موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

شعر

عاشقانه‌ای از مجتبی اشتری

بعد از این دست من و دامن ماه دگری من و سودای سر زلف سیاه دگری چون تو پیمان وفا بشکنم و بنشینم به امید نگهی، بر سر راه دگری چشم خود فرش کنم، زیر کف پای دگر خرمن خویش بسوزم به نگاه دگری گر گناه است نظر بر رخ خوبان کردن بعد از این پشت من و بار گن...
عاشقانه‌ای از نجمه زارع

شبیه قطره بارانی که آهن را نمی‌فهمد دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی‌فهمد نگاهی شیشه‌ای دارم، به سنگ مردمک‌هایت الفبای دلت معنای «نشکن»! را نمی‌فهمد هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم» کسی معنای این حرف مبرهن را نمی‌فهمد ...
عاشقانه‌ای از مبین اردستانی

زیرِ گوش دلم هزاران بار، خواندم از عشق بر حذر باشد خیره‎سر یک‎نفس مرا نشنید، حال بگذار خون‌جگر باشد این لجوج، این صمیمی، این ساده، خون نمی‌شد اگر، نمی‌فهمید زود جا باز می‌کند در دل، عشق هر قدر مختصر باشد من و دل هر چه نابلد بودیم، عشق در ...
عاشقانه‌ای از مهسا تیموری

آرزویم فقط این است زمان برگردد تیرهایی که رها شد به کمان برگردد سال‌ها منتظر سوت قطارم که کسی با سلام و گل سرخ و چمدان برگردد من نوشتم که تو را دوست ندارم ای کاش نامه‌ام گم بشود، نامه‌رسان برگردد روی تنهایی دنیا اگر افتاده به من باید امروز ورق...
عاشقانه‌ای از محمدعلی سپانلو

این عینک سیاهت را بردار دلبرم این‌جا کسی تو را نمی‌شناسد هر شب، شب تولد توست و چشم روشنی هیجان است در چشم‌های ما از ژرفای آینهٔ روبه‌رو خورشید کوچکی را انتخاب کن و حلقه کن به انگشتت یا نیمتاج روی موی سیاهت فرقی نمی‌کند، در هر حال این‌جا تو...
عاشقانه‌ای از غبار همدانی

روزی که کلک تقدیر در پنجهٔ قضا بود بر لوح آفرینش غم سرنوشت ما بود زان پیشتر که نوشد خضر آب زندگانی ما را خیال لعلت سرمایهٔ بقا بود روزی که می‌گرفتند پیمان ز نسل آدم عشق از میان ذرات در جستجوی ما بود ساقی شراب شوقم دیشب زیادتر داد گر پاره شد ز ...
عاشقانه‌ای دیگری از محمدسعید میرزایی

بارانی از بنفشه گرفت، آه! پشت بنفشه‌ها تو نبودی یا بودی و صدام نکردی، یا گریهٔ مرا نشنودی پشت بنفشه کلبه و مه بود، من خسته سمت کلبه دویدم یا کلبهٔ تو خواب مرا دید، یا در زدم، تو در نگشودی پشت بنفشه دختری آمد، در دامنش هزار گل سرخ یک‌یک به نام کو...
عاشقانه‌ای از باباطاهر

دل عاشق به پیغامی بسازد خمار آلوده با جامی بسازد مرا کیفیت چشم تو کافیست ریاضت کش به بادامی بسازد
عاشقانه‌ای از مرتضی حیدری آل کثیر

سلام دکلمهٔ دلنوازِ اقبالم سلام صورت منقوش در ته فالم از این‌که در دل من یاد توست، ممنونم از این‌که حال تو خوب است نیز خوشحالم به آن زنی که به رغم تمام اندوهش کتاب شعر بخواند... همیشه می‌بالم به چای تازه‌دم چشم‌هات معتادم به گوش دادن موسیقی‌ات...
عاشقانه‌ای از رشحه

عاشقانه‌ای از رشحه

03 آذر 1397 | 17:17

چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم به کرشمه‌های نهانی و به تفقدات زبانیم نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز ن...
صفحه 147 از 440ابتدا   قبلی   142  143  144  145  146  [147]  148  149  150  151  بعدی   انتها