خوب؟ نمی­‌توانیم بگوییم خاکستری چون اصولاً چیزی از او جز آمد و شد و خواندن کتاب‌های تاریخی در داستان نمی‌بینیم!

نویسنده از متون کتاب‌های قدیمی به خوبی در میان خرده­‌روایت‌ها استفاده می‌کند. این فرم تازگی ندارد و به دفعات در میان  آثار داستانی دیگر نویسندگان به کار گرفته شده­ است. با این تفاوت که این خرده­ روایت‌ها به نحوی انتخاب شده­‌اند که در میان متن رمان جا گرفته­‌اند و بافت زبانی رمان را از یک­دستی خارج نمی­‌کنند. در حالی­که هر کدام از متن­‌های کتاب‌های تاریخی، از نویسنده­‌ای در قرن دیگری است که به لحاظ زبانی با راوی عصر محمدعلی شاه متفاوت است! جالب­تر اینکه بعضی از این کتاب‌ها اصلاً اصالت تاریخی ندارند و ساخته ذهن خلاق شرفی خبوشان هستند. من هرچه گشتم کتابی به نام «جای­نامه ضحاک» یا «کتاب ضحاک» به عنوان کتابی تاریخی که چند سال پیش از قتل ناصرالدین شاه و به اشاره او نوشته شده باشد، نیافتم. در حالی که این کتاب اساس رمان «بی­‌کتابی» را تشکیل می­‌دهد و این همان دروغ بزرگ نویسنده بی­‌کتابی است که چنان خوب با بیان جزئیات سایر کتاب‌هایی که به ضحاک اشاره دارد به آن پرداخته که من خواننده با باور آنها کاملاً این کتاب ضحاک و ماجراهای پیرامون آن را باور کنم.

این یک واقعیت است که دیگر اینترنت منبع نامعتبری نیست و تصویر بسیاری از کتاب‌ها روی اینترنت قرار دارد و نویسنده با بازی دقیق می­‌خواهد من خواننده را به اینترنت و کتاب­خانه­‌های مجازی بکشاند و این نکته را به من بفهماند که ظاهر کتاب مهم نیست که کجا و چگونه باشد بلکه این محتوای کتاب است که اصالت دارد و باید مورد توجه قرار گیرد؛ هرجا که باشد در کتابخانه یا در دوره پیشرفت روی اینترنت! شیوه دست­یابی مهم نیست این که از کتاب چگونه بهره می­‌بریم مهم است. اصلاً نویسنده با کالای موزه­‌ای شدن کتاب مخالف است.

تقریباً تمام کتاب‌های گذشته از زبان ناپدری روایت می‌­شود. ناپدری میرزا یعقوب که کتابخوان قهاری هم بوده و مانند میرزا یعقوب فقط به صورت کتاب و نقش و نگار و جنس صفحات و جلد توجه نداشته­ است. آنقدر این ناپدری فاضل است که انگار نمرده و زنده است تا کتاب را برای میرزا یعقوب روایت کند. زنده است چون محتوای کتاب زنده است هرچند که اصل کتاب در فلان کتابخانه مرکزی کشوری دیگر باشد.

*جراحی جامعه کتاب­ نخوان

مهمترین هنر نویسنده در رمان «بی­‌کتابی» کنار زدن پرده‌­های اتاق عمل است. نویسنده به مثابه یک جراح زبردست اجتماع ظاهراً سالم را پیش چشمان حیرت­‌زده خواننده، در کمال خونسردی می­‌درد. این اجتماع فقط منحصر در زمان قاجار نیست و متعلق به جغرافیای خاصی نیست و تمام گستره انسانی در هر زمان و مکانی را شامل می­‌شود.

او تمام بیماری­‌ها و پلشتی­‌ها و امراض مزمن اجتماع را که در میان تار و پود روابط ناسالم اجتماع پنهان شده­ است را در این تن در ظاهر سالم می­‌یابد و با همه چرک و کثافت پیرامون آن بیرون می­‌کشد و پیش چشمان خواننده می‌گذارد.

او جامعه­‌ای «کتاب­‌نخوان» را نشان­مان می­‌دهد که در آن کتاب تنها متاعی برای خرید و فروش است و مشتری اصلی آن فرنگیان شرق و غرب عالم هستند.

حتی میرزا یعقوب خاصه­‌فروش که مدعی کمالات است هم گویا فقط کتاب‌ها را از پدرش شنیده و خودش چیزی نخوانده و فقط به ظاهر کتاب و تزئینات و مرقعات و تصاویر و جنس اوراق و خط و تفاوت‌های جوهر و رنگ جلد توجه داشته و این که اندیشه و فکر و حرف این خطوط چیست؛ اصلاً برایش مهم نبوده تا بداند.

با وجود به کار رفتن آیات قرآن درگفتار روزمره مردم و شخصیت‌های داستان، هیچ نشانی از مسلمانی و ارزش­‌های دینی و اخلاقی در رفتار مردم نیست و مسلمانی جامه­‌ای است که می­‌توان هر زمان که در تعارض با منافع شخصی کوتاه مدت قرار گرفت، آن را در آورد و به کناری نهاد.

این نامسلمانی تا جایی است که در روز به توپ بستن مجلس، حتی به ملکه ایران (دختر ناصرالدین شاه) و دختر و خدمتکاران عریانش در برابر قزاق و سربازان سیلاخوری و مامقانی پناه نمی­‌دهند و تن عریان آنها را نمی­‌پوشانند، اما قزاق فاجر تا صدای اذان را می­‌شنود دستش را می­‌بوسد و به تبرک بر پیشانی می­‌گذارد! قزاقی که پشت­بندش مشروب می­‌خورد و دزدی می­‌کند و طلبه مدرسه سپهسالار را سلاخی می­‌کند.

در چنین جامع‌ه­ای است که نویسنده و پژوهشگر اصلاً ارج و قربی ندارند و مجبور است محصول روزها رنج بردن را که با یافتن نتیجه­‌ای فراتر از خیال به دست آمده به نزد سلطان ببرد. سلطان ناصرالدین شاه قاجار که کتاب بازترین شاه قاجار و آشناترین شاه قاجار به هنر است. او کتابی که به اشاره خودش و با مرارت بسیار توسط نویسنده نوشته شده را می­‌گیرد و به همراهان می­‌دهد و نویسنده بی­چاره ـ ضحاک الدوله - را بی­‌اجر و مزد می­‌گذارد.

مردم در «بی­‌کتابی» بی­‌شخصیت­‌اند و هرکسی از قزاق روس تا وابستگان به دربار و وابستگان سفارت دول فرنگی می­‌تواند ماحصل دسترنج آنها را به ثمن بخس و با تحقیر از چنگشان بیرون بیاورد. چنین مردمی در جامعه بی­‌فرهنگ و خالی از کتاب، خشونت در گفتار و رفتار را جایگزین اخلاق و ارزش‌های انسانی و دینی می­‌کنند. خشونتی مدام و مستمر که خشونت می­‌زاید.

«بی­‌کتابی» بنابر سطور آخر کتاب آینه­‌ای تمام قد جلوی تک­‌تک افراد جامعه قرار می­‌دهد تا خود را در آن ببینند و مارهای سردوش خود که از مغزشان تغذیه می­‌کنند را باور کنند. حتی روح ناپدری ظاهراً فاضل و کتاب­خوان میرزا یعقوب خاصه­‌فروش هم در آینه دارای مارهای سرشانه است! و در این تصویر رازی است که خواننده باید آن را کشف کند.

هزار نکته باریک‌تر ز مو اینجاست....نه هرکه سر بتراشد قلندری داند!!


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یادداشت مهدی کفاش بر رمان «بی‌کتابی»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.