شهرستان ادب: امروز، عاشورای حسینی، غمبارترین روز در تقویم شیعه است و خاطرات حزین شاعران این مکتب، شعرهایی تر انگیخته است که برکتی است بر تاریخ شعر. بانوان آفتابگردان نیز در عزای حضرت ارباب، سیدالشهدا حسین بن علی (ع)، سوگسرودههایی تقدیم کردهاند که در ادامه با یکدیگر زمزمه میکنیم.
1. مائده رجاییفر
در خواب دستانش
ضمادهای شفابخش
التیام میبخشند
زخمهای برادری از نبرد بازگشته را
تصویرگران از قاب قرنیههای او
نگاره میکنند
بر ذهن پروانگان
معنای زیبایی را
گردن بکش و ببین
زنی بر قلۀ موج اشکهای نریختهاش
آنقدر ایستاده است
که سرش
پیوسته بر قامت خویش
از ورای تل انباشتۀ سالهای دراز
پیداست
و طنین فریادش
صماخ قرون خالی را
یکی پس از دیگری
شکافته است
برخیز
و از آبهای ریخته بر آب
وضو بساز
که نسیم «قدقامت» شهیدترین شاهد تاریخ
سالهاست
دانههای خاک را
به ایستادن دعوت میکند
2. زهرا علیشاهی
بسپارید حرم را به خدا، برخیزید
ذوالجناح آمده دنبال شما، برخیزید
باید از خیمۀ خود تا دل صحرا بدوید
این حسین است که افتاده ز پا، برخیزید
تا نگاهش نگران است بدین سوی و هنوز
نبریدند سرش را ز قفا، برخیزید
کاش مانع نشود خار، به پاتان نرود
دیر شاید بشود بانو تا برخیزید
شمر انگار نشسته است، شما ننشینید
شمر برخاست؛ شما را به خدا برخیزید
سر برآرید، ببینید سرش بر نیزه است
رو به خیمه است سر مشعلهها، برخیزید
آسمان تیره شده، دخترکان بیتابند
باید آرام کنید اینهمه را، برخیزید!
3. زینب احمدی
به روی تخته نوشتیم آب- بابا را
عطش، گرفت تمام تن الفبا را
و باز اسم تو را بخشبخش میکردیم
و باز روضۀ ارباب و ارباٌ ارباً را
و باز قصۀ مشکی که بیتو تا دنیاست
گذاشت بر دلمان داغ یک تسلا را
هجاکشی نکن ای جبرئیل خونینبال
تو را به جان مزمل، حروف طاها را
خبر رسیده که این بار راست میگویند
که گرگ، پیرهن آن غریب تنها را
دریده است و هوا بوی یاسمن دارد
چه عطر و بوی عجیبی گرفته صحرا را
و یوسف غزل من برادری دارد
که خیره کرده همه چشمهای دنیا را
کنار علقمه با او قیامتی شده است
به غمزه میشکند قلب صف شکن ها را
هم او که ماه بنیهاشم است وچشمانش
به مد کشیده دل بیقرار دریا را
برای آن که به معنای عشق پی ببری
بخوان و ترجمه کن چشمهای سقا را
همیشه قامت غم منحنیست یعنی عشق
امانتیست که خم میکند کمرها را
به دست معجزهای کاش میچشانیدند
ز نوشداروی احلا من العسل ما را
4. فاطمه حاجتزاده
محو آغوش پدر تشنه به میدان میرفت
ماه با مرکب خورشید به کیهان میرفت
آسمان از تپش قلب زمین حیران شد
در پس ابر سراسیمه رخش پنهان شد
ساربان با شتر و مشک معطر آمد
با کسای کهن و سبز پیمبر آمد
صدفی بود پدر در دل خود گوهر داشت
جای شمشیر، پسر خنجری از حنجر داشت!
شاه نزدیک شد و شاهپسر در بغلش
ذوالفقار پدری بود به دست دگرش
ناگهان خیرهسری گفت: عقاب آمده است!
آخرین حامی او، طفل رباب، آمده است
دیگری گفت که او خسته و بیتاب شده
چون عمو رفت دگر در طلب آب شده
جگرش سوخت از آن زخم، پدر آه کشید
پرده را غمزده از صورت آن ماه کشید
برد بالای سرش آیهای از قرآن را
سند غربت خود را، علم فرقان را!
گفت این نوگل پژمرده و عطشان من است
سورۀ مائده و کوثر قرآن من است!
جرعهای بر جگر بیتب و تابش بدهید
تا نبوسیده لبش خاک، گلابش بدهید!
با صدای پدرش طفل که از خواب پرید
رنگ امید و امان از رخ ارباب پرید
دست و پایی زد و در معرکه خندید علی
ناگهان کور دل بیصفتی دید علی....
حرمله یافت در آن دشت گل بیسپری
دیده شد در کف او تیر سهشعب و سهپری
تا کمان از سر کین در جهت باد کشید،
مادری با جگرش از ته دل داد کشید
لحظهای وزن علی روی دو دستش کم شد!
زیر آوار گلو قامت مولا خم شد
لب و دندان و رخ هردویشان پرخون گشت
پر قنداقه و دستار پدر، گلگون گشت
آن عطیه نوۀ تشنلب کوثر بود
غم او از سه جهت بود، چنان حیدر بود
مثل ساده ای از «لربک وانحر» شد
پیش چشمان پدر غنچۀ گل پرپر شد
5. زهرا جودکی
دیر باریدهای به روی زمین، آه باران به آسمان برگرد
بین طوفان اینهمه نامرد، مرد میدان شو ای زمان برگرد
مرد باش و سه تیغ حرمله را، تیر غیبی بکن به سمت خودش
مرد باش و بگو سهشعبه بچرخ، تیر نیزه سوی کمان برگرد
قد کشیدی به روی دست پدر، حنجر نازکت سهپر شد و بعد
حیدر چند ماهۀ میدان، تا دم جان رجز بخوان برگرد
راه شیری شکافت اما خون، جای شیر از گلوت جاری شد
سینۀ کهکشان ترک برداشت؛ نوستاره به کهکشان برگرد
آسمان قطرهقطره خون تو را، تا ابد با غروب قسمت کرد
بغض پیچیده در گلوی زمین، چشم بگشا به این جهان برگرد
محو لبخند کودکانۀ توست،چشمهای پر از غم پدرت
کاش میشد دوباره لبخندت...کاش میشد به آن زمان برگشت!
6. زهرا شرفی
تمام رودخانه ها
به تو فکر میکنند
دنیا سرش پایین بود
درست وقتی سلاحهای سرد
روبروی صلحهای زرد
به گندم ری فکر میکردند
نمیدانند
خاکستر خیمهها را
دست کدام نیل بدهند
تا به ابوسفیانها برسانند.
سیاه پوشیده است
چشمهای شرق
نمیتواند کنار بیاید
با بند بند زیارت ناحیه.
باید مراقب باشیم
مادران قنداقه در بغل
پای استکانهای روضه
رباب را گریه نکنند
کدام ترجیعبند میتواند
دستهایت را عمود بنویسند
بهتر است این شعر
شهید شود...
7. لیلا حسیننیا
برخیز، نظم کون و مکان را به هم بزن
مشک و علم به دوش، جهان را به هم بزن
برخیز عرصه از کف کفتارها بگیر
با غرشی زمین و زمان را به هم بزن
خود را به شط بزن که سراپا جنون شود
آرامش فرات روان را به هم بزن
پر باز کن! به دست چه حاجت در این سفر
پرواز کن کران به کران را به هم بزن
بی مشک و دست هم شده باشد، بیا عمو!
تشویش این دل نگران را به هم بزن
آخر عمو بلند شو ما با تو آمدیم
کابوس بیتورفتنمان را به هم بزن