موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

تازه ها (داستان)

قتل در ترمینال غرب
داستان کوتاهی از جواد افهمی

قتل در ترمینال غرب

02 آبان 1392 | 03:50

قتل در ترمینال غرب یک داستان تکراری است. تکراری نه به این معنی که مکرر تعریف شده باشد که حتم هم شده است. بیشتر از این بابت که مکرر اتفاق افتاده است.
«وجدانی در عذاب» و «بدترین درس کلاس اول»
دو داستان کوتاه از شادی محمدی

«وجدانی در عذاب» و «بدترین درس کلاس اول»

13 مهر 1392 | 19:48

محسن شعله‏ ها ‏را می‏کاوید؛ برسر قد کشیدن دعوایشان شده بود، هرکدام می‏پرید و دستش را بالاتر می‏برد
یک روز خوش برای موز ماهی
داستان کوتاهی از جروم دیوید سالینجر

یک روز خوش برای موز ماهی

26 شهریور 1392 | 06:22

نود و هفت تبلیغات‌چی نیویورکی توی هتل بودند و خطوط تلفنی راه دور را چنان در اختیار گرفته بودند که زن‌ جوان اتاق پانصدوهفت مجبور شد از ظهر تا نزدیکی‌های ساعت دوونیم به انتظار نوبت بماند
مَرد مُرد
داستان کوتاهی از مرضیه صادقی

مَرد مُرد

17 شهریور 1392 | 16:08

مامانم نمی‌خواست من هفت سالگی برم می‌گفت همه‌ی بچه‌هایی که تو این ماه به دنیا اومدن شش سالگی میرن مدرسه؛ اما من میدونستم فکر می کنه اگه منم هفت سالگی برم مدرسه می‌میرم
خط مرزی
داستان کوتاهی از سیدحسین موسوی نیا

خط مرزی

10 شهریور 1392 | 07:48

سه هفته را که گفته بودند همه‌اش دوکوهه بودیم، چه شوقی داشتیم که زودتر برویم خط و منطقه، خبرهاشان که می‌رسید توی پادگان دوکوهه، خون توی صورتمان می‌دوید.
عوض داره، گله نداره
داستان کوتاهی از محمدقائم خانی

عوض داره، گله نداره

18 مرداد 1392 | 07:18

«خانم بفرما بیرون، بفرما. آقا بیرون، مغازه تعطیله.» | «یعنی چی آقا؟ مگه نمی بینی دارم خرید می کنم.»
دوچرخه، بازو، سیگار
داستان کوتاهی از ریموند کارور

دوچرخه، بازو، سیگار

11 مرداد 1392 | 17:24

دو روز بود كه ایوان هامیلتون سیگار را ترك كرده بود و به نظرش مى‏رسید كه توى این دو روز هرچه گفته بود و هرچه فكر كرده بود یك طورى سیگار را به خاطرش آورده بود.
غمگين‏ ترين مرثيه سرزمين عرب
داستان کوتاهی از مجید پورولی کلشتری

غمگين‏ ترين مرثيه سرزمين عرب

09 مرداد 1392 | 03:47

شهر چونان سرزمين مُردگان در سكوتى ابدى فرو خفته . و اين تنها صداى شومِ بومى نشسته بر بامِ همسايه است كه رؤياى مردِ عرب را بر هم مى‏زند
کافه دنج
داستان کوتاهی از حمزه ولی پور

کافه دنج

30 تیر 1392 | 00:28

برق صلیب و زنجیر طلایی روی سینه ی پشمالویش که چند دکمه پیراهنش را باز گذاشته توی چشمم می نشیند و همان طور که در چشمانم زل زده با لحنی شاعرانه می گوید: « دامت گارم و سارت خوش باد ! »
اسمش را گذاشت شبیر
داستانک‌هایی به مناسبت ولادت حضرت سیدالشهدا(ع)

اسمش را گذاشت شبیر

23 خرداد 1392 | 15:56
فاطمه خواب است. حسین گریه می کند. یک دفعه گهواره شروع می کند به تکان خوردن . صدای لالایی شنیده می شود. حسین آرام می گیرد. ماجرا را که برای محمد تعریف می کنند، می گوید : "جبرئیل بوده، جبرئیل امین "
صفحه 24 از 27ابتدا   قبلی   18  19  20  21  22  23  [24]  25  26  27  بعدی   انتها