رباعی های سید حسن حسینی در رثای دکتر شریعتی
سرسلسله ی جنبش بیداران
29 خرداد 1392
18:38 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.7 با 10 رای
شهرستان ادب: زنده یاد دکتر سید حسن حسینی از پیشگامان شعرانقلاب و نقد ادبی در روزگار ما بود. از ایشان، مرحوم امین پور و مرحوم هراتی به عنوان احیا کنندگان قالب رباعی نام می برند. البته توجه داریم که نیما یوشیج خود رباعی سرای کم نظیری بود و قطعا توجه او به این قالب و جدیتش در کار سرایش، سرمشق های مهم رباعی سرایان متاخر است. با اینحال پس از نیما تا مدت ها اقبال خاصی به این رباعی دیده نشد. یک سال پیش از پیروزی انقلاب منصور اوجی یک دفتر رباعی باعنوان «مرغ سحر» منتشر کرد که برای خیلی ها کتاب تاثیرگذاری از کار در آمد. از جمله همین شاعران پیشگام انقلابی، و این جرقه ی شروع حرکت جدی و جدید حسن حسینی و قیصر امین پور در قالب رباعی بود.
«هم صدا با حلق اسماعیل» اولین مجموعه شعر زنده یاد حسن حسینی است که در آن اولین تجربه های رباعی سراییش را می توانیم مشاهده کنیم. دیدیم خوب است همزمان با سالروز درگذشت دکتر شریعتی سراغ رباعی های حسن حسینی برای مرحوم شریعتی برویم که هم مروری بر اولین مشق های رباعی حسینی داشته باشیم هم تاثیر بسیار شریعتی بر شاعران انقلاب را از نزدیک تماشا کنیم. البته می شود خیلی از این رباعی ها را برای خیلی از شهیدان و بزرگان دیگر هم خواند و حتما مرحوم حسینی هم چنین فکر می کرده است، که این خود هم از جهتی نقطه ی ضعف و هم از جهتی دیگر نقطه ی قوت شعرهای مطلع دوران انقلاب اسلامی است.
در پیشانی این نه رباعی نوشته شده است:
با یاد معلم شهید شریعتی
آن لاله كه داغی به دل ما زد و رفت
بر مردهدلان بانگ مسیحا زد و رفت
چون شمع به جمع عاشقان شعله كشید
در خرمن كفر، آتش «لا» زد و رفت
سرسلسله ی جنبش بیداران بود
از نسل دلیران وعلی واران بود
در گستره ی خاک عطشناک کویر
چون صاعقه بود ومژده ی باران بود
ما بی خبران را خبری دیگر بود
بر نخل شهادت ثمری دیگر بود
خصمِ زر و زور و کینه جوی تزویر
در غربت خود ابوذری دیگر بود
آن یار که عاشقانه فریاد کشید
تیغ قلمش پرده اغیار درید
تیری شد و بر شقیقه شرک نشست
قلبی شد و در سینه ی توحید تپید
پا زد به سر موج و از این رود گذشت
آتش شد و با قافله ی دود گذشت
آن عاشق سرسپرده در آتش عشق
دودی شد و بر دیده ی نمرود گذشت
بر خاک خزان گام بهاری زد و رفت
بوذر شد و خیمه در صحاری زد و رفت
با تیغ قلم بر تن یلدای سکوت
تا مطلع فجر زخم کاری زد و رفت
تاریخ چنو طلایه داری نشنید
وارسته چو او زمانه، باری نشنید
هنگام که «لا» مدخل قربانگه بود
کس از لب او کلام «آری» نشنید
می سوخت که از تبار تبداران بود
می ساخت که از زمره ی معماران بود
در بیشه ی آسمان شب می غرید
چون رعد که از صحابه ی باران بود
آن حنجره آهنگ سرودش خون بود
آن پنجره دستی که گشودش خون بود
در وادی اشراق شهادت،آن یار
خون بود همه کشف و شهودش خون بود
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.