دو شعر از مجتبی نادری
19 شهریور 1391
12:08 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 1 رای
1-
ساکت نشستهایم در افسون فالها
وقعی نمینهیم به این قیل و قالها
اصلا به ما چه عالم و آدم چه میکنند
ما پشت کردهایم به جنگ و جدالها
بگذار اشک چشم یتیمان سلا شود
تقصیر باد نیست شکست نهالها
آوار و سیل آمده باشد به سافلین!
با ما نگو قصیده رنج و ملالها
نوزاد کشتهاند که کشتند، خوب که چه؟
افتاده دور گردنشان هم مدالها!
ما دردمان که درد میانمار و غزه نیست
غرقیم بسکه ما همه در عشق و حالها
آری به ما نیامده انسانیت هنوز
دخلی ندارد این جریان به شغالها!!
کوریم و کًر همه کًکٍمان هم نمیگزد
در کام بردهایم زبان مثل لالها
آدم کجاست مرد حسابی دلت خوش است
این واژه رفته جزو بعید و محالها
بس کن تو شرح ما وقع اینجا که جاش نیست
هرگز نگنجد عاطفه در این مقالها
تنها بسنده می کنم اینبار به همین:
ای وای بر من و همه بیخیالها
2-
های هیتلر!
های موسولینی!
های صدام!
های اوباما!
هاب بانکی مون!
های راخین!
های های سوختم...
می سوزند و می سوزم از اینکه
های های کودکان و زنان بیگناهی که
در میان هیاهوی المپیک گم شده است را
هیچ کس نمی شنود
میان مار
گزیده می شود در میان مارهایی که
اژدها شده اند این روزها!!!
و آتش از دهانهای خون آلوده شان می جوشد،
ما که ککمان هم نمی گزد!!
عصای موسی کجاست؟!!!
آهای سازمان های ملل به اصطلاح
"هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی!"
"سرها در گریبان است"
آهای خدا!
آهای بودا!
آهی انسانیت خالی!
آهای آزادگی لا اقل!
در جزیره آدمخوارها کباب آدم می دهند
بفرمایید افطار!...
هوا ابری نیست...
همه هوای هم را دارند...
همه اروپایی ها
همه نازی ها
بریتیش ها
و حتی صهیون ها
عرب ها هم هوای همه آن ها را دارند!!
که مبادا مسلمانی از قلم بیفتد!
های ملک عبدالله!
هیهات من الذله
هیهات...
ارتش سرخ
ارتش سرخ شده های میانمار
ارتش مستضعفان
روزی، های های آه هایش
خواهد گرفت دامن همه را
که حرفی برای گفتن ندارند
آهای خدا!
آهای بودا!
آهای انسانیت خالی!
آهای آزادگی لا اقل!
سری بچرخانید...
میانمار آتش گرفته!
انسانیت سوخته!
ما که ککمان هم نمی گزد!!!...
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.