شهرستان ادب: در تازهترین مطلب پرونده بهاریه، بهاریهای میخوانید از محمدرضا طهماسبی :
تو اردیبهشتی من امّا چو اسفند من از گریه دلخون، تو سرخوش به لبخند تو آن سیب سرخی که افتاده در رود من این بید دیوانهی پای در بند من از سیب خوردن نصیبی نبردم کجا بید و سیبی به هم خورده پیوند؟ بدون تو گیجم، بدون تو تلخم من بیتو یعنی همین چای بیقند تو را داغ داغ از لب استکانها تو را تازه تازه از این شاخه چیدند از این بید مجنون کجا میگریزی؟ کجا میروی؟ با که خوشحال و خرسند؟ تو پنهان شدی، من فقط چشم بستم دلم را به بازی چنین خیره مپسند چهل رد شد از من، بیایم؟ نیایم؟ چرا سیب سرخم ز من دل نمیکند؟ چهل رد شد از من، نه عقلم فزون شد نه چیزی شنیدم به وحی از خداوند زمان برد با خود مرا و به جای غمت داد بر من غم نان و فرزند به ده، بیست، سی، چل همه عمر من رفت تو گفتی که بشمر، نگفتی که تا چند...
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز