شهرستان ادب: الهام عظیمی از پژوهشگران جوان، شاعران توانای اراک و همچنین از اعضای دورۀ دوم آفتابگردانهاست. در سالروز شهادت امام هشتم علیبنموسیالرضا (علیه السلام) یک غزل رضوی از خانم عظیمی میخوانید.
جمع افکار بیسرانجامم، یک کلاف پر از پریشانیست
سندِ ادعای موزونم، خط دردی که روی پیشانیست
دلخوری از گناه من اما، اخم روزیّ چشمهای تو نیست
باز لبخند میزنی ای وای... بند بند دلم پشیمانیست
بد به دل راه دادهام اما، تو که صاحبدلی محبت کن
خانهام را بساز از اول، جان این چشمها که بارانیست
من به اندازۀ گناهانم به تو امید بستهام، یعنی
عددش را کسی نمیداند، جزء سرمایههای پنهانیست
غزلم را دخیل میبندم بر ضریحت، شکسته و بسته
گره از کار بستهام بگشا، مهربان! نوبتِ غزلخوانی است
کاش میشد مرا به خود آورد، به خودی که نشسته در حرمت
چشم از گنبدت نمیگیرد، به خیالش همیشه مهمانیست
چند فرسنگ بیحرم ماندم، چند فرسنگ با من آمدهای
تو مرا بردی و تو آوردی... کوچههای دلم چراغانیست
پشت دارالشفای تو این بار، تا خود صبح شعر میخوانم
هشت بیتم مریض آقایی، متخصص به مهر-درمانی است