شهرستان ادب به نقل از تسنیم: سیدحسن حسینی ارسنجانی از نویسندگان موفق انقلاب اسلامی است. او در ارسنجان به دنیا آمده و در کنار نویسندگی، علاقۀ خاصی هم به خوشنویسی دارد. خود میگوید: «چهار ساله که بودم به هدایت پدر آموزش خوشنویسی را آغاز کردم». در سال 1354 دیپلمش را گرفت و به خدمت سربازی مشغول شد. با شروع انقلاب اسلامی در رشتۀ هنر مشغول به تحصیل شد و در زمینه تئاتر اسلامی به فعالیت پرداخت. وی علاوه بر نویسندگی، شعر نیز میسرود و از جملۀ فعالیتهای وی تشکیل انجمن شعر ارسنجان است. ارسنجانی ابتدا در زمینۀ کتاب کودک فعالیت میکرد. اولین کتاب کودکش «عقاب تنبل» بود و کتاب او با عنوان «در آرزوی پرواز» در سال 1383 یکی از آثار برگزیدۀ شورای کتاب کودک شد.
اولین رمان ارسنجانی «مبصر کلاس هشتم» بود که رتبۀ برتر جشنوارۀ انقلاب را به دست آورد و نامزدی جایزۀ بزرگ جلال آلاحمد را نیز به خود اختصاص داد. او این کتاب را درسال 1391 نوشت. از دیگر آثار وی رمان «زندانی کوچک» است که این کتاب نیز جایزۀ اول چهارمین جشنواره داستان انقلاب را دریافت کرد. سومین رمان این نویسنده «زغال سرخ» نام دارد. این رمان کمحجم نیز نامزد پنجمین جشنواره داستان انقلاب شده است. هر دو رمان زندانی کوچک و زغال سرخ را انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسانده است. مجموعه داستان اشنوگل، سفرنامۀ مرمرۀ آبی، آدم آهنی و کی گردوی بابا را چید از جمله دیگر آثار ارسنجانی محسوب میشود. این نویسندۀ پرکار کتابهای چفیههای زخمی، مروارید سرخ، ردیف 49، کلاس هفتمیها و چپو را نیز در دست چاپ دارد. در ادامه به بررسی رمان زغال سرخ پرداخته خواهد شد.
رمان زغال سرخ در 206 صفحه به چاپ رسیده است. موضوع رمان روایت ظلم خوانین قبل از انقلاب است. زورگویانی که دسترنج اهالی روستا را تصاحب میکنند و آن را حق مسلم خود میدانند. داستانی خواندنی راجع به مرگ مشکوک یکی از اهالی روستای سرخآباد به نام اسماعیل که پسرش «شجاع» که شخصیت اصلی ماجراست در صدد شناخت قاتل او برمیآید و در این میان، با جریانات انقلاب و ظلم دستگاه سلطنت و نقش آن در قتل پدرش، آشنا میشود. در زغال سرخ به راستی میتوان روح عدالتخواهی و مبارزه با دولت خودکامه را در چهرۀ شجاع مشاهده کرد.
داستان زغال سرخ روایتهایی از اوضاع نابسامان اجتماعی و سیاسی دورۀ محمدرضا شاه است. در ابتدا افراد خان، قتل را به غلامسبیل، همکار اسماعیل نسبت میدهند اما سپس مشخص میشود وی بیگناه است. روحانی روستا که فرد بسیار مؤمن و متعهدی است در پیدا کردن قاتل اسماعیل، کمکهای فراوانی به شجاع میکند. داستان، تجربههای گویا از ظلم را در جریان اوضاع و احوال حکومت محمدرضاشاه در اختیار خوانندگان خود قرار میدهد:
«نقدعلی کلاه نمدیاش را برداشت و خودش را باد زد و گفت: خودت که خبرداری؛ آب حمام که تازه شد، باید اول خان و رئیس و رؤسا را خبرکنیم. وقتی از زن و مرد و بزرگ و کوچکشون آمدند و همه جای حمام را به گند کشیدند، آن وقت تازه نوبت به مردم بدبخت و فلکزده میرسه که بیایند و خودشونو توی پسماندههای خان وخانزادهها بشورن».
شخصیتپردازیهای بهجا و همهجانبه، دیدی مناسب را به خواننده میدهد. مثلاً جایگاه خانوادگیاش و ابعاد فردی از جمله عبادت، امور روزمره و حتی عاشق شدن شجاع که نقش پسر بزرگ خانوادهای روستایی را بر عهده دارد و پس از پدر مسئولیت خانواده را به دوش میکشد، به دور از اضافهگویی بیان شده است. نقش اجتماعی نیز به عنوان یکی از اهالی روستا و تعاملش با دیگر افراد نیز به خوبی بسط داده شده است. البته بیشترین پرداخت نویسنده به بعد ظلم ستیزی وی است که این پردازش با درونمایۀ داستان همخوانی دارد. افراد حاشیهای هم در حدی که حوصلۀ خواننده سر نرود و واضح تصویر شده باشند در داستان حضور دارند. به عنوان مثال به موردی اشاره میشود:
«سیا خواهرزادۀ اسماعیل بود و صدای گریهاش آدم را یاد بازار مسگری میانداخت. کفشهای قیصریاش را کند. کت مشکی و کلاه مخملیاش را به میخ بغل در آویزان کرد و روی پشتیها ولو شد. دستمال یزدی اش را جلوی صورتش گرفت و دوباره گریه کرد». سیا یک شخصیت تازه به دوران رسیده و دورو دارد که نویسنده به خوبی از پس بیان آن برآمده است.
توصیف مناسب صحنهها که موجب همراهی خواننده با زمان و مکان رمان میشود، اشارۀ گاهگاه به راهزنان و بیان چگونگی شگردشان در ایجاد رعب و وحشت در دل مردم نیز از موارد قابل ذکر در رمان زغال سرخ است. همچنین بیان طبیعت بکر مکان داستان حکایت، از نگاه عکاسگونه نویسنده نیز شایان توجه است:
«شجاع از کوهراهی که مسیر رفت و آمد بزهای وحشی بود گذشت و وارد دره شد. دره، بهشت کوچکی بود که زمینش با گلهای زیبای وحشی فرش شده بود... عطر دلانگیزش، بلبلان هزار را مست کرده بود و به نغمهخوانی واداشته بود».
بیان آداب و رسوم روستایی که آمیخته با سادگی و خرافه میباشد حس و حال مکان و فرهنگ روستا را منتقل میکند. برخورد یکی از اهالی در مورد اجنه در کتاب خواندنی است:
«خورشید خندید و گفت: خاک برسرت کنند اگه عقلت رسیده بود و تو عزاشون گریه کرده بودی، دامن پیرهنت رو پر از طلا میکردند و میگفتند برو».
در کتاب زغال سرخ، بیان مناسک مذهبی به ویژه نماز که حتی در سخت ترین موقعیتهای داستان فراموش نمیشود، احترام به سادات و نقش وعاظ در آگاهی دادن به مردم هنرمندانه نگاشته شده است. گرههای زیبایی که در مواقع حساس علیالخصوص در اوج داستان یعنی انتقام از سالار خان- خان ظالم و زورگوی سرخآباد- در هنگام به غارت بردن زغالهای میزمحمد، یکی دیگر از اهالی روستا، در پیوند با عاشورا حس حماسی مخاطب را برمیانگیزاند.
چینش خوب ماجراهای داستان و ایجاد معماهای پیوسته در پیدا کردن قاتل پدر شجاع مخاطب را به خواندن ادامه رمان ترغیب میکند. رمان، داستان کوتاه «گیلهمرد» نوشتۀ بزرگ علوی را به ذهن خواننده میآورد که در آن علوی با نثری ساده و بیپیرایه و با استفاده از کنایه و ضربالمثلهای عامیانه، آشفتگی اوضاع جامعه و پریشانحالی شخصیتهای داستان را به خواننده القا میکند. گلیه مرد نماد تودۀ مردم ستمکشیده و مبارز ایران میباشد. این داستان مدتها راهنمای عمل نویسندگان مبارز بوده است و در رمان زغال سرخ هم رگههایی از این تأثیرپذیری مشاهده میشود.
نویسنده با استفاده از واژگان مناسب، ساده، قابل فهم و بدون حشو و اضافهگویی رمانی درخور را نگاشته است. البته گاهی اصطلاحات محلی که به خوبی و بهجا به کارشده است حس گویش آن منطقه را منتقل میکند که حاکی از اشراف نویسنده به این گفتار میباشد:
«خدا کنه کلاه به سر باشه، لچک به سر فراوونه».
لغت سرخ در عنوان رمان میتواند کنایهای از سرخی خونهای به ناحق ریختۀ افراد، توسط خان و عمّالش باشد و هم کنایه ای از نام روستا که داستان در آن روایت میشود که خود هنرمندانه انتخاب شده است. قطع کتاب مناسب و تصویر روی جلد در عین سادگی گویاست. در مجموع میتوان گفت ارسنجانی رمانی خواندنی و آموزنده را به رشتۀ تحریر درآورده است و نحوۀ نگارش آن به قدری سلیس و روان است که هم مخاطب نوجوان و هم بزرگسال را به خواندن رمان ترغیب میکند.