غزلی فاطمی از علی محمد مودب
26 فروردین 1392 |
07:55
مولا نگاه می کند و دهر پرغبار/جارو به جاست پشت در، آن جا که رفته است/دستاس خانه گیج و به حیرت رها هنوز/همبال جبرئیل کجاها که رفته است/مانده حسین تشنه و دلو حیات پر/خود نینواست خانه ی زهرا که رفته است
معرفی کتاب «عهد عتیق» از محمدسعید میرزایی
25 فروردین 1392 |
15:38
نخ تسبیحیای که تمام شصت و سه غزل را به نوعی به هم مرتبط میکرد شبکهای واژگانی همچون مسیح، کلیم، مریم، سلسلهی انبیا، اصطفا، ایلیا، شّبر شبّیر و... است که همه ذهن را ارجاع میدهند به کتابهای عهد عتیق
دوبیتی های فایز دشتستانی برای زلزله دشتی
25 فروردین 1392 |
12:24
گذشت ایام گل ای بلبل زار/
بکن چون من ز هجران ناله بسیار/
گل تو سر زند هر ساله از نو/
گل فایز نمی روید دگر بار
مرتضی امیری اسفندقه از شعر فاطمی می گوید:
24 فروردین 1392 |
12:49
ارادت شاعران به اهل بیت(ع)، ارادتی است که میخواهند زکات طبع خود را بدهند؛ هر چند اهل بیت(ع) به زکات نیازی ندارند. در واقع تو به عنوان شاعر در حال پرداخت تاوان شاعری خود هستی که هوای تو را داشته باشند، کسانی که دستشان بالاترین دستها است و باید با تو...
بازخوانی قصیدۀ قطران تبریزی در روزهایی که همدرد مردم داغدیدۀ بوشهر هستیم
24 فروردین 1392 |
12:04
گویا قطران از طبقۀ دهقانان بود که از دهقانی به شاعری افتاده بود؛ چنانکه خود او گفته:
یکی دهقان بدم شدم شاعر زنادانی / مرا از شاعری کردن تو گرداندی به دهقانی
مثنوی درخشان حاج علی انسانی برای حضرت زهرا س
22 فروردین 1392 |
15:17
دید شرح حال او ناگفتنیست/ای زبانم لال، زهرا رفتنیست/چشم، بر رخ اشک نَم نَم میفروخت/
نرگسش بر لاله شبنم میفروخت
شعری از امیر توانا املشی برای زلزلۀ بوشهر
22 فروردین 1392 |
14:14
خواهرم ذره ذره میسوزد، زیر پاشویهها و تب برها/
عشق با پای خستۀ پدرم، میدود پا به پای دکترها/
باغبانان پیر با افسوس، از میان خرابه و آوار/
یاسهای معطر خود را میکشانند سوی چادرها
مرثیه ای از محمدحسین انصاری نژاد برای زلزله بوشهر
22 فروردین 1392 |
13:03
ماه رد شد لرزلرزان امشب ازشهر خموشان/دارد از بالا می افتد سخت تبدارست اینجا/دارد از آن سوی گندمزارمی آید پریزاد/شروه خوان کوچ فایزهای بسیارست اینجا
خوانش غزلی از محمدمهدی سیار به قلم دکتر عباس احمدی
21 فروردین 1392 |
17:09
شاعر- مسافر ما در این غزل چشم خود را نه برای رسوب دادن الهامات شعری در ذهن خویش که برای رهایی از زرق و برق دنیای اطراف و سرگرمی های آن می بندد.
خوانش غزلی از محمدحسین نعمتی به قلم علی داودی
19 فروردین 1392 |
21:40
این غزل را چند سال پيش شنيدم و به نظرم بدک نبود و ساده از کنار آن گذشتم. اما بعد از شش سال شاید هم بیشتر دیدم که هنوز شمایلی از آن در ذهنم باقی است و برایم جای سوال بود، برگشتم یکبار دیگر خواندم و دوبار و دوباره!