موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده شعر نیمایی

نصایح نیما | معرفی کتاب «حرفهای همسایه» در سالگرد درگذشت نیما یوشیج

13 دی 1396 15:06 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 5 رای
نصایح نیما | معرفی کتاب «حرفهای همسایه» در سالگرد درگذشت نیما یوشیج

شهرستان ادب: سیزدهم دی ماه، سالگرد درگذشت پدر شعر نیمایی، نیما یوشیج، است. در ادامۀ «پروندۀ شعر نیمایی» یادداشتی می‌خوانیم از محمدامین اکبری که به معرفی کتاب «حرف‌های همسایه» پرداخته است و سطرهایی منتخب از آن را در یادداشت خود همراه آورده است. 

یکی از مهم‌ترین آثار علی اسفندیاری (نیما یوشیج) کتاب «حرف‌های همسایه» است. نیما در این کتاب برای انتقال هرچه بهتر صحبت‌ها و نظرات خود، قالب ادبیِ نامه را انتخاب کرده است، نامه‌ای به یک (یا چند) مخاطب فرضی. گاه این نامه‌ها چنان شکل واقعی به خود می‌گیرد و در برگیرندۀ اتفاقات جاری زمان خود نیما می‌شود که به راحتی می‌توان آن‌ها را کنار دیگر نامه‌های نیما قرار داد؛ تنها با این تفاوت که در مجموعه نامه‌های نیما، گیرنده مشخص است، ولی در این بخش‌ها گیرنده معلوم نیست. از طرف دیگر، نیما در بخشی عمده‌ای از «حرف‌های همسایه» نظریات و تئوری‌های کلی خود در رابطه با شعر معاصر و تاریخ ادبیات را مطرح می‌کند و با توجه به عنوآن‌ها و درونمایۀ آن‌ها می‌توان فهمید که خطاب این نامه‌ها یا حرف‌ها با نسل جوان است؛ نسل جوانی که نه‌تنها در حیات نیما می‌زیسته‌اند، بلکه شاعران جوانی که در سال‌های پس از حیات نیما نیز پا به عرصۀ شعر و ادبیات گذاشته و همچنان می‌گذارند. به عبارتی خطاب نیما به همۀ شاعران جوان پس از خود است.

همان‌طور که می‌دانیم نیما بسیار اندک در مورد شیوه‌های فنی نوآوری‌های خود در شعر معاصر نظیر تقطیع وزن عروضی و نحوۀ جاگیری قافیه سخن گفته است و بیشتر این موارد در شعرش نمود دارد و فردی که بیشترین سهم را در سامان‌دهی نظریات نیما در مورد شکل و فرم شعر نیمایی دارد، مرحوم مهدی اخوان ثالث، شاعر بزرگ معاصر، است که با چندین مقاله که مهم‌ترینِ آن‌ها مقاله «نوعی وزن در شعر فارسی» است، ساختمان شعر نیما را برای ما تعریف کرده است؛ ولی سوای فرم شعر نو، نیما سخنان بسیاری در مورد درونمایۀ شعرنو و نگرش نوین شاعر به پدیده‌ها برای خلق آثار ادبی دارد که به قطعیت می‌توان گفت که مهم‌ترین حرف‌های نیما در این زمینه در کتاب «حرف‌های همسایه» آمده است؛ حرف‌هایی که خطاب به نسل جوان است و به مسائل مهمی چون: خلوت شاعرانه، نگاه شاعرانه، تلاش و مطالعۀ مستمر و تأثیرپذیری از گذشتگان اختصاص دارد. در ادامه بخش‌های مهمی از این کتاب شیرین و خواندنی که در بردارندۀ 138 نامۀ نیماست برگزیده شده است:

1)

عزیزِ من! آیا آن صفا و پاکیزگی که لازم است، در خلوت خود می‌یابی یا نه؟ عزیز من! جواب این را از خودت بپرس. هیچکس نمی‌داند تو چه می‌کنی و ترا نمی‌بیند.

آیا چیزهایی را که دیده نمی‌شوند، تو می‌بینی؟ آیا کسانی را که می‌خواهی، در پیش تو حاضر می‌شوند، یا نه؟ آیا گوشۀ اتاق تو به منظرۀ دریایی مبدل می‌شود؟ آیا می‌شنوی هر صدایی را که می‌خواهی؟

می‌بینی هنگامی را که تو سال‌هاست مرده‌ای و جوانی را که هنوز نطفه‌اش بسته نشده، سال‌ها بعد در گوشه‌ای نشسته، از تو می‌نویسد؟

هروقت همۀ این‌ها هستی داشت و در اتاق محقر تو دنیایی جا گرفت، در صفا و پاکیزگی خلوت خود شک نکن.

اگر جز این است، بدان که خلوت تو یک خلوتِ ظاهری‌ست، مثل این است که تاجری برای شمردن پول‌های خود در به روی خود بسته است. دل تو با تو نیست و تو از خود، جدا هستی. آن تویی که باید با تن باشد، از تو گریخته است. شروع کن به صفا دادن شخص خودت.


2)

دانستن سنگی یک سنگ کافی نیست. مثل دانستن معنی یک شعر است. گاه باید در خود آن قرار گرفت و با چشم درونِ آن به بیرون نگاه کرد و با آنچه در بیرون دیده شده است، به آن نظر انداخت. باید بارها این مبادله انجام بگیرد تا به فراخور هوش و حس خود و آن شوق سوزان و آتشی که در تو هست، چیزی فرا گرفته باشی.

دیدن در جوانی فرق دارد تا در سن زیادتر. دیدن در حال ایمان فرق دارد با عدم ایمان. دیدن برای این‌که
حتماً در آن بمانی یا دیدن برای این‌که از آن بگذری. دیدن در حال غرور، دیدن به حال انصاف، دیدن در حال وقعه، دیدن در حال سیر، در حال سلامتی و غیر سلامتی، از روی علاقه یا غیر آن.

 

 

 

9)

برای فهمیدن شعر یک شاعر باید چه کرد؟ باید آن را خواند. باید با آن شعر، شریک شد. چه بسا لازم می‌آید که در یک مرحلۀ سن و وضعیتی، آن را نفهمیم، پس باید در شرایط مختلف و مواقع متفاوت این کار انجام گیرد و آن شعر را به خلوت خود برد و از پوست خود بیرون آمد و در پوست دیگری رفت.

برای شعر و شاعری چه لازم است؟ مایه‌ای از درد و فکرهای دور و دراز که با خود شاعر تغییر یافته و عوض شود. پس از آن جان کندن در راه تکنیک؛ زیرا زحمت شاعر فقط در این است.

جان من! همشهری‌های من و شما زیاد تنبل شده‌اند و خوش‌نشین شده‌اند. لقمۀ جویده می‌خواهند که در دهان آن‌ها گذاشت. نمی‌توانند شعرهای دقیق را در دماغ خود هضم کنند. می‌گویند شعر باید فوراً فهمیده شود.

 

18)

عزیزم!
شاعر بودن، خواستن در توانستن و توانستن در خواستن است. این هردو خاصیت را باید زندگی او به او داده باشد. به عبارت دیگر می‌گویم: بتواند بخواهد و بخواهد که بتواند. اولی با خود اوست و دومی که خواستن توانایی خود اوست و باید به خود تلقین کند هزار مرتبه بیانگیزد هوش خود را و ذوق خود را، هنگامی که درآثار دیگران نظر دارد.

 

25)

چرا وقت خود را تلف می‌کنید برای این‌که همسایۀ شما حتماً سلیقۀ شما را داشته باشد؟ آیا شخصیت شما را هم دارد؟ آیا زندگی و چیزهایی که در آن برای شما بود، برای او هم بوده است؟ همین دو سوال شما را مانع خواهد ساخت که خودتان قبل از او گمراه نباشید. به نظر من این جز گمراهی، چیز دیگر نیست که آدم خیال کند تا شخصیت کسی عوض نشده، ذوق و سلیقه و فکر او باید عوض شود.

عزیز من! به شما یکبار گفته‌ام که ما دورۀ شهادت را طی می‌کنیم.

 

 

26)

عزیز من!

باید خیلی برای شما عادی شده باشد که در جسم و جان و در چشم دیگری واقع باشید و به جای آن‌ها همۀ حالات و تأثرات آن‌ها را بتوانید درک کنید. این قدرت برای شما وقتی پیدا خواهد شد که زیاد غرق شوید به‌طوری‌که با اطراف خودتان سرشته و تخمیر شده باشید. خیالی برای شما جان بگیرد و جسم در عین حال، به خیالی تبدیل شود. پس از آن، این تبدیل به قدری سریع باشد که در موضوع اولی شما را کمک کند.

 

27)

برادر جوان که در اندیشۀ کار خوب کردن هستی! شاعر باید تنها باشد و خیال او با دیگران. در یک تنهایی مدام، در یک تنهایی موذی و گیج‌کننده، باید به سر برد. تا این‌که طبع او تشنه شده، معاشرت هم بتواند برای او سودمند باشد و فواید آن را در حین حشر و نشر با مردم، بیابد. این تنها نصیحتی بود در این خصوص.

 

28)

دو قدرت، به طورمتناوب اما دایمی باید که در شما باشد: خارج شدن از خود و توانستنِ به خود در آمد. خارج شدن از خود، دیگران و رنج‌هاشان و فکرهاشان را به شما می‌شناساند که بدون آن شناسایی، شما مبتدی کار خواهید بود و اثر شما ساده و خام و بسیار ابتدایی و غیرقابل بقا در محیط کمال واقع خواهد شد. بدون آن، خودپسندی‌های شما و جهالت شما میزان قرار خواهد گرفت. به خود در آمدن، مقدمۀ یافتن خلوت است که درونی‌های شما با آن وسیله، به حد بلوغ می‌رسند.

 

35)

سعی کنید همان­طور که می­بینید بنویسید و سعی کنید شعر شما نشانی واضح­تر از شما بدهد. وقتی که شما مثل قدما می­بینید و برخلاف آنچه در خارج قرار دارد، می­آفرینید و آفرینش شما به کلی زندگی و طبیعت را فراموش کرده است، با کلماتِ همان قدما و طرز کار آن‌ها باید شعر بسرایید. اما اگر از پی کار تازه و کلمات تازه­اید، لحظه­ای در خود عمیق شده، فکر کنید آیا چطور دیده­اید.

 

57)

از بچگی فکر مرد بزرگی، بزرگتر از آنچه بتوانید به اندیشه بیاورید، راهنمای من بوده است که گفته است:

هرچه در این پرده نشانت دهند

گر نپسنـدی به از آنت دهند

چیزی که بر من مسلم است، و حتماً فرزندان ما به زودی آن را به خوبی مشاهده می‌کنند، این است که همه چیز عوض می‌شود و هیچ حرفی در آن نیست. در این میان فرم و وزن شعری ایران و طرز کار آن عوض خواهد شد.

من کار خودم را می‌کنم. اگر اعتراف به گناهی باشد یا راه خوبی است که زمان من به من نشان داده و من موظف به نمودن آن به دیگران هستم و در این میان، کار را کسی می‌کند که تمام می‌کند، هر قدر که کار او در نظردیگران ناتمام باشد.

 

 

64)
شعر، در درجه اعلای خود مشاهده‌ای‌ست که افراد معین و انگشت‌شمار دارند برای افراد معین و انگشت‌شمار دیگر. در این صورت، عزیز من، توقع نداشته باشید چیزی را که چنین است همۀ مردم بفهمند. هرکس به نسبت خود دارای تمیز شعریست و به اندازه خود می‌فهمد و یک پله بالاتر را نزدیک شده فقط می‌داند، به جای این‌که بفهمد. پس هرکس در عالم شعر در یک درجه می‌فهمد و در یک درجه می‌داند. چیزی را که می‌فهمد می‌گوید: شعر است، به به! چقدر خوب سراییده شده... چیزی راکه نمی‌داند می‌گوید: مبهم است، معلوم نیست چه می‌گوید! این ابهام از جلو چشمی برداشته می‌شود که همۀ وجودش شعر است. در طبیعت ساخته شده، پیش از این‌که خودش بداند و با زندگی پرداخته آمده، بدون این‌که بخواهد یا نخواهد. همیشه این را در نظر داشته باشید آن را که شاعر می‌داند، مردم می‌فهمند اما آن را که شاعر می‌فهمد، مردم می‌دانند.

 

73)

پرسیده بودید آیا همه شاعرند و این چگونه است که در کشور ما همه شعر می‌گویند؟ چون دو روز است پریشان و مضطرب هستم مختصر جواب می‌دهم. برای شما به یک مثل کوچک اکتفا می‌کنم. در خانه‌هایی که بچه زیاد است و بنا هم کار می‌کند، ابزار دست بنا به دست بچه‌هاست. در عالم هنر، در هر رشتۀ آن، همین را می‌بینید. این است که در بیشتر خانواده‌های اشرافی یک پیانو در گوشۀ اتاق معطل است. بیشتر جوان‌ها ویولن می‌زنند و آدمیزادی نیست که نخواند. اما نه همه‌کس پیانیست است و نه همه‌کس ویولن‌زن؛ بلکه ابزار کار شاعر را و پیانیست و ویولن‌زن و خواننده را به دست دارند.

 

75)

با طبع خودتان لجاجت نداشته باشید. مانند غلام گوش به فرمان او باشید تا چه وقت شما را صدا می‌زند. چه بسا در دل شب که ناگهان از خواب می‌پرید. چه بسا در حین راه رفتن در کوچه. چه بسا در مجالس مهمانی.
شما باید فوراً از همه چیز چشم بپوشید و به او بگویید ای فرمانروا حاضرم. یک پاره کاغذ از هرجا به
دست بیاورید و یک نوک مداد. کافیست.

 

80)

می‌گویید چگونه فرا بگیریم؟ خیلی آسان است. بخوانید. من باز تکرار می‌کنم: بخوانید. هیچ چیز ما را نجات نمی‌دهد، جز خواندن؛ درصورتی‌که دریابیم و مطلب به کار ذوق و طبع ما بخورد. ملت ما زیاده بر آنچه تصور می‌کنید به این کار احتیاج دارد. وضعیت ما عوض نشده و اگر رشد خود را نکرده یک راه برای فهمیدن هست: خواندن!
اگر بدانید چقدر این توصیه سودمندی‌ست. بعد از چند سال که به کار ادامه بدهید و برطبق آنچه می‌خوانید کار کنید و در کار و آنچه خوانده‌اید دقت کنید، خواهید دانست من چه می‌گویم. ولی اگر سرسری می‌خوانید، همان بهتر که نخوانید. تمام آنچه را که گفتم به عکس آن توصیه می‌کنم؛ زیرا غلط فهمیدن، غلط عمل کردن است. یکی از بزرگان زمان ما می‌گوید: «کسی که کار می‌کند، خطا می‌کند.» اگر از اول به خطا رفته باشیم، دیگر مطلب معلوم است. من هیچ تند نمی‌روم که در این خصوص حرف می‌زنم.

 

81)

چرا باید شک کرده باشید؟ در دورهای که ما زندگی می‌کنیم کار یعنی تخصص و برای تخصص باید فراهم آورد دانش را... شاعری هم همین‌طور است. ولی شاعر باید از هر خرمن خوشه‌ای بردارد. من نمی‌گویم تمام خرمن را، اما می‌گویم گاه چند خوشه بیشتر.

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نصایح نیما | معرفی کتاب «حرفهای همسایه» در سالگرد درگذشت نیما یوشیج
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.