موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

تازه ها (شعر)

تو: یک جهان تازه پر از صلح و دوستی
غزلی از رضا نیکوکار

تو: یک جهان تازه پر از صلح و دوستی

09 مهر 1391 | 23:09
خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید/ خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود/ تو: یک جهان تازه پر از صلح و دوستی/ من : کشوری که با همه در حال جنگ بود
بازی
شعری از اسماعیل محمدپور

بازی

09 مهر 1391 | 22:57
دسته ای کوچک بودیم/ توپ ها به سمت مان شلیک می شدند/ مثل همیشه/ هرکس می سوخت/ از بازی بیرون می رفت
محمّد از «جبل‌النور» مي‌رود بالا
قصیده ای از علی رضا رجبعلی زاده کاشانی

محمّد از «جبل‌النور» مي‌رود بالا

08 مهر 1391 | 16:34

..اشاره كرد قريشي به كوه و گفت: آنجاست/ محمد اغلب اوقات با خودش تنهاست/ محمّد از «جبل‌النور» مي‌رود بالا/ كه در كمركش آن روشناي «غار حرا»ست
بی خبر! برخیز
شعری از مبین اردستانی

بی خبر! برخیز

07 مهر 1391 | 22:29

خوابیده ام/ در کوچه ای کوچک/ بی پنجره،تاریک در تاریک/ از شش جهت بن بست/
از گريه‌هاي احتمالي ترس دارم
غزلی از حمید درویشی

از گريه‌هاي احتمالي ترس دارم

07 مهر 1391 | 22:21

از شوري چشم اهالي ترس دارم/ از مردمان اين حوالي ترس دارم/ از خود که گاهي آبم اما گاه آتش/ از اين دل حالي به حالي ترس دارم
بى‌نام‌و‌نشان مُردن، لطف دگرى دارد
شعری از زنده یاد محسن پزشکیان

بى‌نام‌و‌نشان مُردن، لطف دگرى دارد

05 مهر 1391 | 10:33
دل گيردم از ماندن، شوق سفرى دارد/ دُزدانه پىِ رفتن، پايى و پرى دارد/ آن را كه سكون مرگ است چون آب نمى‌ماند/ از ماندن و گنديدن، گر خود خبرى دارد

غزلی از رحیمه مهربان

19 شهریور 1391 | 16:26
دل."سوخته"ایم از غم و پر سوز و گدازیم هیهات اگر با ستم و ظلم "بساز"یم! ماه رمضان آمده، تاثیر دعا هست آن.قدر که یک ضربه ی شستی بنوازیم از آتش بودائی.تان هیچ نترسیم چون ما همگی مشتعلِ طورِ نمازیم! نفرین به نُوبل های دروغین...
غزلي از ميلاد عرفان پور

غزلي از ميلاد عرفان پور

19 شهریور 1391 | 15:52
شد به آهنگ عجيبي خاك ما زير و زبر/ خانه ها لرزيد و لرزيدند دل ها بيشتر/ آن تكان ناگهاني تا هميشه خواب كرد/ كودكان خفته در گهواره را بار دگر
باز آی به ویرانه ما تا که ببینی/تمثال یقینی است نیالوده به شک هم
باز آی به ویرانه ما تا که ببینی/ تمثال یقینی است نیالوده به شک هم/ چون سرمه که با خاک سر کوی تو آمیخت/ ما را نتوان یافت به غربال فلک هم
غزلي از سيد عليرضا شفيعي

غزلي از سيد عليرضا شفيعي

19 شهریور 1391 | 15:40
در كوچه‌های نگاهت ای كاش می‌شد قدم زد/ در شرح قرآن چشمت آیه به آیه قلم زد/ فریاد نهج‌البلاغه با چرخش ذوالفقارت/ همدم شد و بر سر كفر، تیغ عدم دم به دم زد
صفحه 148 از 149ابتدا   قبلی   140  141  142  143  144  145  146  147  [148]  149  بعدی   انتها