شهرستان ادب به نقل از فارس: انسانها در همه دورههای تاریخ با پروراندن یاد و خاطرهها و داستانهای رشادت پهلوانان و قهرمان خود زیستهاند. وجود قهرمان، الگو و نمونه عالی و برتر در جوامع انسانی یک نیاز روانی و هویتی بوده و خواهد بوده و همیشه نیز میل هرچه بیشتر شبیه شدن به قهرمانها به انسان انگیزه مبارزه و مقاومت برای پیروزی داده است.
انسانِ بدون حماسه و جامعه خالی از قهرمان، انسانی فاقد شجاعت و جامعهای شکننده است. حضور و وجود قهرمان در جامعه روحیه ظلمستیزی، مقاومت و ایثار به همراه میآورد، که تولید و بالندگی این صفات که ضامن تحکیم و بقای جامعه انسانی است، جز با قهرمان امکانپذیر نخواهد بود. قهرمانهای هر جامعه، بخشی از بافت و فرهنگ همان جامعه هستند، چرا که جنس ارزشها و آرمانهای هر جامعهای، ارزش و اهمیت ایثار و تصمیم قهرمان را مشخص و جلوهگر میکند.
قهرمانها غالبا دارای تواناییهایی بالفعل و ماوراء توانایی جسمانی و روانی انسانهای عادی هستند. از دیرباز خدایان، اسطورهها و شخصیتهای کاریزما و ذینفوذ در ذهن و احساسات مردم به عنوان قهرمان یا صاحبان قدرت در جایگاه موعود، حق ستانندگان و هدایتگر، و ... شناخته شدهاند. در دهههای اخیر با همین نگاهِ ضرورت و تاثیر وجود قهرمان در جامعه، با مقاصد و اهداف مختلفی قهرمانانِ دستساز کمپانیهای فیلمسازی نقش ویژهای در ساخت و پرداخت هدفمند قهرمانهای کوکی برای کنترل اذهان، داشتهاند تا این سوال در ذهن انسان غربی به وجود نیاید که من از چه کسی باید پیروی کنم؟ و الگو و قهرمان من کیست؟ و در مقابل، هیولای فرهنگ ساز غرب، با بلعیدن فرهنگهای اقوام و ملل دیگر، خود را الگو و نمونه برتر معرفی نموده و به تبع تسلط و اشراف بر اقتصاد و اجتماع بی الملل توانسته فرهنگ را نیز از آن خود کند و یکی از ابتداییترین برنامههایش در این حوزه تغییر الگوها و قهرمانهاست. این است که آرنولد یا باربی برای همه جهان کاریزما هستند.
قهرمان با داشتن قوای برتر، - که در جوامع غیردین مدار این قدرت جسمانی تعریف میشود - در مهلکهها خود را به خطر میاندازد و نهایتاً دیگران و خود را میرهاند. این قهرمانِ جسمانی چیزی از جنس آگاهی به جامعه تزریق نمیکند و صرفاً ناجی انسانها در بحرانها و حوادثی است که بعضاً از سمت انسانهای شرور، قدرتطلب و یا طبیعت، جوامع انسانی را تهدید میکند. اما از منظر دین، قهرمانها یا پهلوانها صرفاً با تفاوتهای جسمانی – که این هم میتواند باشد – شناخته نمیشوند چرا که انسان و زندگی او در این دنیا را سراسر آزمون و امتحان میداند و داراییهای دنیوی او از اولین مواردی است که شامل این آزمونها میشود و مبارزه و مقاومت انسان نیز امری همیشگی است و از اولین موانع در این مسیر مقابله با نَفس سرکش خود است. لذا از نظر دین قدرتمندترین، کسی شناخته میشود که بتواند در جنگ با نَفس خود پیروز گردد و آنچه به قدرتِ محدود جسمانی انسان، دامنهای چند برابر و حتی مافوق بشری میدهد اتصال به منبع لایزال الهی است و اساساً قهرمانهای جسمانی نیز به اندازهای توانمند و ماندگار هستند که ظرفیتهای روحانی خود را به خدمت گرفته باشند. لذا قهرمانهای حقیقی، آراماند، اطمینان و ایمان به راه و هدف خود دارند و با قوه تشخیصی برتر پیشگام در خطر کردن هستند.
آنها سرنوشت و جان خود و جامعه را جدای از هم نمیبینند. در جوامعی که دین و تعاریف دین از زندگی و انسان، منشاء اثر نیست، انسان در تلاش است که طبیعت و حوادث آن را مهار و رام خود نماید و با بر هم زدن نظم طبیعی، نظمی جدید مستقر نماید. اما قهرمان جامعه دینمدار در تلاش برای هماهنگ نمودن خود با هدف و فلسفه هستی و خلقت و کشف و انجام وظیفه تاریخی خود – یعنی آن امری که او با رد پایی متفاوت از دیگری برای آن وظیفه خلق شده- گام بر میدارد. لذا این شخص با نگاهی رو به بالا حرکت میکند و مخاطرات را میپذیرد و داستان و روایت او داستان صعود است. به عبارت دیگر تفاوت میان قهرمانها در جوامع دینمدار و غیر دینمدار، در جنس هدف و آرمان و غایتی است که برای آن دست به مخاطره میزنند. چرا که جان آدمی و حیات بشری در همه فرهنگها و آموزهها، عزیز و حفظ آن اولویت تلقی میشود. ولیکن در یک شیوه و برنامه زندگی، جان، هدف و غایت نهایی انسان است و همه چیز را فدای آن میکند و در آموزهای دیگر ایمان جایگاه و اهمیتی والاتر مییابد که دیگر نه حتی جان خود، که جان خانواده قهرمان نیز تزلزلی در تصمیم او ایجاد نخواهد کرد.
جامعه و به تبع آن انسان و هنر در ایران، علیرغم باورمندی به تعاریفی که دین از قهرمان و الگو و اسوه ارائه میدهد به دلیل فقدان نواندیشی، نبود آشناییزدایی و عدم ترسیم تصویر قهرمانان دینی، ملی و اجتماعی در همه شئونات مادی و معنوی زندگی، هم الگوهای اصیل خود را به گونهای ناکارآمد و نامتجانس با عرصههای مختلف اجتماعی و زیستی معرفی نمودهاند و هم در نبود این نمونههای عالی، به دلیل حس نیازِ تکیه به قهرمانها و الگوها، ناخودآگاه به سمت قهرمانان جسمانی سوق پیدا کردهاند و این امر منجر به ایجاد یک دوگانگی در باور و رفتار شده است که زمینههای پریشانی روانی و شکلگیری تقاطعهای اعتقادی – رفتاری در جامعه را به همراه داشته و خواهد داشت. و الگوهای والای انسانی را در تاریخ و عصر خود محدود و محصور واگذاشته است. پس پرداختن به الگوها، نمونههای عالی و معرفی آنان در جایگاه قهرمانهای زندگی با تعریف و معیارهای دینی منجر به یکدست و یکرویه شدن باورها و رفتارها و یکدله شدن انسانها میشود.
قهرمان در جامعه دینباور، قهرمانی دست نیافتنی نیست. قهرمانی خیالی نیست. قهرمانی است از جنس و از سطح و از میان تودههای مردم. نه اولین بوده و نه آخرین خواهد بود. ارزش و جایگاهش به زیستش، به تصمیمش و اقدام به موقعش و به هنگامش است. اما در آفرینش هنری مخاطب با قهرمانی انس پیدا میکند که بتواند با او همزاد پنداری نماید و مخاطب با قهرمانی همزاد پنداری مینماید که زمینههای مشابهت و درک در شرایط و مقتضیات زندگیاش را در سلوک قهرمان مشاهده نماید. لذا یکی از عللی که جوانان را به سمت قهرمانهایی چون آرنولد، بتمن یا مرد عنکبوتی و ... میکشاند، داشتن فردیت، حضور در شرایط مشابه زندگی عادی مردم و ملموس بودنشان است؛ و این در دسترس بودن الگوها و قهرمانها و دست یافتنی بودن آنها، راز تاثیرگذاری آنهاست. این که مخاطب میتواند خود را در جای قهرمان تصور کند و با پیروزی و فائق آمدن قهرمان بر مشکلات، حس پیروزی و عبور از موانع یا حداقل انگیزه این امر را در خود زندهتر درک نماید. اما قهرمانهای ما حتی نزدیکترین آنها به لحاظ تاریخی و دورهای که قهرمانان دوران جنگ تحمیلی، دانشمندان هستهای، مرزداران، آتشنشانان و ... هستند، نیز در پس پردههای زخیم بیگانگی با اجتماع و نیازها و مقتضیات انسان امروز پوشیده شدهاند.
به عبارت دیگر تصور شهید همت در خیابان، با لباس خانگی، در حال خوردن بستنی یا تصور آتشنشانهای شهید در حادثه پلاسکو یا شهیدِ دانشمندْ شهریاری در حال پاک کردن شیشههای پنجره، بازی کردن شهید احمدی روشن با فرزندش یا عصبانی شدنش یا دلتنگیاش و ... را نداریم. یعنی برای یک شهید زندگی و فردیت درنظر گرفته نمیشود و این امر او را و جایگاهش را دست نیافتنی مینماید. کما اینکه در مورد شهدای مدافع حرم نیز این مساله مبتلابه است.
پس در مرحله نخست به عنوان یک ضرورت اجتماعی و انسانی نیاز است که قهرمانهای دینی و ملی و به طور کلی قهرمان آرمانهای خود را با تصویری نزدیک و شفاف به مخاطبین عرضه کنیم و با چنین رویکردی فضای هنری و هنرمندان جامعه نیز با تاثیر گرفتن از حضور قهرمانان در بطن زندگی فردی و جمعی، میتوانند آثاری را خلق کنند که بر بستر زندگی عادی قهرمان، زوایای پنهانتری از سلوک و زیست و مسیر تاثیر و جایگاه این او در جامعه، برای میل کردن به سمت انسان کامل و جامعه آرمانی به تصویر آمده باشد و برای جامه عمل پوشاندن به این تفکر در میان هنرمندان، حرکتهای جمعی و ایجابی با در نظر گرفتن استانداردهای هنری میتواند روشی تسهیلگرانه باشد. دعوت و تشویق و نمایاندن ضرورت روایت قهرمانهای دینی، ملی، اجتماعی به هنرمندان و نویسندگان میتواند زمینه آغاز فرایند آفرینش را در وجود آنها فراهم نماید و نویسنده میتواند با قدرت عظیم کلمه جادوی دروغین قهرمانهای دستساز غرب را برملا کند و حافظه انسان معاصر ایران را متوجه پیشینه غنی و پربار فرهنگی و حماسی خود نماید.
روایت و داستان از ابتدای تاریخ، زبان رمز و رمزگشایی و تقریب درک معانی عمیق آسمانی برای انسان بوده است. شیوهای جذاب برای، دانستن ماجرا و عبرتهای گذشتگان و انتقال تجربههای ذهنی و زیستی در زمانها و مکانهای دیگر به انسانهای دیگر. در واقع انسان در طول تاریخ زندگی خود با بیشترین پدیدهای که ارتباط داشته روایت و قصه بوده است. در کودکی او را با قصه به خواب بردهاند، نداشتهها و آرزوها را با قصه برایش ساختهاند، آرمانها را با قصه محقق شدنی نمودهاند، گذشته را با روایت و قصه دریافتهاند و آینده را با قصه به استقبال رفتهاند.
شیفتگی و علاقه انسان به قصه شنیدن از علاقه انسان نسبت به سرنوشت قهرمان است. و این ناشی از تصور و تجسم خود به جای قهرمان است و این از میل حماسه و برخورداری از قدرت برتر برای جاودانگی سرچشمه میگیرد.
داستان یک نوع آفرینش و خلق است. خلق جهان و انسانی نو اما دیدنی و دست یافتنی. که این خلق جدید امکان ایجاد تاثیر و تحول در دیگری و پیرامون خود را دارد. پس نویسنده نیابت خلق دارد به میزانی که به صفت خلاقیت نزدیک شود. حال اگر ذهن این نویسنده با قهرمانهایی نامتجانس با فرهنگ و بافت خود پر شده باشد، در مرحله خَلق نیز چنین خواهد آفرید و جامعه به چنین سمتی میل خواهد نمود و اگر ذهن او مملو از داستانها و اسطورهها و قهرمانهای همآهنگ و خویشاوند با جان و بافت او باشد، مولودش، هادی جامعه به سمتی این چنین خواهد بود. این نقش و تاثیر کلمه و صاحبان کلمه است که معجزه پیامبر خاتم(ص) بوده است و مهاجهای از جنس زمانه ایشان.
روایت هر عنصری در جهان یعنی تعریف و نامگذاری، آن از زاویه و منظر نگاه خود، پس جهان، از آنِ کسی است که پیش قدم در روایت آن باشد.
قهرمانِ بی روایت، قهرمان جا مانده در تاریخ و غایب است، قهرمان محصور در زمان و مکان است. داشتن قهرمان یعنی داشتن روایت از قهرمان. و حال اگر داشتن قهرمان در سرنوشت و مقاومت و پیروزی یک ملت تا این حد مهم و موثر است، از آنجایی که قرار نیست این قهرمان در زمان بماند و تاریخ او را ببلعد، پس روایت شدن قهرمان نیز هم پای داشتن قهرمان مهم خواهد بود. روایت کردن قهرمان یعنی حیات بخشیدن به او در اذهان و تاریخ. پس قهرمان زندهتر و موثرتر یعنی وجود روایت بیشتر و عمیقتر از قهرمان.
مردم، قهرمانی را میتوانند در ذهن و زبان بپرورانند و خود را با آن با تماشا بنشینند و شجاعت و بصیرتش را در خود پیوند بزنند که از جنس و بافت اقلیم و فرهنگ خودشان باشد. بیچاره ملتی که مصرف کننده قهرمانهای ساخته و پرداخته راویان دیگر ملتها باشد و بدا به حال ملتی که صاحب قهرمانهای خود نباشد به این سبب که روایتی از قهرمانهای خود ندارد. پس اگر ما امروز روایت خود را از آفرینش و هستی به جهانیان ننمایانیم، امثال هالیوودهایی خواهند بود که دنیایی بدون آغاز و فرجام و انسانی رها و فانی را برایمان تعیین و ترسیم نمایند و ما باور خواهیم نمود چرا که کار روایت باورپذیر نمودن ماوقع دور دیر و نادیدنیست. حتی اگر بزرگترین دروغ تاریخ باشد و قدم زدن انسان در کره ماه.
قهرمانها انسانهایی هستند که حرکت در مسیر آرمان و باورشان را بر دیگر شئون زندگیشان ارجح میشمارند و بر سر حفظ این شیوه زندگی، از جان مایه میگذارند. قهرمانها، پنهان و آشکار، در کنار یا دور از ما در حال خلق و تکرار شدن هستند و چیزی که آنان را دیدنی و عملشان را ستودنی میکند روایت ما از آنهاست. در برهه جاری کشور ما و چندین و چند کشور دیگر، چه بسا دنیای اسلام درگیر هماوردی اعتقادی-نظامی-سیاسی در منطقه سوریه و عراق است و این خود اتفاقی است که بروز و ظهور قهرمانهای ملی و اعتقادیمان را دیدنیتر و مشهودتر نموده. چراکه حساسترین نقطه بروز وجهه قهرمانی و قهرمان شدن، لحظات به خطر افتادن جان و حیات است و شیوه مواجهه با مرگ.
بیشک بیرونی و دیدنیتر نمودن اتفاقات و مناسبات این کارزار موجود در منطقه خاورمیانه که تکرار معنای «همه روز عاشوراست و هر جا کربلا» اگر صدای «هل من ناصر» را بشنوی، از زوایای مختلف از جمله روشن نمودن علل اهمیت حضور در این عرصه و شناخت جانفشانی و ایثار و تصمیم رزمندگانی که همسال و همکلاس و همکار ما هستند، میتواند با تقویت روحیه حماسی مردم جامعه در حفظ انسجام و وحدت ملی، تقویت روحیه مقاومت و مبارزه با دشمن از هر جنس و از هر گروهی که باشد، موثر واقع شود.
هنر به ویژه ادبیات به عنوان یکی از موثرترین شیوههای تصویرسازی و معرفی قهرمانها در جامعه میتواند زمینههای اصلاحِ میل به پذیرش قهرمانهای کاذب و محدود را فراهم نماید. ولیکن با دقت در شرایط موجود و حاکم بر فضای هنر و هنرمندان ایران معاصر ضعف و کمکاری در این عرصه مشهود است. ایراد مطرح شده در زمینه معرفی اسوهها و الگوهای عالی انسانی از نمونههای الهی تا مصداقهای عینی و همعصر، زمینههای شکلگیری متعددی دارد. به عبارت دیگر در حوزه خلق اثر، هنرمند، کمتر دارای نگاه عمیق و تحلیل صحیح از وضعیت رخدادها و مقتضیات و مناسبات پیرامون خود و نیز کمتر دارای تفقه اجتماعی و دینی است و این عدم اشراف و تسلط بر دین، اجتماع، انسان و زوایای زندگی، او را در فاصلهای نسبتاً دور از شناخت پیرامون و آفرینش و خلقی موثر و به هنگام که فرزند زمانه خویش باشد قرار میدهد.
در فضای تحلیل و نقد ادبی متاسفانه ادبیات و به تبع آن، داستان در گرداب اتکای منتقدان به ابزار و دانش ترجمهایِ نقد و بررسی افتاده که منجر به بسته شدن فضای خلق و سکوت نویسندگان جریان داستانهای آرمانطلب، اشراقی – البته قاعدهمند و برخوردار از کیفیت درخور – میشود و ضلع دیگری که در شکلگیری و گسترش این وضعیت موثر بوده، نهادهای حمایتی و سازمانهای متولی کتاب و فرهنگ است که با ضریب دادن ناصواب به برخی کتابها و هنرمندانی که در بازار گوهرهای حقیقی، حکم خرمهره را دارند، به بیراهه رفته و نیز مطالبه و توجه و حمایت هنر از منظر تایید خود، که به رکود و جمود فضای خلاقیت متعهدانه و آرمان طلبانه هنر دامن زده است.
در سالهای اخیرِ عمر ادبیات داستانی فارسی و در میان انبوه نگارشهای گروهی و موضوعی، مرسوم بوده که مجموعه داستانهای فراخوانی، جشنوارهای و مستقل ِگروهی که بیشتر در جایگاه و ردیف ارائه کم و کیف برگزاری آن جشنواره، جایزه یا مراسم قابل بررسی است، آثاری شبیه به هم و در فضایی کلیشهای به لحاظ فرم و مضمون، یا آوانگارد و رادیکال باشند. که این موضوع یا به دلیل سلیقه تیم داوری بوده و یا محدودیتهای جشنواره، مدل جایزه و برگزارکنندگان و حامیان مالی آن، و در هر صورت تولید اثر و پنجرههای تماشا را برای نویسنده و مخاطب محدود و معدود و شاید دور از واقعیت اجتماع مینموده است.
ضمن اینکه نتیجه این تلاش و فعالیت مشترک، محصولی نامرتبط با نیازها و دغدغههای روزِ جامعه و به لحاظ فنی بعضاً غیر قابل دفاع در بدنه بازار نشر کتاب نیز بوده است و غالباً چنین کتابهایی هویتی مستقل از آن جشنواره یا فراخوان ادبی نداشتهاند و عمرشان با اتمام مراسم و اختتامیه، خاتمه یافته است.
اما مجموعه داستان گروهی «عطر عربی»، یک مجموعه متنوع از نگاه و مضمون و فرم است که هویتی مستقل و خود بنیاد دارد. مجموعهای که نه به سفارش که به تشویق و حمایت نویسندگان جوان نوشته شده است.
مجموعهای که در تنوع اقلیم و موقعیت، جغرافیای ایران و عراق و انواع اقسام مکانها از شهر و روستا و منطقه جنگی و ... را به تصویر کشیده است. در تنوع زمان، از داستانهایی با ریشهیابی تاریخی و نگاهی اسطورهای به حوادث امروز منطقه را شامل میشود تا داستانهایی از دل کارزار و روایتیهایی لحظه به لحظه از نبرد.
از منظرشخصیت نیز این مجموعه ارزشمند، درخور توجه است و به دلیل تنوع نویسندگان کتاب، شخصیتها بسیار متنوع و متفاوت انتخاب و پردازش شدهاند.
چنین تنوعی در نگاه، مضمون، اقلیم و شخصیت در یک مجموعه داستان گروهی که قرار و هدفش نگاه و توجه به یک جریان و حادثه بزرگ ملی بوده است، نخست مخاطب این آثار و این اتفاق را از محدودیت ناخواسته میرهاند و در تعلق و تملک جمعیت ملت ایران و جهان اسلام معرفی میکند و سپس مبارزه را برای نیل به هدف و آرمان را بیزمان و بیمکان و متاثر از همه گروههای فکری و اقشار اجتماعی میشناساند. به دیگر سخن، میگوید مبارزه برای آرمان رمز بقاست.
اما چرا جامعهای در تشخیص قهرمانهای خود و نزدیک شدن و روایت نمودن آنها دچار بیتفاوتی یا تاخیر میشود؟
روی این سخن، هم به نویسندگان است از طیفهای مختلف و هم متوجه رسانهها و اهل اندیشه و نقد.
جنگ و آن هم جنگی که از جنس مواجهه آخرالزمانی است با رزمندگانی که نه دور از ما که از میان هستند، فارغ از حقانیت این مبارزه و چگونگی پیگیری آن که در باورها و اعتقادات و تحلیلهای افراد مختلف با سبقه فکری و منشی مختلف ممکن است متفاوت باشد، یک موقعیت خاص برای ثبت شدن برای روایت شدن و ساخته شدن است. پس کجایند نویسندگانی که در جستجوی ایدهای برای نوشتن، سفر به دور دنیا میکنند.
این نویسندهای که درگیر جامعه خود نیست، درگیر کدام جامعه، کدام آرمان و در پی چیست که از مسیر جامعه خود، قهرمانهای ملی خود و فرهنگ خود نمیگذرد؟ آنچنان خلقی بیش از یافتن در پی بافتن است. و اکنون که ثمره تلاش گروهی از نویسندگان با افکار و عقاید مختلف، کتابی است که هم فرم دارد و هم محتوا، کجایند منتقدین و موشکافان ادبی که زوایا و خبایای این اثر را بنویسند و بگویند تا میل و رغبت دیگران به خواندنش و به این عرصه و این تلاش بیش و بیشتر شود؟ و کجایند همراهان و غیرهمراهان رسانهای که از منظر خود، با انصاف یا بیانصاف بنوازند این موضوع و این تلاشِ به زعم بنده فاخر و قابل دفاع را؟
بی تفاوتی به قهرمانهای خود نوعی از بیتوجهی به سرنوشت و آرمانهای خود، و نوعی از خودباختگی فرهنگی است، اگر نگوییم غربگرایی.
مجموعه داستان «عطر عربی»، آخرین تلاش، مرحوم فیروز زنوزی جلالی است که با انتخاب جنس آخرین فعالیتش در روزهای سخت بیماری، نشان داد که انتخاب یک نویسنده تا پایان عمر، مبارزه است برای ساخت فرهنگ و تقویت آرمانهای دینی و ملی کشورش. روحش شاد و یادش گرامی.