در روز بزرگداشت سعدی
در آداب سعدیستیزی | یادداشتی از رضا زنگنه
01 اردیبهشت 1398
11:18 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.9 با 10 رای
شهرستان ادب: در روز بزرگداشت سعدی،یادداشتی می خوانیم از رضا زنگنه،شاعر و محقق جوان.
۱. تا دهههای میانی قرن معاصر، توجه به سعدی بین خواص و عوام چشمگیر بود. شاید گاهی حتی بیشتر بوده از توجه به حافظ. شاید اصلا مقایسه بین حافظ و سعدی در مقام شاعر آنقدرها هم مطرح نبود. مقام معنوی خواجه شیراز و تفال و لسانغیب بودن به جای خود، اما قرار نبود در شاعری و سخنوری با سعدی مقایسه شود. خودمانیم؛ تنوع قالبها و میدانهای سیر و فعالیت سعدی خیلی متنوعتر است. نهتنها متنوعتر از حافظ. شاید متنوعتر از همه! اگر هم کمیتگرا باشیم هم کافیاست فقط غزلهای سعدی را در کلیاتش بشماریم و بعد کل دیوان حافظ را که غالبا غزل است. غرض از این حرفها برتری دادن سعدی به حافظ و یا دیگران نیست. توجه دادن به این نکته است که سعدی شاعر چندگونگیها و چندگانگیهاست. حتی اگر به نظر یا سلیقه ما در هیچ قالب یا میدانی بهترین نباشد. سعدی در روحیه جمعی فارسیزبانان بهشکلی حداکثری نفوذ کرده. چون برای حالات مختلف گفته و نوشته. حالا این که چطور چند دهه است که ما بیشتر ترجیح میدهیم حالات مختلف را از یک متن واحد برداشت کنیم و بهانواع مختلف فال بگیریم، بحثی دیگر است. اما با این که کسی فال سعدی نمیگیرد، اما در آثار سعدی چیزهایی مناسب اکثر حالتهای روحی خودش مییابد. صریح و سریع.
۲. ادبیات برای جامعه فارسیزبان بزرگترین و چشمگیرترین نمایشگاه و ویترین است. اگر بازیهای رسانهای و سیاسی در جهان بگذارد، هنوز هم ما را بیشتر از هر چیزی به فردوسی و سعدی و حافظ و مولانا میشناسند. اصلا بیشتر آشنایی اروپاییان با ما و فرهنگ ما بهواسطه آثار همین شاعران است. شاید بیشتر از همه سعدی. ترجمههای آثار سعدی در اروپا در قرن نوزدهم چشمگیر است و درباره تاثیرش بر شاعران و نویسندگان اروپایی، کم مقاله و کتاب نوشته نشده. قسمت جالب ماجرا اینجاست که در دورهای که فرنگرفتهها و فرنگیخواندههای ما برای لزوم تجدد و ترجمه از آثار ممالک مترقّیه و تنویر افکار به تکاپو افتاده اند، تکاپوی فرنگیها در ترجمه و اقتباس از همین سعدی ما دیدنی است. قسمت جالبتر از آنجایی شروع میشود که بعضی از متجددین و روشنفکران شروع میکنند به نقد شدید و حمله به سعدی. جنجالها و جدالهای قلمی آغاز میشود و بحثهایی راه میافتد. البته مشابه این یکی را دیگر در اروپا به این شکل نداریم. مثلا آنجا هیچ روشنفکری ادعا نکرد که شکسپیر عامل عقبماندگی جامعه است یا هومر مردم را گمراه میکند یا کمدی الهی را باید آتش زد. و کسی نگفت که اینها که داریم برای عهد بوق است و باید هرچه میراث ادبی و فرهنگی داریم بریزیم دور و بچسبیم به میراث شرق.
۳. اسم ویترین بهمیان آمد. تصور کنید قصد تخریب یک فروشگاه یا نمایشگاه را دارید! از کجا میتوانید شروع کنید؟ شکنندهترین و حساسترین قسمت همان ویترین است. و از قضای روزگار پیشمرگ است و در خط مقدم. شاید اصلا همان تخریب ویترین کافی باشد تا دیگر قفسههای داخلی و انبار و ... به چشم نیایند و کسی رغبت به ورود نکند. نیازی به بههوا فرستادن نمایشگاه و عملیات تروریستی پیچیدهای نیست. اصلا یک پارهآجر هم در ویترین بیندازید کافی است. کسی هم زیاد حساس نمیشود و میگویند حتما یک بچه کمعقل این کار را کرده. اگر هم زرنگ و باهوش باشید ترتیبی میدهید که اصلا آنچه در ویترین است بهسرقت برود. برود به ویترینهای همسایه دور یا نزدیک. چه بهتر! یک آجر و چند نشان.
۴. شاعران قدیمی نه معصومند نه مقدس. نه همگی در فلسفه اخلاق صاحب مکتبند و نه به همه کشف و کراماتی از غیب نازل شده. اما بازیچه هم نیستند. مثل بعضی از ستارههای سینما و فوتبال مهمان چند ماه و چند سالِ قاب و صحنه و میدان نیستند که زود بیایند و زود محو شوند. آنها به ما نیازی ندارند. ماییم که نشان میدهیم لیاقت و کفایت چه عمق و سطحی از فرهنگ را داریم. در زمانهای که ملتها از افسانههای دیگران میدزدند و برای خودشان قهرمان شبهواقعی سرهم میکنند، ما بهجان میراث فرهنگی خودمان میافتیم و خودزنی میکنیم. وقتی هم بهفکر تحول و تعمیر میافتیم، با هر نگاه و سلیقهای، اول میرویم سراغ تخریب و تاراج ویترینهایمان.
۵. جامعهای که فرهنگ و زبان فرهنگی مشترکش را فراموش کند و از دست بدهد، نه سیاست برایش میمانَد، نه اقتصاد، و نه حتی امنیت.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.
پنجشنبه, 01 اردیبهشت,1401