در رثای حضرت ابوالفضل علیهالسلام در پرونده «ادبیات عاشورایی»
حضرت ِعباسی! | شعری از انسیهسادات هاشمی
27 شهریور 1397
18:26 |
1 نظر
|
امتیاز:
5 با 2 رای
شهرستان ادب: با عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن شب تاسوعای حسینی و گرامیداشت مقام حضرت عباس (علیه السلام) شما را به خواندن قصیدهای زیبا و خاص از سرکارخانم انسیهسادات هاشمی دعوت میکنیم. گفتنیست خانم هاشمی از چهرههای درخشان شعر زنان امروز و مترجم کتاب محبوب «کلیدها» است.
حضرت ِعباسي آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شيطان کور! حالم امشب از آن حال هاست!
با عطش وارد شويد! اينجا زمين علقمه است
مجلس لب تشنگان حضرت سقا به پاست
جمع بيپايان ما را نشمريد آمارها!
جمع ِ ما هر جور بشماريد هفتاد و دو تاست
جاي دنجي خواستي تا با خدا خلوت کني
اين حسينيه که گفته کمتر از غار حراست؟
اشک را بگذار تا جاري شود شور افکند
هرچه پيش آيد خوش آيد، اشک مهمان خداست
شانه خالي کردهايم از کلّ يومٍ اشک و آه
گريهي حرّي است اين شب گريهها، اشکِ قضاست
اذن ميدان ميدهند اينجا به هرکس عاشق است
با رجزهاي ابالفضلي اگر آمد سزاست
هروله در هروله اين حلقه را چرخيدهايم
هاي! اي هاجر! بيا در اين حرم، اينجا صفاست
شورِ ما را ميزند هر تشنه کامي گوش کن!
حلقِ اسماعيل هم با العطشها همصداست
ايها العشاق! آب آوردهام غسلي کنيد
شامِ عاشوراست امشب، مقصد بعدي مناست
خندهي قربانيان پر کرده گوش خيمه را
من نفهميدم شب شادي است امشب يا عزاست؟!
گريه هاتان را بياميزيد با اين خندهها
سفرهي اين شبنشينان تلخ و شيرينش شفاست
آب باشد مال دشمن، ما تيمم ميکنيم
آبهاي علقمه پابوسِ خاک کربلاست
ما اذانهامان اذانِ حضرتِ سجادي است
همهمه هر قدر هم باشد صداي ما رساست
أشهدُ أنَّ محمّد جدّ والاي من است
أشهد أنَّ علي إلّاي بعد از لافتاست
يک نفر از حلقه بيرون ميزند وقت نماز
سينهي خود را سپر کرده مهياي بلاست
اي مکبّر! وقت کوتاه است، قد قامت بگو
صف کشيدند آسمانها، پس علي اکبر کجاست؟
گفت قد... قامت... جوانها گريهشان بالا گرفت
راستي! سجادههاي ما همه از بورياست!
از علي اکبر مگو! ميپاشد از هم جمعمان
يک نفر اين سو پريشان، يک نفر آن سو رهاست
چارهي اين جمع بيسامان فقط دستِ يکي است
نوحهخوان ميداند آن منجي خودِ صاحب لواست
گفت «عباس!»، آن طرف طفلي صدا زد «العطش!»
ناگهان برخاست مردي، گامهايش آشناست
مشک را بر دوش خود انداخت بسم الله گفت
زير لب يکريز ميگفت از من آقا آب خواست
حضرتِ عباسي از من ديگر اينجا را نپرس
آسمان را از کمر انداختن آيا رواست؟