شعری از زنده یاد محسن پزشکیان
05 مهر 1391 |
10:33
دل گيردم از ماندن، شوق سفرى دارد/
دُزدانه پىِ رفتن، پايى و پرى دارد/
آن را كه سكون مرگ است چون آب نمىماند/
از ماندن و گنديدن، گر خود خبرى دارد
غزلی از دکتر محمدرضا ترکی
06 شهریور 1391 |
12:38
این چه داغی ست که بی شعله تو را می سوزاند | این چه شوری ست که آتش زده در جان تو بود | مادر هرچه شهیدی تو و فرزند تو نیز | یکی از خیل عزیزان و شهیدان تو بود
غزلی از دکتر محمدرضا ترکی
04 شهریور 1391 |
14:30
آن سوی نخلها پُر سرباز دشمن است |این شهر ِ در محاصره، شهر تو و من است | دشمن نفوذ کرده و این شهر بی پناه | اینک به زیر چکمهّ ناپاک دشمن است
آن سوی نخلها پُر سرباز دشمن است
این شهر ِ در محاصره، شهر تو و من است
دشمن نفوذ کرده و این شهر بی پناه...