شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ وطن امروز: الیاس. الیاس علیهالسلام. این نام، ذهنها را هدایت میکند به سمت یکی از صدوبیستوچهار هزار پیامبری که اسم و آیین بعضیشان به گوش دوران آشناتر است. الیاس علیهالسلام، از آن دست نبود. بزرگپیامبری بود کمترشناختهشده. کمتر کسی خبر از معجزاتش داشت تا روزی که چندان از آن نگذشته و در خاطرها زنده است؛ روزی که خبر آمد شهیدان تازهای پیدا شدهاند؛ غواصانی با دستهای بسته. شاید آن روز هم نه! که چندی پس از آن بود؛ وقتی کتاب تازهای در ویترین کتابفروشیها نشست: «کجا بودی الیاس». احتمالاً آنوقت بود که کتابخوانها دست به دامن گوگل شدند تا بفهمند «چرا الیاس؟» و وقتی ویکیپدیا به یادشان آورد که «الیاس (ع)، پیامبری بود که بر آب راه میرفت»، فهمیدند چرا این مجموعهداستان تازهای که به شهدای غواص پیشکش شده، چنین نام مقدسی را بر جلد خود دارد.
تابستان سال جاری بود که انتشارات شهرستان ادب همت کرد و مجموعهداستانی گرد آورد با محوریت شهدای غواص عملیات کربلای چهار. یازده داستان توفیق حضور در این مجموعه را که با نظارت «مجید قیصری»، نویسندۀ سرشناس دفاع مقدس، شکل گرفته بود، پیدا کردند. قیصری، متواضعانه در مقدمۀ کتاب نوشته است: « داستانهایی که در این مجموعه گرد آمدهاند، همان هیچاند در برابر شجاعت غواصانی که در آن شب سرد دی ماه 65 به دل آب زدند». حقیقت هم این است که به واقع هیچ قلمی قادر به وصف آنچه بر این بزرگمردان رفته، نیست؛ اما شاید تلاشهایی از این دست، ادای دینی باشند برای به تصویر کشیدن گوشهای از آن رنجها.
مجید قیصری، وجیهه علیاکبری سامانی، مجید اسطیری، سیدحسین موسوینیا، محمدقائم خانی، ابراهیم اکبری دیزگاه و... نویسندگانی هستند که در خلق این مجموعه مشارکت داشتهاند. داستانها، هر یک، حالوهوایی منحصربهفرد دارند و بهمثابۀ جهان کوچکی، یکبهیک، خواننده را در خود احاطه میکنند تا قصهشان را بخواند. تنوع در موضوع و زاویۀ دید و استفاده از تکنیکهای نگارشی مختلف و جذاب، از جمله نقاط مثبتی است که میتوان برای این کتاب برشمرد.
آنچه این مجموعه را خواندنیتر میکند، روایتهای پلیفونیک آن است. گوناگونی روایتها در این مجموعه چنان است که گاه، گذر از داستانی به داستان دیگر، سخت مینماید و مخاطب ضرورتی احساس میکند برای تأمل و حتی مرور دوباره و چندبارۀ یک داستان؛ مشابه «سایۀ سر»، داستام محمدقائم خانی که با فضای خاص و شبهفولکلوریک خود، خواننده را درگیر میکند. شخصیتها نیز، هر یک، حالوهوایی متفاوت دارند و از بخشی از تاریخ سر بلند کردهاند. گاه، همان رانندۀ لودری هستند که برای زندهبهگور کردن غواصان، خاکریز میساخت( داستان «قنات» از سیدحسین موسوینیا) و گاه، جوانان سرگشتهای هستند با زندگیهای دشوار که نویسنده، زیرکانه کوشیده نسبتی میان آنان و این شهدا برقرار کند( «مارش فیونرال برای دشت پر از گودال» از مجید اسطیری).
در این مجموعه که آمیزهای از مستندنگاری و داستاننویسی است، هر نویسنده، با نگاه تیزبین و به مدد تخیل گستردۀ خود، جزء ظریفی از آنچه که در حقیقت رخ داده است، انتخاب و بازنمایی کرده است؛ درست شبیه منورهایی که در آن شب تاریک، بالای سر اروند روشن شدند و هر یک، گوشهای از حماسه را به سربازان پلیدی که در آن سوی رودخانه، به انتظار قتلعام غواصان نشسته بودند، نشان دادند.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز