تجربهای تازه از سفر به افغانستان
نگاهی به رمان «آوازهای روسی» | یادداشتی از حسام آبنوس
31 تیر 1397
15:27 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 7 رای
شهرستان ادب به نقل از وطن امروز: «آوازهای روسی» عبارتی است که روی جلد رمانی از منشورات مؤسّسۀ شهرستان ادب نقش بسته است. احتمالاً هر مخاطب در اوّلین مواجهه با اثر، اندکی مکث میکند. شاید تلفیق عنوان رمان با طرحی از سلاح کلاشنیکف روسی، مخاطب را بیشتر کنجکاو میکند تا صفحات میانی این رمان را هم بخواند و شاید همین چند خطِّ این یادداشت، کنجکاوی شما را برانگیخته باشد تا حتّی اگر فرصت مطالعۀ رمان ۲۳۸ صفحهای «آوازهای روسی» را ندارید، زمانی را اختصاص دهید و این متن را تا پایان بخوانید، تا از محتوای این اثر آگاه شوید. البتّه از همین ابتدا باید این نوید را داد که قرار نیست در این متن با قصّه یا خلاصۀ داستان کتاب روبهرو شوید؛ بلکه هرچه بیشتر جلو بیایید، بیشتر ترغیب میشوید تا زودتر به اثر دست پیدا کنید و هرچه سریعتر آن را بخوانید.
احمد مدقّق، نویسندۀ افغانستانی، این رمان را نوشته و فرصتی برای خوانندۀ ایرانی و البتّه فارسیزبان فراهم کرده تا از دریچۀ یک اثر ادبی با کشورش آشنا شود. لازم نیست به خطّ قبل بازگردید، نویسنده این اثر یک افغانستانی است و او با خوانندۀ خود، از دریچۀ رمان و زبان فارسی که پیونددهندۀ اصلی میان ملّتهای ایران و افغانستان است، به گفتوگو نشسته است. شاید هرکدام از شما آثار بسیاری از نویسندههای غیرایرانی، مثل نویسندههای روسی، آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی، آمریکایی، ژاپنی، ترک و حتی عربزبان خوانده باشید؛ امّا احتمالاً اگر پرسیده شود «آیا اثری از یک نویسندۀ افغانستانی که اتّفاقاً آثارشان به زبان فارسی نوشته میشود و نیازی به ترجمه هم ندارد، خواندهایم» پاسخمان منفی باشد! و این، یعنی با وجود فاصلۀ کم جغرافیایی و حتّی از آن کمتر، فاصلۀ ناچیز فرهنگی، کمتر از حال و روز تولیدات فرهنگی یکدیگر باخبر هستیم و اغلب تصویری مخدوش از یکدیگر در ذهن داریم؛ تصویری که ساختۀ جهل و ناآگاهی است و البتّه ممکن است بخشی از آن هم ناشی از کمکاری اهل فرهنگ باشد؛ امّا با این حال، موسّسۀ شهرستان ادب این امکان را فراهم کرده که اثر یک نویسندۀ افغانستانی به دست مخاطبان برسد و بتواند از طریق آن باب گفتوگو و آشنایی دو ملّت با یکدیگر را باز کند.
در رمان «آوازهای روسی» دیگر با فضای آپارتمانهای بسته و نماهای پر از دودِ اغلب رمانهای فارسی روبهرو نیستیم، بلکه نویسنده، دست خوانندهای که به او اعتماد کند را میگیرد و با خود به مناطقی میبرد که شاید تا پیش از آن تجربۀ سفر کردن به آنجا برایش فراهم نبودهاست، یا حتّی اگر تجربۀ سفر به افغانستان را هم داشته باشید، در آن زمان خاصّ مسافرت نکردهاید و همراه با یک خانزاده به کابل و کوچهپسکوچههای آن نرفتهاید. حتّی شاید بگویید که مثلاً در رمان «بادبادکباز» اثر خالد حسینی، چنین تجربهای داشتهاید؛ امّا باید گفت در آنجا هم شما از فیلتر ترجمه گذر میکنید و طبیعی است که تجربۀ زبان را از دست میدهید؛ امّا در «آوازهای روسی» بیواسطه با زبان وارد تجربۀ نویسنده میشوید. تجربۀ حضور در چهل سال پیش و همراهی با کودتاگران با گرایشهای چپ، تجربهای است که حین خواندن رمان «آوازهای روسی» احمد مدقّق با آن همراه میشوید. «عشق» و «خیانت» برجستهترین مؤلّفههایی هستند که در شخصیّتهای این اثر خواننده با آنها روبهرو است.
تردید و سرگردانی مهمترین ویژگی شخصیّت اصلی این داستان است. «یعقوب» پسر یکی از خانهای افغان است که برای تحصیل به کابل آمده است، امّا با گروههای مبارز چپ آشنا میشود و در به قدرت رسیدن آنها نقش ایفا میکند و با آنها همراه میشود؛ امّا در میانۀ مسیر... قرار بود از قصّه حرفی نزنیم! و خب بهتر است جملۀ بالا همینطور ناتمام رها شود و خودتان آن را تکمیل کنید.
اینجا لازم است به نثر ویژۀ این اثر اشاره کرد. خواننده در مواجهه با نثر «آوازهای روسی» خود را در دنیای تازهای از زبان و ترکیبهای زبانی میبیند که برایش تازگی دارد و همین میتواند او را برانگیزد تا سطر به سطر پیش برود و صفحات آن را با شوقی سیریناپذیر بخواند. عباراتی که شیرینی آنها بر جان خواننده مینشیند و البتّه اندکی افسوس او را برمیانگیزد که با این میزان قرابت زبانی و البتّه شیرینی لحن، تنها به دلیل رفتارهایی که استکبار بر سر ملّتها آورده، از یکدیگر دور هستیم. «شفاخانۀ دو صد بستر» بهجای «بیمارستان دویست تختخوابی»، یا استفاده از ترکیب «چای شکر» بهجای عبارت «چای شیرین»، از زمینههایی است که خواننده را ترغیب میکند بیشتر با اثر، احساس قرابت و نزدیکی کند و حرفهای نویسنده بر جانش بنشیند؛ این شیرینی به قدری است که گاهی خواننده از اینکه نویسنده تکلیف خود را با روایت روشن نمیکند، بگذرد؛ به این معنا که نویسنده گاهی فراموش میکند که مشغول قصّهگفتن است؛ برای همین، لحن را از دست میدهد و نمیتواند قصّهاش را تعریف کند و وارد فضاهایی میشود که اندکی غریب و نامأنوس است و با حال و هوای داستان و قصّه همخوانی ندارد. نویسنده گاهی فراموش میکند که باید در بستر رمان حرکت کند و حتّی گاهی خواننده درنمییابد که حدیث نفس شخصیّت اصلی را میخواند یا مشغول بازخوانی یک بازگشت به گذشته است و بهنظر میرسد این مسأله ناشی از ضعف نویسنده است و همین مسأله سبب میشود خواننده گاهی از روال داستان پرت شود.
در مجموع، رمان «آوازهای روسی» پیشنهاد تازهای در فضای داستان امروز است و با وجود برخی نکات که اتّفاقاً قابل چشمپوشی است، خواننده از خواندن آن لذّت خواهد برد.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.