شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری فارس: رمان «وقت معلوم»، داستان روحانی جوانی به نام فؤاد فریمان است. فؤاد، متأهل و دارای دو فرزند است و درمجموع از زندگی با همسرش رضایت خاطر دارد. البته با پدرش مشکلات جدی دارد، از این جهت در منزل عمویش (عموجان) اقامت میگزیند تا دورۀ تحصیلی خویش را در حوزۀ علمیه به پایان ببرد. فؤاد، علاقهمند به کرسی قضاوت است. پس، از عموجان میخواهد تا به او در این مسیر کمک کند. پس از کشوقوسهایی، عموجان به فؤاد سهپرونده میدهد که هر سه با یکدیگر مانند حلقههای یک زنجیره، ارتباط دارند. این سهپرونده در تاریخ معاصر ایران واقعی هستند.
پروندۀ اصلی مربوط است به بهمن حجتکاشانی که بنا بر اختلافاتش با دربار پهلوی دوم به همراه همسرش کاترین عدل (دختر پروفسور یحیی عدل)، به روستایی میروند تا آنجا یک اتوپیا (آرمان شهر) بنا کنند. این اقدامات، ناشی از مخالفت بهمن با دستگاه حکومت بوده است، اما در نهایت طی یک درگیری بین بهمن و همسرش با نیروهای سازمان امنیت، در غاری حوالی خرمدره، این ماجرا با مرگ آندو پایان میگیرد. در ابتدای رمان، فؤاد در اتاقی با دیوارهای سپید و چراغهای همیشهروشن، سفیدفام و بدون پنجره با یک دوربین مداربسته به هوش میآید. در این مدت هم نه کسی را دیده و نه با کسی صحبت کرده است. دو روز اول، سکوت کرده بود و روز چهارم خواسته بود تا برایش قرآن بیاورند. تنها راه ارتباطی با بیرون از اتاق، دریچۀ پایین در است که برای دادن غذا و گاهی دارو استفاده میشود. فؤاد حتی نمیداند که چرا او را حبس کردهاند. در ادامۀ این داستان تودرتو با دستمایه قراردادن زندگی فؤاد، ماجراهای مختلفی از تاریخ قاجار و پهلوی، روایت میشود.
طرح جلد رمان «وقت معلوم» اولین ویژگی آن است که مخاطب را برای بهدستگرفتن و تورق کتاب، ترغیب میکند؛ نوشتههایی که با خودکار آبی نوشته شدهاند و با ماژیک آبیرنگ روی خطوطِ نوشته، خط کشیده شده است تا قابل خواندن نباشند و این اولین محرک مثبت برای خواننده است.
شروع وقت معلوم یکی از بهترین آغازها است؛ شخصیت اول داستان در اتاقی که توصیف کردیم، چشم باز میکند. رمان از نقطۀ ناآگاهی در ذهن نسبت به چرایی بازداشتش و نهاد اطلاعاتی که تصمیم به دستگیریاش گرفته است، آغاز میشود. فؤاد در ذهن و میان معلوماتش در حال واکاوی است تا به آگاهی برسد. او خاطرات گذشتهاش را مانند تکههای پازل، کنار هم قرار میدهد تا به تحلیل موقعیت خودش و پاسخ به سؤالاتش دست یابد. نویسندهای که بتواند در یک اتاق با امکانات و اقتضائات محدود و شخصیتی که ارتباطی با دیگران ندارد، یک رمان را بهگونهای شروع کند که خواننده را ترغیب به ادامۀ خواندن و کشف ماجرا کند، باید از تواناییاش بااحترام یاد کرد.
ما در این رمان با دو روایت مواجه هستیم و از این دو روایت، زاویۀ دید ترکیبی خلق میشود؛ یک زاویۀ دید سومشخص داریم که همراه فؤاد است و از وقایع پیرامون او و احوالاتش میگوید و یک روایت اولشخص داریم که فؤاد در قالب نوشتارهای اعترافگونهاش در سلول انفرادی یا همان اتاق بدون پنجرۀ همیشهروشن و پر نور برای ما میگوید.
این زاویۀ دید به ایجاد تعلیق در داستان کمک میکند. برایناساس نمیتوان باقطعیت، راجع به وقایع و آدمها حرف زد و قضاوت کرد. همچنین روایتهای موازی به همراه رفتو برگشتهای زمانی بااینکه از ویژگیهای رمان مدرن است، اما به انسجام داستان، لطمه نزده و آن را چندپاره نکرده است. یکی از عوامل جذابیت این رمان در این است که تعلیق همیشه و تا انتها همراه داستان است.
نویسنده در این رمان، شهرهای قم و مشهد را هم تحسینبرانگیز توصیف میکند. آنچنانکه گویی شهر قم یکی از شخصیتهای فرعی رمان است و هویتی مستقل دارد. مکان در این رمان آنچنان پرقدرت تصویر شده است که نمیتوان آن را از رمان گرفت. اگر از داستان حذفش کنیم، یک حفرۀ معنادار در داستان ایجاد میشود. فهرستنویسی تحسینبرانگیزی که از نام محلهها و مکانهای این شهر شده، همراه با ذکر برخی عادات و تیپهای شخصیتی، نشان از تسلط نویسنده دارد. لکن نمیتوان از این موضوع چشمپوشی کرد که همین نقطۀ قوت در نگاه برخی خوانندگان میتواند نقطۀ ضعف داستان تلقی گردد. کسی که تجربۀ زیسته در شهر قم و مشهد نداشته باشد، وقتی با توصیفات دقیق نویسنده روبهرو میشود، چون تصویر دقیقی از مکان ندارد، ممکن است این توصیفها را ملالآور بداند.
رمان وقت معلوم در دستۀ رمانهای سیاسیـتاریخی جای میگیرد. هرگاه در یک داستان به مفهومی از مفاهیمی کلیدی در علوم سیاسی مانند قدرت یا رابطۀ میان صاحبان قدرت و دیگرانی که زیرمجموعه و تابع صاحبان قدرت قرار میگیرند پرداخته شود، داستانی سیاسی نوشته شده است. اسماعیل، شازده، ددی، سرهنگ، کنشها و واکنشها و حتی محرکشان سیاسی است. از جانب دیگر، وقت معلوم، رمانی تاریخی محسوب میشود، با این توضیح که اساساً تاریخ پدیدهای است که قابلیت قرائتهای متکثر را داراست؛ مثلاً یک قرائت رسمی که منتسب به حاکمیتهاست و دیگری نقطۀ مقابل آن که هرآنچه حاکمیت میگوید (روایت میکند) را رد میکند و مابین این دو طیف، انواع قرائتهاو تحلیلها جای میگیرد. در تاریخ، افراد و وقایعی هستند که یا خیلی واضح و روشن نیستند، یا زاویایی از آنها کشف نشده باقی مانده است. داستاننویس سراغ یک بخش از درسایهماندههای تاریخ میرود و آن را بیرون میکشد، روی آن متمرکز میشود و با پرداخت داستانی، نور بر آن میتاباند. انتخاب بخشی از تاریخ برای روایت داستانی، یک وجه ماجراست و توان پرداخت هنرمندانه (داستانی) همان بخش، وجهی دیگر است.
اینجا همان عرصهای است که میتواند نویسنده را به خطا وا دارد، آن هم بهوسیلۀ ارائۀ روایت مستقیم از تاریخ یا مواجهۀ خواننده با اطلاعات انباشتۀ تاریخی (نوعی به رخکشیدن اطلاعات) و یا ارائۀ اطلاعات بیمصرف برای حجیمشدن کتاب. نویسنده در رمان وقت معلوم از همۀ این پرتگاهها به سلامت گذشته است.
فؤاد با اینکه طلبه است و در حوزۀ علمیه درس خوانده، اما تصویری کلیشهای یعنی سفید و قدسی یا سیاه و منفی از او روایت نمیشود؛ بلکه یک آدم معمولی است با رؤیاها و خواستههایی که میتواند او را به لبۀ پرتگاه بکشاند. فؤاد، این طلبۀ جوان، فریب میخورد. شاید اینجا چرایی عنوان کتاب، یعنی وقت معلوم، را بتوانیم حدس بزنیم. وقت معلوم، مهلتی است که خداوندگار عالم به شیطان داد، آنگاه که از سجده بر آدم تمرد کرد، از خداوند تا قیامت زمان خواست برای فریب انسان. به او مهلت داده شد تا وقت معلوم.
بهلحاظ روانشناختی، فؤاد روح ناآرام و جستجوگری دارد؛ از اینجهت در مواجهه با وقایع و اخبار تازه، جسورانه برخورد میکند. او برای فهم حقیقت ماجرا جسورانه به دل اتفاقها میزند. بهعنوان نمونه، ارتباط او با شازده با آن مختصات رفتاری و پوششی؛ اما این حقیقتطلبی همراه با جسارت از او شخصیتی فعال نمیسازد. فؤاد در طول داستان منفعل است، هیچنکتۀ جدیدی به پروندههایی که در جریانشان است، اضافه نمیکند. نمیتواند هیچگرهای از این پروندهها باز کند. نهایتاً فقط راوی است، آن هم یک راوی که خودش گرفتار پیچیدگیهای ماجرا شده است. در برخورد با اسماعیل هم که نیروی اطلاعاتی محسوب میشود، کارش فقط دادن اطلاعاتی است که دارد. این انفعال باعث میشود که او در زمین بازی دیگران باشد؛ شازده، اسماعیل، زندانبان و... .
اتفاقاً این انفعال همراه با جسارت و تضادی که با پدرش دارد، او را جذب زنی مانند شازده میکند. شازده یا انیس، زنی برونگرا و نمونهای از زنان بهاصطلاح امروزی محسوب میشود. زنی که لوندی و عشوهگری و طنازی را با هم دارد، سیگار میکشد، پوشش متناسب با عقایدش دارد، هرجا لازم بداند که با ادبیات قجری صحبت کند، خوب از پس این کار برمیآید و درعینحال چنان هوشمندانه رفتار میکند که عملاً فؤاد را مهار و هدایت کرده و وارد زمین بازی خودش میکند. اما شخصیت نیلو، همسر فؤاد، در تقابل با شازده، نمونۀ زنی درونگرا، آرام، مطیع و تاحدی سنتی باوجوه مادرانۀ قوی است. خصیصۀ مادری چنان در نیلو شدید است که در پایان داستان میبینیم برای حفظ فرزندانش از آسیب روحی، دیدار بچهها با پدرشان را ممنوع میکند (احتمالاً یکی دیگر از دلایل کشش فؤاد نسبت به شازده، همین تفاوت میان همسرش و شازده است).
اگر بخواهیم از نقطهضعف کتاب صحبتی به میان آوریم، لاجرم باید از پایانبندی کتاب بگوییم. بیش از آنکه شتابزدگی در آن مشهود باشد، خستگی نویسنده در آن هویدا بود. گو اینکه نویسنده پس از فرار فؤاد، ایدۀ خاصی برای روایت نداشته است و برای گشودن سریع گرهها و بهفرجامرساندن شخصیتهای داستانش متوسل به قالب نامهنگاری شده است تا بتواند آن حجم از اطلاعات و گرهگشایی را با روشی منطقی در صفحات پایانی روایت کند.
با همۀ این اوصاف، رمان وقت معلوم را میتوان و باید معرفی و توصیه کرد.