غزلی مهدوی از قادر طهماسبی
خُم سربسته
23 خرداد 1393
04:51 |
0 نظر

|
امتیاز:
4.9 با 10 رای
شهرستان ادب: استاد قادر طهماسبی «فرید» از چهرههای درخشان شعر انقلاب و از برترین غزلسرایان همروزگار ماست که زبانی پاکیزه و جهانی متمایز با دیگر شاعران هم عصر خود دارد؛ تمایزی که چرایی و چگونگیاش هنوز برای منتقدان ادبی به طور کامل روشن نشده است. محمد رمضانی فرخانی درباره فرید نوشته است:
« از خود ميپرسم كه بهراستي شعر او، شباهت به كدام شعر و شاعر امروز و ديروز فارسي ميبرد؟ و جوابي نيست كه به ختم اين پرسش بينجامد. بار ديگر ميپرسيم كه امروزه روز، شعر و غزلِ چه شاعراني به شعر و غزل فريد شباهت ميبرد؟ و پاسخ، بار ديگر يافت مينشود كه پُر جستهايم ما. شعر او مانندبردار نيست، شباهتپذير نيست، در گروههاي چند نفري شاعران كه شعرهاشان مرجع و مآبي مشخّص و روشن دارد، قرار نميگيرد. و شعر او نه تنها تقليد نميكند، بلكه از تقليد شدن هم تن ميزند و همين دو نكته، تمايزي ويژه را براي شعر او دست و پا ميكند.»
با تبریکِ میلاد حضرت صاحب الزمان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شما را به خواندن غزلی زیبا از کتابِ «پریستارهها»ی استاد قادر طهماسبی دعوت می کنیم.
بتی که راز جمالش هنوز سربسته است
به غارت دل سوداییان کمر بسته است
عبیر مهر، به یلدای طُرّه پیچیده است
میان لطف، به طول کرشمه بربسته است
بر آن بهشت مجسّم دلی که ره برده است
درِ مشاهده بر منظر دگر بسته است
زهی تموّج نوری که بی غبار صدف
میان موج خطر، نطفهی گهر بسته است
بیا که مردمک چشم عاشقان همه شب
میان به سلسلهی اشک، تا سحر بسته است
به پایبوس جمالت نگاه منتظران
ز برگبرگِ شقایق، پل نظر بسته است
امید روشن مستضعفان خاک توئی
اگرچه گردِ خودی، چشمِ خودنگر بسته است
هزار سد ضلالت شکستهایم و کنون
قوام ما به ظهور تو منتظَر بسته است
متاب روی ز شبگیر، اشکِ بیتابم
که آه سوخته، میثاق، با اثر بسته است
به یازده خُمِ مِی گرچه دست ما نرسید
بده پیاله که یک خم هنوز سربسته است
زمینه ساز ظهورند، شاهدان شهید
اگرچه هجرتشان داغ بر جگر بسته است
کرامتی که ز خون شهید میجوشد
هزار دست دعا را ز پشت سر بسته است
قسم به اوج، که پرواز سرخ خواهم کرد
درین میانه مرا گر چه بال و پربسته است
چنان وزیده به روحم نسیم دیدارت
که گوش منتظرم چشم از خبر بسته است
درین رسالت خونین بخوان حدیث بلوغ
که چشم و گوش حریفان همسفر، بسته است
رواست سر به بیابان نهند منتظران
که باغ وصل تو را عمر رفت و در بسته است
به پیشواز تو هر جادهای به راه افتاد
ولی دریغ که دروازهی گذر بسته است
دل شکسته و طبع خیالبند «فرید»
به اقتدای شرف قامت هنر بسته است
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.