از بیژن ارژن، رباعیسرای توانای سرزمینمان پیش از این رباعیهایی در رثای حضرت زهرا سلاماللهعلیها خوانده بودیم؛ حال در ایام سوگواری حضرت زهرای مرضیه، چند رباعی دیگر را تقدیم میکنیم:
نامیست که در ذهن همه خواهد ماند
در بین سکوت و همهمه خواهد ماند
مائیم که هر روز به رنگی هستیم
او فاطمه است و فاطمه خواهد ماند
زهرا از هرچه گفته آمد سر بود
ما دیگر گفتهایم و او دیگر بود
پیوند گل محمدی با سیب است
او سیب گلاب باغ پیغمبر بود
پیراهن سبز بر تنت روشن باد
نوری و خدا نور تو در سیب نهاد
بخشیدن جامهٔ عروسی کاریست
که هیچ کسی غیر تو انجام نداد
از باغ مگو میوه که شیون میریخت
شیون شیون به کوی و برزن میریخت
آن آب که مهر توست در باغ فدک
میرفت و به آسیاب دشمن میریخت
چاهی که به آبی برسد خود راهیست
راهی که در آن روشنی دلخواهیست
ای مادر آب چون به خاکت نرسیم
هر چشمه برای ما زیارتگاهیست
حُسن تو چنان که تن، حسینی شده بود
با خون تو پیرهن، حسینی شده بود
وقتی که در خانه به پهلوت نشست
در خانه عجب حسن حسینی شده بود
آدم هرچه ساده و بیعنوانتر
بهتر، بهتر که زندگی آسانتر
قدر تو همین که قدر تو پنهان است
مثل شب قدر و قدر تو پنهانتر
وقت ذکر است فکر تسبیح کنیم
فکر حالات بکر تسبیح کنیم
وقت ذکر است دانههای خونت
پهلوی توئیم و ذکر تسبیح کنیم
آن دفتر آتشی که در سینه نشست
هم سینه به سینه رفت و هم دست به دست
از عمر تو و راستیات آمده است
آن هجدهمی که در کف دست همهست