شهرستان ادب: ضمن گرامیداشت روز شعر و ادب فارسی و تبریک این روز به همۀ مخاطبان سایت شهرستان ادب، یادداشتی میخوانیم از رؤیا رسولی، که به این مناسبت نگاهی داشته است به جریان شعر سنتی و شعر نو که در روزگار مشروطه با هم برخورد کردند.
همانطور که میدانید در هیچجای دنیا آثار هنری تغییر نیافته، مگر در ادامۀ تغییر زندگی مردم آن سرزمین؛ ظهور جریان شعر نو و گسترش و توسعۀ آن نیز پیامد مستقیم تغییر در بنیانهای زندگی اجتماعی و سیاسی ایرانیان بودهاست.
اگر بخواهیم طرفداران طیف شعر نو و کهن را از یکدیگر جدا سازیم، این افراد اینگونه دستهبندی میشوند: کسانی که خواهان مدرنسازی و امروزیسازی هستند، بهخصوص جوانان که با اندیشههای جدید ارتباط بیشتری دارند؛ طرفداران شعر نو؛ کسانی که مخالف فرهنگ غربی و غربیسازی هستند، بهویژه پیران پارسیگوی که مخالفان یا موافقان نصف و نیمۀ شعر نو هستند.
شعر نو تلاش میکرد به شاعران بیاموزد که میتوان جور دیگری دید و سرود. در این میان اهالی شعر و ادب در پیروی از شعر نو و سنّتی، تاریخی از مبارزات ادبی و تنش و کنش را ساختند که از این دوران میتوان با نام «تاریخ شعر نو فارسی» یاد کرد.
حوالی قرن دوازدهم شمسی، آغاز تحوّلات جدید در خاک پارسیزبانان بود و شروع جریان مشروطه. شرایط اجتماعی و سیاسی و تولد روحیۀ انقلابی در شاعرانِ آن زمان، آنان را برآن داشت تا شعر را وسیلۀ تأثیرگذاری بر مردم بدانند و آن را از شعر قدیمی و تقلیدی دور سازند. آنها شعر دورۀ بازگشت را مناسب احوال مردم زمانه ندیدند و راهی برگزیدند که آغاز اختلاف و جدل بین نسلهای شعر فارسی، و در حقیقت شروع دو تکّهشدن تاریخ شعر فارسی شد.
روحیۀ انقلابی شاعران و شعرهای کوچهبازاری، شعر مشروطه را بنیان نهاد، تا آنکه به تخت نشستن رضاشاه و توقیف گسترده نشریات جریان انقلابی شعر مشروطه به پایان رساند. گفتنی است، شعر مشروطه مقدّمه شعر نو شد. در پی خروج رضاشاه از ایران، جنبشهای کوچک سیاسی و هرج و مرجهای پراکنده شدّت گرفت، که نتیجه آن انتشار نشریّات فراوان بود و این امر، بستری را برای ظهور شعر نو، رسمیت یافتن آن و برپا شدن آتش مخالفتها توسط سنّتیگرایان شعر و ادب پارسی فراهم کرد.
«تقی رفعت» از جمله کسانی بود که زمینهساز نهضت ادبی نیما یوشیج شد، و از جمله بنیانگذاران شعر نو بود. همانطور که پیشتر اشاره شد، شعر نو با همۀ تلاش خود، نمیتوانست چیرگی کامل بر شعر سنّتی یابد؛ شعر سنّتی همواره در کنار شعر نو، گاه در حاشیه و گاه در متن، به حیات خود ادامه داد. «ملکالشعرای بهار» چهرۀ شاخص این دوره بودهاست.
تقی رفعت با نقد غزل بهار، انتقاد از مجلۀ انجمن دانشکده و نوشتن مقالهای علیه سعدی که در مجلۀ تجدّد منتشر کرد، سرآغاز برخورد رسمی و مشهود دو جریان سنّتگرا و نوگرا را در شعر شد؛ این برخورد عینی، گسست عمدهای بین دو نسل نو و کهنه با دو دیدگاه متفاوت در مورد فرهنگ و فکر و ادبیات و شعر ایجاد کرد.
ظهور انقلاب اسلامی و پیروزی آن، که تغییر در ساختارها، کنشها و مؤلفههای فرهنگی را در پی داشت، سبب شد تا مبانی فکری غربیسازی که در دوران طاغوت، بستری مناسب برای پیشروی شعر نو، و عامل رشد و سرعت این جریان شعری بود، تغییر یابد و از سرعت و شتاب نوگرایی در شعر کاسته شود. انقلاب اسلامی جریان شعر نو را در بستر معقول و منطقی خود انداخت، دامنه گسست شاعران را کمتر کرد، و دو قشر شاعران سنّتی و نو را به یکدیگر پیوند داد. شاعران انقلاب نه مانند نوگرایان، سنّت را نادیده گرفتند، و نه شبیه سنّتگرایان خطِ بطلان بر نوگرایی کشیدند.
قالب اشعار سنّتی، قصیده، غزل و مثنوی است و موضوعات این نوع شعر، شامل مدح و ذمّ حاکمان، داستانسرایی و آموزههای حِکمی و اخلاقی است. مضامین اشعار شاعران نوگرا کاملاً نو، با اندکی دخل و تصرّف در قالب شعر شاعران سنّتگرا بودهاست، اما شاعران بعد از انقلاب شعرشان گاه در قالب اشعار سنّتی است و گاه شعر نو و سپید؛ این شعرها گاه مایه و مضمون اجتماعی دارد و گاه سیاسی و دینی و اخلاقی؛ مثل آثار شاعرانی چون قیصر امینپور، علی معلّم، سهیل محمودی، صادق رحمانی و احمد عزیزی
در نتیجه بهنظر میرسد، شعر انقلاب آتش نزاع دو گروه را خاموش کرد و در حقیقت، شروع دوران پیوند نسلهای شعر کهنه و نو است.