موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
در سوگ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شه ذوالعطا | شعری از امیرحسین کمال زارع

24 مهر 1399 19:43 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
شه ذوالعطا | شعری از امیرحسین کمال زارع

شهرستان ادب: ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام، شما را به خواندن شعری از «امیرحسین کمال زارع» _ اعضاء دوره هفتم آفتابگردان‌ها_ در سوگ این حضرت دعوت می‌کنیم:

آیینۀ جمال و جلال خدا، حسن

مبهوت ذات اقدس حق، زابتدا، حسن

سر تا به پا تجلی نور هُدی، حسن

پا تا به سر حقیقت در حق فنا، حسن

در پاسخ «اَلَستُ» سراسر «بلی»، حسن

 

مهرش کنار چشمۀ چشمش روان شده

کوه کرم، اَريكۀ آتش‌فشان شده

«حکمش مدار دایره کُنْ، فَكانْ»۱ شده

خِجلت‌زده سپهر، کران تا کران شده

بر سفره‌اش نشسته امیر و گدا، حسن

 

خاک درش به فرق شهان تاج افتخار

گوید تبارک‌الله از این خلق، کردگار

چون روی او بدیدم و آن زلف تابدار

«آمَنْتُ بِالَّذي خَلَقَ اللَيلَ وَ النَّهار»۲

سيّد، زکی، تقی و امین، مجتبی، حسن

 

افتاده دل به دام سیه‌زلف در شکن

کز عطر او رسیده نصیبی به هر خُتَن

ما را چه جای صحبت از آن شاه پُر مِحَن

کو بر دلش نشسته دو صد داغ در وطن

وِرد لب غریب به هر کوی «یاحسن!»

 

نقاش جان! به صفحۀ خاکش حرم بکش

دستی برآر و خط عدم روی غم بکش

پشت فلک ز حُسن حرم نیز خم بکش

خیل مَلَک به درب حریمش خَدَم بکش

هرچند ساکن است در اوجِ سما، حسن

 

مست شراب جامِ ازل، شاه لَمْ يَزَل

نامش هزار مرتبه «احلی مِنَ العَسَل»

شمشیرِ شيرِ معركۀ شیر با جمل

خيزَد دوباره بانگِ فَفِرُّوا إلَی الجَبَل

تا پا نَهَد به معرکۀ اشقیا، حسن

 

او را جمال طلعت شمسش زبانزد است

مه‌رو، کشیده‌ابرو و گیسو مُجَعّد است

در بُهت رفته عالم و آدم مُردّد است

کاحمد حسن وَ یا حسن آیا محمّد است؟

یا مجتبی محمّد! و یا مصطفی حسن!

 

ای نور دیدگان علی، فاطمه، نبی!

کز مصطفی و حیدر و زهرا، لبالبی!

گر آفتاب روی تو پیدا شود شبی

جز مهر تو مباد دگر هیچ مذهبی

آیینه‌ای به آیتِ شمس‌الضّحي، حسن!

 

محبوس عشق و پادشه فتحِ باب، تو!

سوره به سوره آیۀ اُمُّ الكِتاب، تو!

ای رمز و راز ادعیۀ مستجاب، تو!

کس را نکرده‌ای پسِ این در، جواب، تو!

دستی ز ما بگیر، شه ذوالعطا! حسن!

 

عشق تو بود و چشم و شراب طهوری‌ات

ما را گرفت جذبۀ آفاق نوری‌ات

با این دلم چه‌ها که نکرده‌ست دوری‌ات

ای کوه صبر! جان به فدای صبوری‌ات

کز صبر توست قائم، دين خدا، حسن!

 

آن دم که خصم، گرم به لافِ گزاف بود

صلح تو ذوالفقار برون از غلاف بود

 کآنگونه با دورویی و کین در مصاف بود

دین بی تو زخم خوردۀ صد انحراف بود

صلح تو بود آینه‌ی كربلا، حسن!


۱و۲ مرحوم آیت الله غروی اصفهانی(مفتقر)


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • شه ذوالعطا | شعری از امیرحسین کمال زارع
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.