برای ماهی مبهوت، آب بیمعنیست برای شب، هوس آفتاب بیمعنیست برای باغچه در سردِ سایه روییدن برای زنجره، زنجیر خواب بیمعنیست برای خیل مترسک که خالیاند از دل خیال و خاطره و اضطراب بیمعنیست کسی که قاعده عشق را نمیفهمد برایش آتش و اشک و شتاب بیمعنیست زبان که بند بیاید، که بغض باز شود میان گریه، سؤال و جواب بیمعنیست لهیب شعله دوزخ به عاشقان نرسد برای سوخته، ترس از عذاب بیمعنیست بدون اینکه بخواهیم پیش میآید برای فرصت عشق، انتخاب بیمعنیست
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز